downy

/ˈdaʊni//ˈdaʊni/

معنی: عیار، ملایم، نرم، پرزدار، کرک دار، مانند پر ریز، مثل پیشی
معانی دیگر: (وابسته به یا پوشیده از پرهای نرم و کوچک و یا موی نرم و نازک) نرم پر مانند، نرم پرین، کرکین، پف دار و نرم، مانند پرقو، پرین

جمله های نمونه

1. the downy surface of a ripe peach
سطح کرک دار هلوی رسیده

2. the downy touch of her hand
تماس نرم دست های او

3. Downy lips make thoughtless slips.
[ترجمه گوگل]لب های پرزدار لغزش های بی فکری ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان] لب های \"downy\" چرت و پرت میگن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The downy chicks are often perfectly camouflaged to merge with surrounding lichen.
[ترجمه گوگل]جوجه های کرکی اغلب کاملاً استتار می شوند تا با گلسنگ اطراف ادغام شوند
[ترجمه ترگمان]جوجه های کرک دار اغلب به صورت کاملا استتار شده و با گلسنگ اطراف ادغام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The entire leaf is covered in fine, downy hair, keeping it water-repellent.
[ترجمه گوگل]کل برگ پوشیده از موهای ریز و کرکی است و آن را ضد آب نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]کل برگ با موهای نرم و نرم پوشیده شده است و باعث دافع آب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And on the branch beside it is a downy chick.
[ترجمه گوگل]و روی شاخه کنارش یک جوجه کرکی است
[ترجمه ترگمان]و روی شاخه کنار آن یک جوجه کرک دار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Resemble the lamplight with general and downy sunshine, the antependium with natural qualitative hemp, the cany chair of reservation of of primitive simplicity.
[ترجمه گوگل]شباهت به نور لامپ با نور خورشید عمومی و پر از ریزش، تاقچه ای با کنف طبیعی با کیفیت، صندلی کانکسی که دارای سادگی ابتدایی است
[ترجمه ترگمان]نور چراغ را با نور آفتاب و نور نرم و نرم، the با بوته شاهدانه طبیعی، و صندلی راحتی of از سادگی اولیه، روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is effective for following disease categories: downy mildew, anthracnose etc.
[ترجمه گوگل]برای دسته بندی بیماری های زیر موثر است: سفیدک کرکی، آنتراکنوز و غیره
[ترجمه ترگمان]این روش برای طبقه بندی بیماری های زیر موثر است: کپک نرم، کپک، و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Colour wants downy: The colour both neither of the study wants too boast eye, should not be too dim again, and ought to take downy and tonal polychromy .
[ترجمه گوگل]رنگ پرزدار می‌خواهد: رنگی که هر دو هیچ کدام از آنها چشم‌هایشان را زیاد نمی‌خواهند، نباید دوباره خیلی تیره باشند و باید چند رنگی و رنگ‌آمیزی رنگی را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]رنگ رنگ باید کرک دار باشد: رنگ هر دو نه اتاق مطالعه مستلزم آن است که بیش از حد ضعیف باشد و باید کرک دار و tonal را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Of easy wind and downy flake.
[ترجمه گوگل]از باد آسان و پوسته پوسته
[ترجمه ترگمان]به خاطر باد نرم و کرک کرک دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Peach skin is downy or fuzzy; smooth-skinned peaches are nectarines .
[ترجمه گوگل]پوست هلو پرزدار یا تیره است هلوهای با پوست صاف شلیل هستند
[ترجمه ترگمان]پوست هلو یا هلو یا فازی است؛ هلو صاف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The downy mildews of medical and poisonous plants in Xinjiang grassland were systematically classified.
[ترجمه گوگل]کپک های کرکی گیاهان دارویی و سمی در علفزار سین کیانگ به طور سیستماتیک طبقه بندی شدند
[ترجمه ترگمان]بافت کرک دار گیاهان دارویی و سمی در مرتع جین جیانگ به طور سیستماتیک طبقه بندی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. During the fifth month, downy hairs ( lanugo ) cover the Body and the skin becomes less transparent.
[ترجمه گوگل]در ماه پنجم، موهای پرزدار (lanugo) بدن را می پوشانند و پوست کمتر شفاف می شود
[ترجمه ترگمان]در طول ماه پنجم، موهای کرک دار بدن را پوشش می دهند و پوست کم تر شفاف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She curled into the downy softness of the bed and drifted into sweet oblivion.
[ترجمه گوگل]او در نرمی پرزخم تخت فرو رفت و به فراموشی شیرین فرو رفت
[ترجمه ترگمان]به نرمی روی تخت نرم تخت خم شد و به فراموشی شیرین فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عیار (صفت)
cunning, crafty, artful, downy, shifty

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

پرزدار (صفت)
downy, hairy, fluffy, fleecy, villiform

کرک دار (صفت)
downy, tomentose, puberulent, lanuginous

مانند پر ریز (صفت)
downy

مثل پیشی (صفت)
downy

تخصصی

[نساجی] الیاف کرکی - کرک شده - نرم - کرک دار - ملایم - پر مانند

انگلیسی به انگلیسی

• fluffy, soft, of or resembling down
something that is downy is filled or covered with small, soft feathers, or covered with very fine hairs.

پیشنهاد کاربران

بپرس