disturbance

/ˌdɪˈstɜːrbəns//dɪˈstɜːbəns/

معنی: پریشانی، ناراحتی، اشوب، تعرض، اختلال، مزاحمت
معانی دیگر: آشوب، فتنه، مشوب سازی، به هم زدن، درهم ریزی، مغشوش سازی، ناآرامی، شوریدگی (روانی)

جمله های نمونه

1. the disturbance of his papers
درهم ریختگی اوراق او

2. a basic disturbance of the body's chemistry
اختلال اساسی در فعل و انفعالات بدن

3. a weather disturbance
آشفتگی وضع هوا،طوفان

4. he disliked the disturbance of his privacy
دوست نمی داشت کسی خلوتش را برهم زند.

5. the commander quelled the disturbance in the city
سردار آشوب شهر را خواباند.

6. a disturbed personality is not always aware of the disturbance
یک شخصیت شوریده همیشه به شوریدگی خود آگاه نیست.

7. During the disturbance which followed, three Englishmen were hurt.
[ترجمه گوگل]در جریان اغتشاشات بعدی، سه انگلیسی زخمی شدند
[ترجمه ترگمان]طی این آشوب، سه تن از انگلیسی ها مجروح شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can work in here without any disturbance.
[ترجمه گوگل]شما می توانید در اینجا بدون هیچ مزاحمتی کار کنید
[ترجمه ترگمان]تو می تونی بدون هیچ دردسری اینجا کار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The home would cause less disturbance to local residents than a school.
[ترجمه گوگل]خانه مزاحمت کمتری نسبت به یک مدرسه برای ساکنان محلی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این خانه باعث ایجاد مزاحمت برای ساکنان محلی خواهد شد تا یک مدرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Phone calls are the biggest disturbance at work.
[ترجمه گوگل]تماس های تلفنی بزرگترین مزاحمت در محل کار است
[ترجمه ترگمان]تماس های تلفنی بزرگ ترین اختلال در سر کار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were reimprisoned for causing a disturbance.
[ترجمه گوگل]آنها به دلیل ایجاد اغتشاش دوباره به زندان افتادند
[ترجمه ترگمان] برای ایجاد مزاحمت ایجاد شده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Residents are fed up with the disturbance caused by the nightclub.
[ترجمه گوگل]ساکنان از آشفتگی ناشی از کلوپ شبانه خسته شده اند
[ترجمه ترگمان]ساکنان از مزاحمت ایجاد شده توسط کلوب شبانه خسته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My attention was led away by the disturbance in the street.
[ترجمه گوگل]توجه من به خاطر آشفتگی در خیابان منحرف شد
[ترجمه ترگمان]توجه من به این شلوغی در خیابان معطوف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Several people were injured during a disturbance in the capital city.
[ترجمه گوگل]در جریان ناآرامی در پایتخت چند نفر مجروح شدند
[ترجمه ترگمان]در طی یک اغتشاش در شهر پایتخت چندین نفر زخمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is suffering an emotional disturbance.
[ترجمه گوگل]او از یک اختلال عاطفی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]اون داره یه آشوب احساسی رو تحمل میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She moved the nest very carefully to prevent disturbance to the birds.
[ترجمه گوگل]او لانه را با احتیاط حرکت داد تا از ایجاد مزاحمت برای پرندگان جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]با احتیاط لانه را حرکت داد تا از مزاحمت پرندگان جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

ناراحتی (اسم)
ailment, irritation, discomfort, turmoil, worriment, inconvenience, disturbance, discomfiture, disquietude, inquietude, discommodity, incommodity, malaise

اشوب (اسم)
alarm, turbulence, disturbance, alarum, riot, tumult, unrest, revolution, commotion, sedition, fury, fuss, ruckus, turbulency, convulsion, hurly-burly, misrule

تعرض (اسم)
attack, offensive, disturbance, harassment, invasion, remonstrance

اختلال (اسم)
derangement, tribulation, perturbation, disorder, disturbance, noise, disorderliness, kettle of fish

مزاحمت (اسم)
trouble, inconvenience, disturbance, molestation, hindering, troubling, obtrusion

تخصصی

[سینما] آشفتگی
[عمران و معماری] اغتشاش - دست خوردگی - اختلال - آشفتگی - برهم خوردگی - دستکاری
[برق و الکترونیک] اعتشاش - اختلال، اغتشاش 1. تداخل نامطلوب یا سیگنال نویزی که بر دریافت رادیویی، تلویزیونی یا نمابر اثر می گذارد. 2. سیگنال فرمان ناخواسته در سیتم کنترل .
[بهداشت] اختلال - آشفتگی
[ریاضیات] بی نظمی، آشفتگی، اختلال
[خاک شناسی] برهمزنی
[آمار] اختلال
[آب و خاک] آشفتگی

انگلیسی به انگلیسی

• interference, distraction; something which disturbs; unrest
a disturbance is an event in which people behave violently in public.
disturbance is the act of making a situation less peaceful, organized, or stable.
you can use disturbance to refer to extreme unhappiness or mental illness.

پیشنهاد کاربران

وقتی یک فرآیندی یا عملی در حال اجرا هست با ۲ نوع مزاحمت و اختلال میتونه مواجه بشه.
اول ) disturbance
دوم ) disruption
اولی ایجاد اختلال و مزاحمت هست ولی ادامه روند رو متوقف نمیکنه ( مثل صداهای مزاحم حین مطالعه )
...
[مشاهده متن کامل]

دومی اختلال و شکسته شدن در ادامه روند هست و روند رو متوقف میکنه برای مدتی ( مثل صدایی که شما رو از خواب بیدار کنه و خوابتون رو خراب کنه )

آشوبناک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disturb
اسم ( noun ) : disturbance
صفت ( adjective ) : disturbing
قید ( adverb ) : disturbingly
نا آرامی
اختلال
مهندسی معدن
سست شدگی
به عنوان مثال: زون سست شدگی در بالای نقاط تخلیه در روش تخریب در طبقات فرعی یا تخریب بلوکی
اغتشاش ( در برق )
disturbance ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: آشفتگی
تعریف: هرنوع بی‏نظمی در حالت پایا
اشفتگی
پریشانی
ناراحتی
ناراحتی، مزاحمت، ( در علم پزشکی ) اختلال
آشوب و بلوا
غوغا و هیاهو
نزاع و درگیری - جدال - زد و خورد
به هم ریختگی ( اوضاع )
trouble
annoyance
disruption
distraction

نا بسامان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس