dissolution

/ˌdɪsəˈluːʃn̩//ˌdɪsəˈluːʃn̩/

معنی: فسخ، تجزیه، فساد، حل، از هم پاشیدگی
معانی دیگر: فروپاشی، انحلال، زوال، وشایش، وارفتگی، پراکاو

جمله های نمونه

1. the dissolution of a marriage
طلاق،فسخ ازدواج

2. the dissolution of a repubilc
فروپاشی یک رژیم جمهوری

3. the dissolution of a treaty
فسخ قرارداد

4. the dissolution of the company
انحلال شرکت

5. an hour-long show that dramatizes the dissolution of a family
برنامه ی یک ساعته ای که فروپاشی خانواده ای را به تصویر می کشد.

6. churchill said: "i don't intend to preside over the dissolution of the british empire"
چرچیل گفت: ((هدف من نظارت بر از همپاشی امپراطوری بریتانیا نیست. ))

7. The churches consociated to fight their dissolution.
[ترجمه گوگل]کلیساها برای مبارزه با انحلال خود متحد شدند
[ترجمه ترگمان]کلیساها شروع به مبارزه با انحلال خود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Politicians say it could lead to a dissolution of parliament.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران می گویند که این امر می تواند منجر به انحلال پارلمان شود
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران می گویند که این کار می تواند منجر به انحلال پارلمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The dissolution of the monasteries in Henry VIII's reign has never been forgotten.
[ترجمه گوگل]انحلال صومعه ها در دوران سلطنت هنری هشتم هرگز فراموش نشد
[ترجمه ترگمان]انحلال صومعه های در دوران هنری هشتم هرگز فراموش نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These included the dissolution of the present government and constituent assembly.
[ترجمه گوگل]از جمله انحلال دولت فعلی و مجلس مؤسسان
[ترجمه ترگمان]اینها شامل انحلال دولت کنونی و مجلس موسسان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Dissolution of the League did not entail the expiry of the supervisory function.
[ترجمه گوگل]انحلال لیگ مستلزم انقضای وظیفه نظارتی نبود
[ترجمه ترگمان]انحلال لیگ شامل انقضای تابع نظارتی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Before primary gall stone dissolution, 16 patients had had solitary stones: the remaining 77 had had multiple stones.
[ترجمه گوگل]قبل از انحلال سنگ صفراوی اولیه، 16 بیمار سنگ های منفرد داشتند: 77 نفر باقیمانده سنگ های متعدد داشتند
[ترجمه ترگمان]قبل از انحلال سنگ صفرا، ۱۶ بیمار سنگ های منفرد داشتند: ۷۷ نفر باقی مانده، چندین سنگ داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yet this final dissolution was the culmination of a long decline.
[ترجمه گوگل]با این حال، این انحلال نهایی نقطه اوج یک افول طولانی بود
[ترجمه ترگمان]با این وصف، این انحلال نهایی اوج رکود طولانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Until their dissolution in 183 the Militia was the most numerous body in the archipelago.
[ترجمه گوگل]تا زمان انحلال آنها در سال 183، شبه نظامیان پرتعدادترین ارگان در مجمع الجزایر بودند
[ترجمه ترگمان]تا زمان انحلال ۱۸۳ کشور، شبه نظامیان در این مجمع الجزایر بیش ترین تعداد را داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. With their dissolution the health and welfare functions would have to be distributed between the newer health and social services administrative entities.
[ترجمه گوگل]با انحلال آنها، وظایف بهداشتی و رفاهی باید بین نهادهای اداری جدیدتر بهداشت و خدمات اجتماعی توزیع شود
[ترجمه ترگمان]با انحلال آن ها، کارکرده ای بهداشت و سلامت باید بین سازمان های خدمات اجتماعی و خدمات اجتماعی جدیدتر توزیع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The mass production and marketing of family food expresses the dissolution of domesticity as a way of life.
[ترجمه گوگل]تولید انبوه و بازاریابی غذای خانوادگی بیانگر انحلال خانواده به عنوان یک شیوه زندگی است
[ترجمه ترگمان]تولید انبوه و بازاریابی مواد غذایی خانواده، انحلال زندگی خانوادگی را به عنوان یک روش زندگی بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In mid-November another mass meeting reaffirmed the Naythuyein resolutions and called for the dissolution of the recently formed Governor's Council.
[ترجمه گوگل]در اواسط نوامبر یک نشست توده ای دیگر مجدداً قطعنامه های نایثویین را تأیید کرد و خواستار انحلال شورای فرمانداری شد که اخیراً تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]در اواسط نوامبر یک گردهمایی عمومی دیگر مجددا قطعنامه های Naythuyein را مورد تایید قرار داد و خواستار انحلال شورای حاکم جدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. In the interim, authority members will take resolutions to their respective cities for approval of the dissolution agreement.
[ترجمه گوگل]در این میان، اعضای مرجع تصمیماتی را برای تصویب موافقتنامه انحلال به شهرهای مربوطه خود خواهند برد
[ترجمه ترگمان]در این دولت، اعضای قدرت قطعنامه ها را برای تصویب توافق نامه انحلال به شهره ای مربوطه خود خواهند برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فسخ (اسم)
abolition, cancellation, repeal, revocation, termination, dissolution, annulment, divorce, liquidation, rescission

تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

حل (اسم)
resolution, dissolution, solution, resolvent

از هم پاشیدگی (اسم)
dissolution

تخصصی

[حسابداری] انحلال
[شیمی] انحلال
[زمین شناسی] انحلال
[نساجی] انحلال - حل - تجزیه - تخمیر
[ریاضیات] فسخ، انحلال، تجزیه

انگلیسی به انگلیسی

• disintegration, decomposition, separation; death
the dissolution of an organization or legal relationship is the act of officially ending it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. حل ۲. فسخ ۳. انحلال ۴. انقراض ۵. اضمحلال. زوال. فروپاشی
مثال:
Allah has certainly made lawful for you the dissolution of your oaths.
بی شک خداوند برای شما انحلال سوگندهایتان را مجاز کرد.
�قَدْ فَرَضَ اللّٰهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ اَیْمَانِکُمْ�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissolve
✅️ اسم ( noun ) : dissolution / dissolvent / dissolubility / dissoluteness
✅️ صفت ( adjective ) : dissoluble / dissolvable / dissolute
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : dissolutely
❗️دوستان دقت کنید که تمامی این کلمات از یک ریشه هستند اما در معنا کاملا باهم فرق می کنند
برای استفاده صحیح، لطفا معنای همه لغات را سرچ کنید

انحلال ( به معنی انحلال یه موضوع قانونی مثل انحلال یک سازمان یا موسسه و یا یک قرارداد ) ( اسم )
the act or process of ending an official organization or legal agreement
dissolution ( علوم دارویی )
واژه مصوب: انحلال
تعریف: حل شدن یک ماده در مادۀ دیگر
فنا ( بحث معنوی )
انحلال
گشایش، حل وفصل
ی زندگی ک مملو از فسق و فجور و صفا سیتی ! باشه .
Many Roman emperors were known for their dissolution, indulging in unspeakable desires of the flesh.

بپرس