divider

/dɪˈvaɪdər//dɪˈvaɪdə/

معنی: تقسیم کننده، جدا کننده، مقسم، تقسیم کننده، بخش کننده
معانی دیگر: (شخص یا چیز) بخش گر، (جمع) پرگار اندازه گیر (compasses هم می گویند)

جمله های نمونه

1. universal divider
پرگار همه کاره

2. A curtain acted as a divider between this class and another.
[ترجمه گوگل]یک پرده به عنوان یک جداکننده بین این طبقه و طبقه دیگر عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]پرده ای به عنوان تقسیم کننده بین این کلاس و دیگری عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Police saw his Mercedes speeding along the center divider.
[ترجمه بصیر شیرزاد] پلیس مرسدس بنز را دید که در راستای بولوارد وسط خیابان بیشتر از سرعت مجاز حرکت میکرد.
|
[ترجمه گوگل]پلیس مرسدس بنز او را دید که با سرعت در امتداد جداکننده مرکزی حرکت می کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس دید که مرسدس او را با سرعت به سمت چپ و راست هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Across a soundproof divider from the Kelleys will be Jenkins' witnesses: two lawyers and a woman described as his friend.
[ترجمه گوگل]شاهدان جنکینز در سرتاسر یک جداکننده عایق صدا از کلی ها خواهند بود: دو وکیل و یک زن که به عنوان دوست او توصیف می شود
[ترجمه ترگمان]این دو وکیل و یک زن که به عنوان دوستش توصیف شده اند، در سراسر یک تقسیم کننده صوتی از the به عنوان یکی از دو وکیل انتخاب خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Provided the room is big enough, room divider doors are a practical solution and can be an attractive feature.
[ترجمه گوگل]به شرط اینکه اتاق به اندازه کافی بزرگ باشد، درهای جداکننده اتاق یک راه حل عملی است و می تواند یک ویژگی جذاب باشد
[ترجمه ترگمان]در صورتی که اتاق به اندازه کافی بزرگ باشد، درها تقسیم کننده اتاق یک راه حل عملی هستند و می توانند یک ویژگی جذاب باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is a simple divider between her kitchen and her dining room.
[ترجمه گوگل]این یک جداکننده ساده بین آشپزخانه و اتاق غذاخوری او است
[ترجمه ترگمان]بین آشپزخانه و اتاق غذا خوری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. AD534 used as a divider, providing differential operation on both numerator and denominator Fig.
[ترجمه گوگل]AD534 به عنوان یک تقسیم کننده استفاده می شود که عملکرد دیفرانسیل را بر روی صورت و مخرج ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]AD۵۳۴ به عنوان تقسیم کننده تقسیم می شود و عملیات افتراقی را در صورت صورت و هم مخرج کسر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A large, blue divider splits the gym at the Higgins Middle School into two basketball courts.
[ترجمه گوگل]یک جداکننده بزرگ و آبی، ورزشگاه مدرسه راهنمایی هیگینز را به دو زمین بسکتبال تقسیم می‌کند
[ترجمه ترگمان]تقسیم کننده بزرگ آبی، سالن ژیمناستیک را در مدرسه راهنمایی هیگینز به دو دادگاه بسکتبال تقسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On test with no load the divider chip consumed only 19mA at a supply voltage of 8V.
[ترجمه گوگل]در آزمایش بدون بار، تراشه تقسیم تنها 19 میلی آمپر در ولتاژ تغذیه 8 ولت مصرف کرد
[ترجمه ترگمان]در تست بدون بار کردن یک چیپ ها، چیپ ها فقط ۱۹ mA را در ولتاژ تغذیه ۸ V مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Keep a divider handy just in case it is needed.
[ترجمه گوگل]یک تقسیم کننده را فقط در صورت نیاز در دسترس داشته باشید
[ترجمه ترگمان]یک تقسیم کننده را فقط در صورتی که مورد نیاز است، حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By theory analysis of divider transfer function of magnitude-frequency characteristics and phase-frequency characteristics, a new method equalizing stray capacitance could be conclude.
[ترجمه گوگل]با تجزیه و تحلیل تئوری تابع انتقال تقسیم‌کننده ویژگی‌های بزرگی-فرکانس و ویژگی‌های فرکانس فاز، یک روش جدید یکسان‌سازی ظرفیت سرگردان را می‌توان نتیجه‌گیری کرد
[ترجمه ترگمان]با تجزیه و تحلیل نظریه تابع انتقال تقسیم کننده به ویژگی های فرکانس - فرکانس و مشخصه های فرکانس - فرکانس، یک روش جدید برابر کردن خازن سرگردان می تواند نتیجه بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Metering Compensation when Using Film Divider.
[ترجمه گوگل]جبران اندازه گیری هنگام استفاده از فیلم Divider
[ترجمه ترگمان]روش کمپنزاسیون زمانی که از فیلم Divider استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Applications of decimal Fraction Frequency divider in the area such as direct digital frequency synthesis technology and stepper motor drive speed controller a re introduced.
[ترجمه گوگل]کاربردهای تقسیم کننده فرکانس کسری اعشاری در حوزه هایی مانند فناوری سنتز فرکانس دیجیتال مستقیم و کنترل کننده سرعت درایو موتور پله ای مجدداً معرفی شد
[ترجمه ترگمان]کاربردهای تقسیم کننده فرکانس کسر دهدهی در محدوده مانند تکنولوژی سنتز فرکانس دیجیتالی مستقیم و کنترل کننده سرعت محرک موتور پله ای معرفی مجدد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Unlatch right lavatory door from divider and verify LAV DOOR annunciator illuminates.
[ترجمه گوگل]درب سمت راست دستشویی را از جداکننده باز کنید و مطمئن شوید که اعلان کننده درب LAV روشن می شود
[ترجمه ترگمان]در دستشویی سمت راست را از تقسیم کننده تقسیم کرده و LAV LAV را بررسی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cable and PCB, by which the power divider was made,[Sentence dictionary] were both adopted in the feeding circuit net work.
[ترجمه گوگل]کابل و PCB، که توسط آنها تقسیم کننده قدرت ساخته شد، [Sentence فرهنگ لغت] هر دو در شبکه مدار تغذیه پذیرفته شدند
[ترجمه ترگمان]کابل و هیات کریکت پاکستان، که از طریق آن تقسیم کننده برق ساخته شد، هر دو در فرآیند تغذیه به کار گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقسیم کننده (اسم)
denominator, divider

جدا کننده (اسم)
divider, discriminant, insulator

مقسم (اسم)
divider

تقسیم کننده، بخش کننده (اسم)
divider

تخصصی

[عمران و معماری] مقسم
[کامپیوتر] جدا کننده ؛ تقسیم کننده
[برق و الکترونیک] مقسم مدار یا وسیله ای که یک کمیت یا متغیر را بر دیگری و یا بر عدد ثابتی نظیر 2یا 10 تقسیم می کند .
[صنایع غذایی] چانه کن : دستگاهی که خمیر را به صورت قطعات هم وزن و مشخص تبدیل ی کند

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that divides; partition, screen
a divider is something which forms a barrier between two areas of space or two groups of people.
dividers are an instrument used for measuring lines and for marking points along them. dividers consist of two pointed arms joined at one end and look rather like a pair of compasses.

پیشنهاد کاربران

divider 2 ( n ) dividers =an instrument made of two long, thin, metal parts joined together at the top, used for measuring lines and angles, e. g. a pair of dividers.
divider
divider 1 ( n ) ( dəˈvaɪdər ) =a thing that divides sth, e. g. a room divider ( a screen or door that divides a room into two parts ) .
divider
افرادی که سعی در تغییر زندگی، شخصیت و دیدگاه خودشون با افزایش سن دارن.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : divide
✅️ اسم ( noun ) : division / divide / divider / divisiveness
✅️ صفت ( adjective ) : divisible / divided / divisional / divisive
✅️ قید ( adverb ) : dividedly / divisively
تقسیم کننده
پارتیشن
جداساز

بپرس