doubtful

/ˈdaʊtfəl//ˈdaʊtfʊl/

معنی: مشکوک، مظنون
معانی دیگر: مبهم، ناآشکار، ناهویدا، نامعلوم، غیرقطعی، غیر حتمی، غیر قابل پیش بینی، شک دار، گمان دار، (شهرت و سابقه) مورد تردید، غیر قابل اعتماد، دو دل، مردد، سرگردان

جمله های نمونه

1. a doubtful character
شخصیت غیرقابل اطمینان

2. it is doubtful whether he can last out the training period
معلوم نیست که بتواند تاب تحمل دوره ی آموزشی را داشته باشد.

3. i am still doubtful about his honesty
هنوز هم درباره ی درستی او شک دارم.

4. it is very doubtful that he is still alive
اصلا معلوم نیست هنوز زنده باشد.

5. today's weather is doubtful
هوای امروز غیرقابل پیش بینی است.

6. He was doubtful about accepting extra work.
[ترجمه گوگل]او در مورد پذیرش کار اضافی تردید داشت
[ترجمه ترگمان]او در مورد قبول کردن کار اضافی تردید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is doubtful whether the patient will last out this month.
[ترجمه گوگل]این که آیا بیمار در این ماه دوام بیاورد یا خیر، مشکوک است
[ترجمه ترگمان]جای تردید است که بیمار در این ماه به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is doubtful that he will come.
[ترجمه گوگل]در آمدن او مشکوک است
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که او خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a time it seemed doubtful that he would move at all.
[ترجمه گوگل]برای مدتی مشکوک به نظر می رسید که او اصلاً حرکت کند
[ترجمه ترگمان]برای مدتی به نظر می رسید که او به هیچ وجه حرکت نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Prospects for a lasting peace remain doubtful.
[ترجمه گوگل]چشم انداز صلح پایدار همچنان مشکوک است
[ترجمه ترگمان]چشم انداز صلح پایدار همچنان مشکوک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Eric was far from sure and Marion looked doubtful.
[ترجمه گوگل]اریک چندان مطمئن نبود و ماریون مشکوک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]اریک کاملا مطمئن بود و ماریان مشکوک به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am very doubtful of that.
[ترجمه گوگل]من خیلی به آن شک دارم
[ترجمه ترگمان]من در این خصوص شکی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were doubtful about the product's usefulness from the start.
[ترجمه گوگل]ما از ابتدا در مورد مفید بودن محصول شک داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد سودمندی محصول از ابتدا مردد بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was doubtful that the money would ever be found again.
[ترجمه گوگل]مشکوک بود که این پول دوباره پیدا شود
[ترجمه ترگمان]تردیدی نبود که پول دوباره پیدا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is doubtful that the missing airmen will ever be found.
[ترجمه گوگل]شک نیست که هواپیماهای گمشده هرگز پیدا شوند
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که the گم شده پیدا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. At first we were doubtful about employing Charlie.
[ترجمه گوگل]در ابتدا در مورد استخدام چارلی شک داشتیم
[ترجمه ترگمان]اول شک داشتیم که چارلی را استخدام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She was doubtful about the interview from the off.
[ترجمه گوگل]او از همان ابتدا در مورد مصاحبه شک داشت
[ترجمه ترگمان]او در مورد مصاحبه با مرخصی شک داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشکوک (صفت)
uncertain, esoteric, questionable, suspicious, doubtful, fishy, dubious, shady, dubitable, precarious, vacillatory, skeptic

مظنون (صفت)
doubtful, suspected

انگلیسی به انگلیسی

• uncertain, questionable, suspect
something that is doubtful seems unlikely or uncertain.
if you are doubtful about something, you are unsure about it.

پیشنهاد کاربران

# given
suspect
دوبه شک
شک برانگیز
doubtful ( adj ) = unlikely ( adj )
به معناهای: محال، غیر محتمل، بعید
examples:
1 - It was doubtful that the money would be found again.
محال بود که آن پول دوباره پیدا شود.
2 - It is doubtful whether he'll be able to come.
بعید است که او قادر به آمدن باشد.

مشکوک، مظنون، مردد ( هم صفت فاعلی هست و هم صفت مفعولی )
مشکوک الوصول ( اصطلاح حسابداری )
۱. مبهم، نامعلوم، مورد تردید ۲. دودل، مردد ۳. غیر قطعی ۴. غیر قابل اعتماد، تا مشخص
نامشخص، در تردید
این حرف درازمایش خون بارداری
Some are still doubtful of the veracity of this phenomenon
بعضی هنوز مظنون و مشکوک هستند به راستی این موضوع
:it is doubtful
بعید است، غیر محتمل است
غیرمحتمل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس