distinguished

/ˌdɪˈstɪŋɡwɪʃt//dɪˈstɪŋɡwɪʃt/

معنی: مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص
معانی دیگر: (آدم) برجسته، طراز اول، شهیر، سرشناس

جمله های نمونه

1. a distinguished poet
شاعر شهیر

2. he distinguished himself in battle
او در نبرد برتری خود را نشان داد.

3. his distinguished services earned him a mention
خدمات برجسته ی او موجب تجلیل از وی شد.

4. she was distinguished in many different spheres
در مجامع کثیری از تشخص برخوردار بود.

5. a man of distinguished bearing
یک مرد باوقار

6. She distinguished herself in the arts.
[ترجمه Asal Ansari] او خود را در هنر برجسته میداند
|
[ترجمه باقر] اوخودرا درهنرها برجسته و خاص معرفی می کند
|
[ترجمه مهدی] اون ( مونث ) خود را در هنر ها برجسته متمایز میداند
|
[ترجمه گوگل]او خود را در هنر متمایز کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را در هنر معرفی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had a distinguished career as a diplomat.
[ترجمه رضا] او یک حرفه ای برجسته به عنوان یک دیپلمات داشت
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دیپلمات حرفه ای برجسته داشت
[ترجمه ترگمان]او شغل برجسته ای مانند یک دیپلمات داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The adult can be readily distinguished by its orange bill.
[ترجمه گوگل]بزرگسالان را می توان به آسانی با منشور نارنجی اش تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]فرد بالغ می تواند به راحتی با توجه به قبض نارنجی آن تشخیص داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dr Miles was a distinguished scholar of Russian history.
[ترجمه گوگل]دکتر مایلز یک محقق برجسته تاریخ روسیه بود
[ترجمه ترگمان]دکتر مایلز دانشمند برجسته تاریخ روسیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Chinese nation is distinguished for its diligence and courage.
[ترجمه گوگل]ملت چین به دلیل سخت کوشی و شجاعت خود متمایز است
[ترجمه ترگمان]کشور چین به خاطر پشت کار و شهامت آن مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The medal bears the inscription "For distinguished service".
[ترجمه گوگل]این مدال دارای کتیبه "برای خدمات برجسته" است
[ترجمه ترگمان]مدال \"برای خدمات متمایز\" بر روی آن حک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The judge distinguished between many cases.
[ترجمه گوگل]قاضی بین بسیاری از پرونده ها تفاوت قائل شد
[ترجمه ترگمان]قاضی بین بسیاری از پرونده ها تمایز قایل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He distinguished himself in British theatre at a very early age.
[ترجمه گوگل]او در سنین پایین خود را در تئاتر بریتانیا متمایز کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را در تئاتر انگلیسی در سن خیلی زود تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The curtain has fallen on her long and distinguished career .
[ترجمه گوگل]پرده بر روی حرفه طولانی و برجسته او افتاده است
[ترجمه ترگمان]پرده بر سر کار طولانی و برجسته او افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She has already distinguished herself as an athlete.
[ترجمه گوگل]او قبلاً خود را به عنوان یک ورزشکار متمایز کرده است
[ترجمه ترگمان]او قبلا خود را به عنوان یک ورزش کار متمایز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشخص (صفت)
specified, determined, defined, ascertained, specific, distinctive, well-known, distinguished, famous, recognizable

ممتاز (صفت)
super, excellent, immense, best, gilt-edged, privileged, distinguished, outstanding, illustrious, elect, preferential, topping

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

فاخر (صفت)
fine, rich, excellent, distinguished, costly, sumptuous

متمایز (صفت)
different, distinguished, preferable, distinct

متشخص (صفت)
distinguished

تخصصی

[ریاضیات] مشخص کردن، اختلاف زا، ممتاز، متشخص

انگلیسی به انگلیسی

• respected, honored; famous, well-known
a distinguished person is very successful, famous or important.

پیشنهاد کاربران

عزیز، محترم وگرامی
مهمانان عزیزDistinguished guests
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distinguish
✅️ اسم ( noun ) : distinction / distinctness
✅️ صفت ( adjective ) : distinct / distinctive / distinguishable / distinguished
✅️ قید ( adverb ) : distinctly / distinctively
آبرومند
برتر
برجسته و متمایز
معروف. مشهور. ممتار
متمایز شده
1. Another distinguished citizen, who prefers not to be named, puts it another way.
یکی دیگر از شهروندان سرشناس، که ترجیح می دهد نامش فاش نشود ، روش دیگری را بیان می کند.
2. The Institute of Medicine has a distinguished history of publishing weighty reports on important subjects.
...
[مشاهده متن کامل]

انستیتوی پزشکی سابقه فاخری در انتشار گزارش های مهم در موضوعات مهم دارد.
3. At the same time, her children excel all the children in town in learning, in demeanor, and in a certain reserved and distinguished bearing.
در همان زمان ، فرزندان او از نظر یادگیری ، در برخورد و رفتارهای خاص و متمایز از نظر همه کودکان در شهر سرآمد هستند.
4. Of course, Zwellnox's land was distinguished from the other worlds solely by its complete and utter lack of jocundity.
البته ، سرزمین زولنوکس صرفاً به دلیل نداشتن کامل و غیر عادی شوخ طبعی از جهان های دیگر متمایز بود.
5. Usually it is not a matter of controversy when a distinguished alumna returns to her alma mater to address former mentors and current students.
معمولاً وقتی دانش آموختگان زن ممتاز به دانشکده خود برمی گردند تا خطاب به مربیان سابق و دانشجویان فعلی صحبت کنند ، موضوع بحث برانگیزی نیست.
6. It's hard to find other producers who've enjoyed such distinguished success right out of the box.
یافتن تهیه کنندگان دیگری که از چنین موفقیت چشمگیری برخوردار بوده اند خارج از چارچوب کاری دشوار است.
7. He had a distinguished career as a math professor, specializing in algebra, algebraic geometry and number theory.
او شغلی طراز اول به عنوان استاد ریاضیات ، متخصص در جبر ، هندسه جبری و نظریه اعداد داشت.
8. He was awarded a distinguished performance of duties in warlike operations as the Medical Officer of HMAS Stuart during combat rescue operations in the Persian Gulf.
وی در عملیات های جنگی به عنوان افسر پزشکی HMAS Stuart در حین عملیات نجات رزمی در خلیج فارس ، جایزه ای به عنوان مأموریت طراز اول از انجام وظایف را دریافت کرد.
Distinguished ( adj ) = سرشناس، برجسته، ممتاز، فاخر، متمایز، چشمگیر، طراز اول
distinguished career = شغل طراز اول، حرفه برجسته
distinguished symbol = نماد متمایز
distinguished service medal = مدال برجسته خدمات، نشان لیاقت
معانی دیگر>>>>>>> متین، متشخص، موقر، با ابهت، عالیرتبه، شخیص، نامدار، مشخص

برجسته ، ممتاز ، سرشناس ، موقر ، متین
Maryam Mirzakhani was a distinguished mathematician
مریم میرزاخانی یک ریاضی دان برجسته بود .
Maryam Mirzakhani is distinguished for her achievements in mathematics
مریم میرزاخانی به خاطر دستاوردهایش در ریاضی سرشناس است .
متشخص
He is a very distinguished gentleman
very successful, authoritative, and commanding great respect
August
Honoured
شناخته شده ( در مورد آثار به ویژه )
در مدیریت به معنای: فرق گذاشتن، تشخیص دادن
شناخته شده
بی دریغ
برجسته، متمایز
برجسته
ممتاز ( adj )
تمایز
مجزا

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس