divvy

/ˈdɪvi//ˈdɪvi/

(با: up) بخش کردن، تقسیم کردن، حصه کردن، بخش، (خودمانی)، حصه a four way divvy of the profits تقسیم چهارجانبهی منافع

جمله های نمونه

1. a four-way divvy of the profits
تقسیم چهارجانبه ی منافع

2. Divvy up the money between us.
[ترجمه گوگل]پول را بین ما تقسیم کنید
[ترجمه ترگمان]پول را بین ما تقسیم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They decided to divvy the money they'd stolen.
[ترجمه خشایار نوروزی] آنها بر آن شدند که پولی را که دزدیده بودند را بخش کنند
|
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند پولی را که دزدیده بودند تقسیم کنند
[ترجمه ترگمان]اونا تصمیم گرفتن پولی که دزدیده شدن رو تقسیم کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We can divvy up the profits between us.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم سود را بین خود تقسیم کنیم
[ترجمه ترگمان]میتونیم سود خودمون رو تقسیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They haven't yet decided how to divvy up the proceeds from the sale.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز تصمیم نگرفته اند که چگونه درآمد حاصل از فروش را تقسیم کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز تصمیم نگرفته اند که چگونه درآمد حاصل از فروش را افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't be such a divvy!
[ترجمه گوگل]انقدر ادم مبهوت نباش!
[ترجمه ترگمان]این قدر a نباش!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In what way did the complex mind divvy up its chores?
[ترجمه گوگل]ذهن پیچیده به چه طریقی کارهای خود را تقسیم می کرد؟
[ترجمه ترگمان]ذهن پیچیده به چه شکل کاره ای خود را انجام می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let's divvy it up between us.
[ترجمه گوگل]بیایید آن را بین خودمان تقسیم کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا تقسیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The thieves agreed to divvy up the profit when the jewels were sold.
[ترجمه گوگل]دزدها موافقت کردند که هنگام فروختن جواهرات، سود را تقسیم کنند
[ترجمه ترگمان]دزدها با فروش این جواهرات موافقت کردند که سود ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I divvy up my shopping, so I buy a little at a time.
[ترجمه گوگل]من خریدهایم را تقسیم می کنم، بنابراین هر چند وقت یکبار خرید می کنم
[ترجمه ترگمان] من میرم خرید هام رو تقسیم می کنم واسه همین یه کم وقت می خرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Have they considered how they'll divvy up the domestic work in this new arrangement?
[ترجمه گوگل]آیا آنها در نظر گرفته اند که چگونه می توانند کارهای خانگی را در این ترتیب جدید تقسیم کنند؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها فکر می کنند که چگونه آن ها در این قرارداد جدید به دو گروه تقسیم می شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The thieves agreed to divvy up with the spoils.
[ترجمه گوگل]دزدها موافقت کردند که غنایم را تقسیم کنند
[ترجمه ترگمان]دزدها موافقت کردند که آن ها را با غنیمت بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Give me my divvy.
[ترجمه گوگل]دیویمو به من بده
[ترجمه ترگمان] divvy رو بده به من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The process started with a precooked government plan to divvy up the company between Fiat, a trust fund run by the United Automobile Workers union and the American and Canadian governments.
[ترجمه گوگل]این روند با یک برنامه از پیش آماده شده دولتی برای تقسیم شرکت بین فیات، یک صندوق امانی که توسط اتحادیه کارگران اتومبیل متحد اداره می شود و دولت های آمریکا و کانادا آغاز شد
[ترجمه ترگمان]این فرآیند با یک برنامه دولتی precooked برای راه اندازی شرکت بین فیات، یک صندوق امانی که توسط اتحادیه کارگران ایالات متحده و دولت های آمریکا و کانادا اداره می شود آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• part, portion; profit, dividend
divide profits; portion out earnings

پیشنهاد کاربران

( عامیانه )
سهمی از چیزی.
مثال:
?How much is my divvy
نکته:
تقسیم کردن که کاربرا اشاره کردن میشه divvy Something یا divvy up something

بپرس