dissolved


معنی: محلول
معانی دیگر: منفسخ، منحل قانون ـ فقه : منحله

جمله های نمونه

1. the father dissolved in grief
پدر غرق اندوه شد.

2. the heat dissolved the candles
حرارت شمع ها را آب کرد.

3. the king dissolved the parliament
پادشاه مجلس را منحل کرد.

4. the committee was dissolved
کمیته منحل شد.

5. a direct hit had dissolved one of the tanks
اصابت مستقیم (گلوله) یکی از تانک ها را متلاشی کرده بود.

6. She dissolved into tears at the mention of Munya's name.
[ترجمه شهسواری] او با شنیدن نام مونیا غرق در گریه شد
|
[ترجمه گوگل]او با ذکر نام مونیا به گریه افتاد
[ترجمه ترگمان]او با شنیدن نام Munya به گریه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tablet hasn't dissolved completely yet.
[ترجمه مصطفی] این قرص هنوز کاملا حل نشده است
|
[ترجمه گوگل]تبلت هنوز به طور کامل حل نشده است
[ترجمه ترگمان]این لوح هنوز کاملا حل نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They dissolved into fits of laughter.
[ترجمه گوگل]آنها در حملات خنده حل شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها غش غش خندیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The meeting dissolved in ill humour.
[ترجمه گوگل]جلسه با شوخی بد منحل شد
[ترجمه ترگمان]این ملاقات با خلق و خوی بد حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She dissolved into fits of laughter.
[ترجمه گوگل]او در حملات خنده حل شد
[ترجمه ترگمان]از خنده روده بر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The military government dissolved the injunction.
[ترجمه گوگل]حکومت نظامی این حکم را منحل کرد
[ترجمه ترگمان]دولت این حکم را منحل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dissolved carbon dioxide makes the water more acidic.
[ترجمه گوگل]دی اکسید کربن محلول آب را اسیدی تر می کند
[ترجمه ترگمان]دی اکسید کربن دی اکسید کربن آب را بیشتر اسیدی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The picture then dissolved into a view of the house from the outside.
[ترجمه گوگل]سپس تصویر در نمای بیرونی خانه حل شد
[ترجمه ترگمان]سپس تصویر به نمای خانه از بیرون تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She dissolved the sugar in the tea.
[ترجمه گوگل]شکر را در چای حل کرد
[ترجمه ترگمان]شکر را در فنجان چای ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محلول (صفت)
soluble, solvable, dissolved

تخصصی

[نساجی] حل شده - محلول

انگلیسی به انگلیسی

• melted; disappeared; broken apart, dispersed

پیشنهاد کاربران

منفک شدن، جدا شدن
وکالت: مرتفع
منسوخ، از بین رفته
برکنار شده، عزل شده.
[حسابداری] منحل شده
قابل حل در اب
محلول
حل شده، محلول
حل شده

بپرس