doddering

/ˈdɑːdərɪŋ//ˈdɒdərɪŋ/

معنی: پیر، کودن
معانی دیگر: پیر و پاتال، عجوز (عجوزه)، لرزان و لنگان، علیل

جمله های نمونه

1. Why add them, with their evocation of the doddering loon, slumped, with listless ear-trumpet, over the board table?
[ترجمه گوگل]چرا آنها را با تداعی خود از لون سرگردان، فرورفته، با گوش-ترومپت بی حال، بر روی میز اضافه کنید؟
[ترجمه ترگمان]چرا آن ها را بر روی میز تخته اعلانات جمع کرده بودند و با بی توجهی آن ها را بر روی میز تحریر خم کرده بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Old Louis, feeble and doddering, choking on his own spit.
[ترجمه گوگل]لویی پیر، ضعیف و مضطرب، در تف خود خفه می شود
[ترجمه ترگمان]لوئی زا پیر، لرزان و لرزان، روی تف خود خفه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Couldn't get round that doddering old snail.
[ترجمه گوگل]نمی‌توانستم آن حلزون پیر پرخاشگر را دور بزنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانست آن حلزون پیر را دور بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Not knowing their own flaws is already doddering attitude.
[ترجمه گوگل]ندانستن عیب‌های خود یک نگرش سرگردان است
[ترجمه ترگمان]عدم اطلاع از flaws در حال حاضر نگرش doddering دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The active on surface, means the doddering inside?
[ترجمه گوگل]فعال در سطح، یعنی سرگیجه درون؟
[ترجمه ترگمان]فعال در سطح، یعنی the در داخل؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gadaffi overthrew the last Senoussi, the doddering Ibn Idris, in 196
[ترجمه گوگل]قذافی در سال 196 آخرین سنوسی، ابن ادریس را سرنگون کرد
[ترجمه ترگمان]قذافی آخرین Senoussi، the ابن ادریس را در سال ۱۹۶ سرنگون کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But inside he found only a doddering old monk cooking gruel.
[ترجمه گوگل]اما در داخل او فقط یک راهب پیر و مضطرب پیدا کرد که در حال پختن قلیه بود
[ترجمه ترگمان]اما در داخل فقط یک راهب پیر شروع به پخت شیر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Doddering the Rose wanted this world who love lives, the value of jewellery Neichuan land sank to the bottom of the sea, and it ends this love soldiers, who accompanied the seabed.
[ترجمه گوگل]Doddering the Rose می خواست این دنیا را دوست دارد که زندگی می کند، ارزش جواهرات Neichuan زمین به ته دریا فرو رفت و به پایان می رسد این سربازان عشق، که بستر دریا را همراهی می کردند
[ترجمه ترگمان]اگر رز این جهان را می خواست که زندگی را دوست داشته باشد، ارزش جواهرات در اعماق دریا غرق شد، و این سربازان عشق که بس تر دریا را همراه داشتند، پایان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A man may be a doddering great grandfather and still love only a strange girl he saw in the streets of Cheehaw one afternoon two decades past.
[ترجمه گوگل]مردی ممکن است یک پدربزرگ پرخاشگر باشد و هنوز عاشق دختر عجیبی باشد که در یک بعدازظهر دو دهه گذشته در خیابان های چیهو دید
[ترجمه ترگمان]یک مرد ممکن است پدر بزرگ doddering باشد و هنوز هم عاشق دختری عجیب است که در دو دهه گذشته در خیابان های of دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ross finished the doddering this love, then sank Nachuan priceless jewelry, it takes a long love Jack and this submarine.
[ترجمه گوگل]راس این عشق را به پایان رساند، سپس جواهرات بی‌ارزش ناچوان را غرق کرد، عشق طولانی به جک و این زیردریایی می‌طلبد
[ترجمه ترگمان]راس این عشق را تمام کرد، سپس جواهرات گران قیمتی خود را فرو برد، او عاشق جک و این زیردریایی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As if I were a doddering old relic.
[ترجمه گوگل]گویی من یک یادگار کهنه پرخاشگر بودم
[ترجمه ترگمان]مثل این که من یک یادگار قدیمی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His mother was doddering and frail.
[ترجمه گوگل]مادرش مضطرب و ضعیف بود
[ترجمه ترگمان]مادرش doddering و نحیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He reeled and swayed, doddering like a drunken man to keep from falling.
[ترجمه گوگل]چرخید و تاب خورد، مثل یک مرد مست برای جلوگیری از افتادن، سرگردانی کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به تاب خوردن کرد، شروع به تاب خوردن کرد و شروع به تاب خوردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's the triumph of the doddering older brother who no longer has to be grateful to his junior.
[ترجمه گوگل]این پیروزی یک برادر بزرگتر است که دیگر مجبور نیست از کوچکترش سپاسگزار باشد
[ترجمه ترگمان]این پیروزی برادر بزرگ تر doddering است که دیگر لازم نیست از junior سپاسگزار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیر (صفت)
gray, aged, old, senile, senescent, ancient, worm-eaten, doddering, hoar

کودن (صفت)
slight, fat-witted, backward, dull, dimwitted, slow, unintelligent, lumpish, beef-brained, blate, blockish, muddle-headed, thick-witted, witless, cockeyed, crass, stockish, doddering, fat-headed, feeble-minded, half-wit, unapt

انگلیسی به انگلیسی

• old and feeble, trembly, weak
someone who is doddering walks in an unsteady and shaky way, usually because they are old.

پیشنهاد کاربران

گنده پیر. [ گ َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) زن پیر سالخورده را گویند. ( برهان ) . پیرزنی که به غایت سالخورده باشد و بدبوی گردد، چه گویند که چون زنان بسیار پیر گردند گنده و بدبوی شوند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : جَحَم ، رِش ، جِحمَش ، جُحموش ؛ زن گنده پیر کلانسال. جِلِّقة، جِلِقة، حَیزَبون ؛ زن گنده پیر. دَردَبیس ؛ گنده پیر کلانسال. دِردِح ، دلِقِم ، عجروفة، شَلمَق ، شَنَهبَر، شَنَهبَره ، شَهمَلة، صِلقِم ؛ گنده پیر کلانسال و سطبر. عُث ، عُثَّة، عَثواء، عُجروف ، عُجروفة، عَجوز؛ زن گنده پیر کلانسال. عَزوم ، عَشَبة، عُفّة. عُلفوف ، عَوزَب ، عَیضَمور، عَیهَلة، قَشعَة، قَلعَم. ( منتهی الارب ) . قَندَفیر، معرب گنده پیر است. ( قاموس ) . کِردِح ، کَلدَح ، کَلشَمَة، کَهَّة، هِردِبَة، هِرشَبَّة، هِرشَفَّة، هِزرَفَة، هِزروفة، هَمَّرِش ، هِمَّة، هَیعَرون ؛ گنده پیر کلانسال. ( منتهی الارب ) :
...
[مشاهده متن کامل]

اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی.
طعام بیرون آوردند لختی بخوردند و آنچه مانده بود مر آن گنده پیر را داد. ( ترجمه طبری بلعمی ) . بهرام گنده پیر را گفت قدح داری که ما در آن شراب خوریم ؟ ( ترجمه طبری بلعمی ) . مرد گفت به محلت ما یکی گنده پیر است و او را یکی گاو بود پس آن گاو بمرد گنده پیر از غم گاوبگریست. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
یکی گنده پیری شد اندر کمند
پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند.
فردوسی.
مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد
موی سر او سپید گشت و رخش زرد
تا کی از این گنده پیر، شیر توان خورد. . .
منوچهری ( دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 165 ) .
بیارید این پلید بدکنش را
بلایه گنده پیر بدمنش را.
( ویس و رامین ) .
سپید است این سزای گنده پیران
دورنگ است این سزاوار دبیران.
( ویس و رامین ) .
سبک پخت کدبانوی گنده پیر
به هم نان و خرما و کشکین و شیر.
اسدی.
تا تو بدین فسونْش به بر گیری
این گنده پیر جادوی رعنا را.
ناصرخسرو.
وین کهن گشته گنده پیر گران
دل ما می چگونه برباید.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی و محقق ص 224 ) .
چه گویی که پوشیده این جامه ها را
همان گنده پیری چو کفتار دارد.
ناصرخسرو.
تا روزی بر شبه گنده پیری بیامد و خویشتن را به دیوانگی زد. ( قصص الانبیاء ) .
بر آن بودم که از لمغان به غزنین
به تیغ تیز جوی خون برانم
ولیکن گنده پیرانند و طفلان
شفاعت می کند بخت جوانم.
علاءالدین غوری ملک الجبال.
از خواهر مشفق تر است و از گنده پیر زال بر شوی جوان باجمال عاشق تر. ( مقامات حمیدی ) .
مسکین ضعیفه والده گنده پیر من
بر خود بپیچد ازین غم چو خیزران ( ؟ ) .
رشید وطواط.
گنده پیر جهان جنب نکند
همتی را که در جناب من است.
انوری.
گنده پیر چون شرح حال جوان بشنید گفت : نومید مشو اگرچه اومید نماند. ( سندبادنامه ص 190 ) . پس گنده پیری که جوانان بی سامان در تحت تصرف و فرمان او بودند طلب کرد. ( سندبادنامه ص 157 ) . پس نزدیک گنده پیر آمدند و گفتند یار ما کجا رفت ، پیرزن گفت کیسه زر بستد و برفت. ( سندبادنامه ص 295 ) .
گنده پیران شوی را قمّا دهند
چونکه از پیری و زشتی آگهند.
مولوی.
|| مرد پیر :
حور با تو چگونه پردازد
حور باگنده پیر کی سازد؟
سنائی.
|| کنایه از دنیا :
از فرازش نبرده سوی نشیب
مگر این گنده پیر غرچه فریب.
سنایی.

زوار در رفته
پیرپاتال ( very sorry )
کهن سال. . . پیر. . . مسن. . . علیل. . . کودن. . کند ذهن

بپرس