domination

/ˌdɑːməˈneɪʃn̩//ˌdɒmɪˈneɪʃn̩/

معنی: تفوق، استیلاء، تسلط، چیرگی، غلبه، سلطه، فرمانروایی، تحکم، سلطنت، فرمانفرمای
معانی دیگر: چیری، برتری، استیلا

جمله های نمونه

1. the british domination of india
چیرگی انگلستان بر هندوستان

2. the country was long under foreign domination
کشور مدت ها تحت تسلط بیگانگان بود.

3. will america be able to maintain its domination in computer technology?
آیا امریکا خواهد توانست برتری خود را در تکنولوژی کامپیوتر حفظ کند؟

4. Foreign domination had a malign influence on local politics.
[ترجمه گوگل]سلطه خارجی تأثیر بدی بر سیاست محلی داشت
[ترجمه ترگمان]استیلای خارجی بر سیاست محلی تاثیر ناگواری بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They achieved political domination of the area.
[ترجمه گوگل]آنها به تسلط سیاسی بر منطقه دست یافتند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تسلط سیاسی منطقه دست یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The country longs to be free of colonial domination.
[ترجمه گوگل]این کشور آرزوی رهایی از سلطه استعمار را دارد
[ترجمه ترگمان]این کشور آرزو دارد که از سلطه استعمار رهایی یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They had five centuries of domination by the Romans.
[ترجمه گوگل]آنها پنج قرن تحت سلطه رومیان بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها پنج قرن سلطه رومی ها را در بر داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His defeat ended American domination of the sport.
[ترجمه موسی] شکست وی نفوذ آمریکایی ها را بر این ورزش پایان داد.
|
[ترجمه گوگل]شکست او به سلطه آمریکا بر این ورزش پایان داد
[ترجمه ترگمان]شکست او تسلط آمریکا بر ورزش را به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The country came under foreign domination.
[ترجمه گوگل]کشور تحت سلطه بیگانگان قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این کشور تحت سلطه بیگانگان قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The big three's domination is such that their nearest rivals Limerick don't even make it into double figures.
[ترجمه گوگل]تسلط سه بزرگ به حدی است که نزدیکترین رقیب آنها Limerick حتی دو رقمی هم نمی شود
[ترجمه ترگمان]تسلط بزرگ سه نفر به گونه ای است که نزدیک ترین رقیب لیمریک که آن را به صورت دو رقمی تقسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unintelligent control appears as external domination.
[ترجمه گوگل]کنترل غیر هوشمند به عنوان سلطه خارجی ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]کنترل unintelligent به عنوان سلطه گری خارجی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The domination of the liberal view was reflected in the relatively narrow range of sources on which western scholars worked.
[ترجمه گوگل]تسلط دیدگاه لیبرال در گستره نسبتاً محدود منابعی که محققان غربی روی آن کار می کردند منعکس شد
[ترجمه ترگمان]سلطه دیدگاه لیبرال در محدوده نسبتا باریکی از منابعی که دانشمندان غربی در آن کار می کردند منعکس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The zemstvo reform of 1890 increased noble domination of the local assemblies.
[ترجمه گوگل]اصلاحات زمستوو در سال 1890 تسلط اشراف بر مجامع محلی را افزایش داد
[ترجمه ترگمان]اصلاحات zemstvo در سال ۱۸۹۰ سلطه اشراف بر مجامع محلی را افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No mean achievement given the established market domination by Sage.
[ترجمه گوگل]با توجه به تسلط تثبیت شده Sage بر بازار، هیچ دستاورد مهمی نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ دستاورد متوسط با توجه به تسلط بازار تعیین شده توسط Sage وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The domination of economic policy by the Federal Reserve and other central banks is new.
[ترجمه گوگل]تسلط فدرال رزرو و سایر بانک های مرکزی بر سیاست اقتصادی جدید است
[ترجمه ترگمان]سلطه سیاست اقتصادی توسط بانک مرکزی فدرال و دیگر بانک های مرکزی جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفوق (اسم)
prevalence, influence, advantage, excellence, superiority, supremacy, predominance, domination, ascendancy, vantage, ascendency, hegemony, headship, predominancy, pre-emimence

استیلاء (اسم)
domination, ascendancy, ascendency, hegemony, subjection, invasion

تسلط (اسم)
possession, authority, domination, hegemony, dominance, predomination, gripe

چیرگی (اسم)
courage, victory, violence, proficiency, domination, boldness

غلبه (اسم)
win, prevalence, victory, conquest, predominance, domination, winning, dominance, prepotency

سلطه (اسم)
power, domination, sovereignty, dominance, kingship, overlordship

فرمانروایی (اسم)
rule, thalassocracy, domination, empire

تحکم (اسم)
domination

سلطنت (اسم)
reign, power, raj, domination, kingship, monarchy, sultanate

فرمانفرمای (اسم)
rule, domination

تخصصی

[ریاضیات] تسلط

انگلیسی به انگلیسی

• rule, dominion, mastery, influence, control

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dominate
✅️ اسم ( noun ) : domination
✅️ صفت ( adjective ) : dominant
✅️ قید ( adverb ) : dominantly
چیرگی - چیره جویی
1. The domination of media and advertising can overpower our personal lives with a bigger, more fearful world.
تسلط بر رسانه ها و تبلیغات می تواند زندگی شخصی ما را با جهانی بزرگتر و ترسناک احاطه کند.
...
[مشاهده متن کامل]

2. You function best in a position of control and may rebel against power or authority or domination at work.
شما در موقعیت کنترل بهترین عملکرد را دارید و ممکن است علیه قدرت یا اختیار مطلق یا سلطه در کار طغیان کنید.
3. Over the years it has been accused of everything from gross ineptitude and massive corruption to scheming for world domination.
طی سالهای گذشته این سازمان به همه چیز از بی لیاقتی فاحش و فساد گسترده تا برنامه ریزی برای سلطه بر جهان متهم شده است.
4. We cannot be trusted with domination, becoming too easily corrupted by its power and too often succumbing to repression in defending it.
ما نمی توانیم به سلطنت اعتماد کنیم ، زیرا به راحتی توسط قدرت آن تخریب می شویم و اغلب در دفاع از آن در معرض سرکوب قرار می گیریم.
5. Britain's domination of the coast opened up the hinterland to Western imperialism.
سلطه گری انگلیس بر ساحل ، سرزمین داخلی را به روی امپریالیسم غربی گشود.
6. Military conquest and colonial - style occupation is only the most overt form of imperialist domination.
فتح نظامی و اشغال به سبک استعماری تنها آشکارترین شکل سلطه گری امپریالیستی است.
7. I grew up under the heavy yoke of religion and its mental slavery to fear, and the economic domination of the church in the name of God.
من در زیر یوغ سنگین دین و برده داری ذهنی آن از ترس و تحکم اقتصادی کلیسا به نام خدا بزرگ شدم.
8. His defeat ended American domination of the sport.
شکست وی نفوذ آمریکایی ها را بر این ورزش پایان داد.
Domination ( noun ) = سلطه، سلطه گری، تسلط، سلطنت، تحکم، نفوذ
domination system = نظام سلطه
cultural domination = سلطه فرهنگی
economic domination = تسلط اقتصادی، سلطه اقتصادی
معانی دیگر>>>>>>> غلبه، چیرگی، استیلا، احاطه گری

سلطه گری
یعنی تسلط یا سلطه=controlling

بپرس