domestic

/dəˈmestɪk//dəˈmestɪk/

معنی: مستخدم یا خادمه، بومی، اهلی، رام، خانگی، خانوادگی
معانی دیگر: (وابسته به خانه) منزل، داخلی، درونی، درون مرزی، وطنی، کاروطن، ساخت میهن، نوکر، کلفت، آشپز (منزل)، مستخدم (خانه)، پیشخدمت، علاقه مند به خانه و خانواده ی خود، اهل و عیال دوست، اهل خانه و زندگی، (جمع) محصولات وطنی، کالاهای بومی، تولیدات داخلی، خانه دار

جمله های نمونه

1. domestic animals
حیوانات اهلی

2. domestic chores
کارهای منزل (خانه)

3. domestic industries
صنایع بومی

4. domestic products
فرآورده های ساخت میهن

5. canada's domestic affairs
امور داخلی کانادا

6. these domestic and particular broils
(شکسپیر) این محاربات خانوادگی و خصوصی

7. cats and dogs are domestic animals
گربه و سگ جانوران اهلی هستند.

8. the cow is a domestic animal
گاو حیوانی اهلی است.

9. their inroads into our domestic markets
پیشرفت آنان در بازارهای داخلی ما

10. the baby's birth doubled her domestic problems
تولد نوزاد مسائل خانوادگی او را دو برابر کرد.

11. Many young girls became domestic servants .
[ترجمه گوگل]بسیاری از دختران جوان خدمتکار خانه شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دختران جوان خدمتکار خانه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A number of domestic animals have some utility for man while they are alive.
[ترجمه گوگل]تعدادی از حیوانات اهلی تا زمانی که زنده هستند برای انسان مفید هستند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از حیوانات خانگی، در حالی که زنده هستند، برای بشر مفید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It appears to be an idyllic domestic set-up.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این یک مجموعه خانگی ایده آل است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این یک مجموعه خانوادگی عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Most domestic freezers operate at below -18 ?C.
[ترجمه گوگل]اکثر فریزرهای خانگی در دمای زیر 18- درجه سانتیگراد کار می کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر domestic داخلی در زیر -۱۸ کار می کنند؟ ج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their stated aim was to free women from domestic slavery.
[ترجمه گوگل]هدف آنها رهایی زنان از بردگی خانگی بود
[ترجمه ترگمان]هدف بیان شده آن ها آزاد کردن زنان از بردگی خانگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Women are still the main victims of domestic violence.
[ترجمه گوگل]زنان همچنان قربانیان اصلی خشونت خانگی هستند
[ترجمه ترگمان]زنان هنوز قربانیان اصلی خشونت های خانوادگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She was twittering about domestic trivialities.
[ترجمه گوگل]او درباره چیزهای بی اهمیت داخلی توییتر می کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد چیزهای پوچ و پیش پاافتاده پرسه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Police have difficulties in dealing with domestic disputes.
[ترجمه گوگل]پلیس در برخورد با اختلافات خانگی با مشکل مواجه است
[ترجمه ترگمان]پلیس در برخورد با اختلافات داخلی مشکلاتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستخدم یا خادمه (اسم)
domestic

بومی (صفت)
aboriginal, native, indigenous, endemic, domestic, vernacular, aborigine, autochthonous

اهلی (صفت)
native, domestic, aborigine, tame

رام (صفت)
domestic, tame, amenable, docile, meek, manageable, obedient, biddable, treatable, governable

خانگی (صفت)
domestic, indoor, household, homemade, homebred, homelike

خانوادگی (صفت)
domestic, familial

تخصصی

[برق و الکترونیک] خانگی
[حقوق] داخلی، محلی، خانوادگی، خانگی - اقامتگاه دایمی، محل اقامت دایم

انگلیسی به انگلیسی

• housemaid, servant, housekeeper
pertaining to home, pertaining to family; relating the internal affairs of a country; loving home and family; tame (about an animal)
domestic means concerning matters within a country, rather than its relations with other countries.
domestic also means concerning your home and family.
domestic items and services are used in people's homes rather than in factories or offices.
domestic animals are not wild, and are kept as pets or on farms.

پیشنهاد کاربران

خودی
آشنا
⭕️🅥🅔🅡🅑
domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن
⭕️🅝🅞🅤🅝
domestic = خدمتکار
⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔
domestic = بومی ، اهلی ، داخلی
domesticated = اهلی شده ، رام شده ، بومی شده
⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑
domestically = بصورت بومی ، بصورت داخلی
Domestic Hot Water D. H. W
آبگرم مصرفی ( بهداشتی ) ساختمان
خانوادگی
Domastic dispute
مشاجره خانوادگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : domesticate
اسم ( noun ) : domestication / domesticity / domestic
صفت ( adjective ) : domestic / domesticated
قید ( adverb ) : domestically
Priority Mail Express is the fastest domestic shipping service available from USPS.
پست سفارشی پیشتاز سریع ترین سرویس ارسال با کشتی داخلی اداره پست امریکا است. پس منظور از دامستک یعنی ( داخلی ) مثلا داخل یک کشور
Gross domestic product ( GDP )
تولید ناخالص داخلی
در ( اهلی ) هم کاربرد دارد
خانوادگی، اهل زن و بچه، علاقه مند به خانه و خانواده
Relating people to one country
داخلی
Domestic Dissent
درگیری های درونی ( درون کشوری )
اختلافات داخلی
= private :
شخصی / خصوصی / اختصاصی
خانگی ؛ اهلی ؛ داخلی ( درون مرزی )
– Victims of domestic violence
– Cats and dogs are domestic animals
– domestic flights
– The president's domestic policies
– The domestic market is still depressed
domestic ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: اهلی
تعریف: ویژگی گونه ای که با انسان زندگی می کند یا انسان از آن نگهداری می کند
domestic policy
سیاست داخلی
شخصی
domestic life =personal life =زندگی شخصی
A fight between members of a family
اختلاف ( بین زن و شهر یا اعضای خانواده )
خانگی، وطنی ( داخلی ) ، اهلی
domestic flight پروازهای بین شهری ( داخلی )
اهلی
رام و خانگی، ، برای حیوانات
داخلی
مستخدم
. . .
داخلی - وطنی
اهلی
Domestic animals
Domestic violence
( در مددکاری اجتماعی ) خشونت خانگی
1 - foreign and domestic policy
domestic flights, domestic treble
داخلی ( برای کشور کار میره )
2 - domestic chores, domestic violence
خانگی ( بعضی وقتا خانوادگی هم میتونه ترجمه بشه )
3 - sb who is domestic enjoys spending time at house
خونگی، بچه خونگی
4 - not wild اهلی
داخلی
اهلی
پروازهای درون مرزی
بومی - محلی -
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس