disseminate

/ˌdɪˈseməˌnet//dɪˈsemɪneɪt/

معنی: منتشر کردن، تخم کاشتن
معانی دیگر: اشاعه دادن، (تخم) پاشیدن، پراکندن، افشاندن، پراشیدن

جمله های نمونه

1. The agency would collect and disseminate information.
[ترجمه گوگل]این آژانس اطلاعات را جمع آوری و منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]این اداره اطلاعات را جمع آوری و منتشر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They use the press to disseminate right - wing views.
[ترجمه سمانه] آنها برای انتشار دیدگاه های جناح راست از مطبوعات بهره بردند.
|
[ترجمه گوگل]آنها از مطبوعات برای انتشار دیدگاه های جناح راست استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از مطبوعات برای انتشار دیدگاه های جناح راست استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. One of the organization's aims is to disseminate information about the disease.
[ترجمه گوگل]یکی از اهداف این سازمان انتشار اطلاعات در مورد این بیماری است
[ترجمه ترگمان]یکی از اهداف این سازمان، انتشار اطلاعات درباره این بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We make a strong effort to disseminate that information in a business-like manner.
[ترجمه گوگل]ما تلاش زیادی برای انتشار آن اطلاعات به شیوه ای تجاری انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما یک تلاش قوی برای انتشار این اطلاعات به روش کسب وکار انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The aim is to disseminate messages as widely as possible within a given community.
[ترجمه گوگل]هدف انتشار هر چه بیشتر پیام ها در یک جامعه معین است
[ترجمه ترگمان]هدف انتشار پیام ها به اندازه ممکن در یک جامعه معین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It aims to disseminate information on the principles of mental health, promote research and aid experimental projects in the field.
[ترجمه گوگل]هدف آن انتشار اطلاعات در مورد اصول بهداشت روان، ترویج تحقیقات و کمک به پروژه های آزمایشی در این زمینه است
[ترجمه ترگمان]هدف آن انتشار اطلاعات درباره اصول بهداشت روانی، ترویج تحقیق و کمک پروژه های آزمایشی در این زمینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A continuing programme to investigate, evaluate, and disseminate best practice information on teaching large classes has also been developed.
[ترجمه گوگل]یک برنامه مداوم برای بررسی، ارزیابی، و انتشار اطلاعات بهترین عملکرد در مورد تدریس کلاس های بزرگ نیز توسعه یافته است
[ترجمه ترگمان]یک برنامه مستمر برای بررسی، ارزیابی، و انتشار بهترین اطلاعات کاربردی در زمینه آموزش کلاس های بزرگ نیز توسعه یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some Arminians were even accused of attempting to disseminate views on the eucharist that were suspiciously similar to transubstantiation.
[ترجمه گوگل]حتی برخی از آرمینی ها متهم به تلاش برای انتشار دیدگاه هایی در مورد مراسم عشای ربانی بودند که به طرز مشکوکی شبیه به استحاله بود
[ترجمه ترگمان]برخی از Arminians حتی متهم به تلاش برای انتشار نظرات درباره the بودند که مشکوک به ماهیت ماهیت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Firstly, it will disseminate these new procedures to the social science community by means of newsletters workshops and computer software.
[ترجمه گوگل]اولاً، این رویه‌های جدید را از طریق کارگاه‌های خبرنامه و نرم‌افزارهای رایانه‌ای به جامعه علوم اجتماعی منتشر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]در درجه اول، این روش جدید را به انجمن علوم اجتماعی با استفاده از کارگاه ها و نرم افزارهای رایانه ای منتشر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The goal is to quickly disseminate information about changing operational conditions to trading partners.
[ترجمه گوگل]هدف، انتشار سریع اطلاعات در مورد تغییر شرایط عملیاتی به شرکای تجاری است
[ترجمه ترگمان]هدف، انتشار سریع اطلاعات در مورد تغییر شرایط عملیاتی به شرکای تجاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Data archives store, catalogue, index and disseminate the data for further contemporary or historical research.
[ترجمه گوگل]آرشیو داده ها داده ها را برای تحقیقات معاصر یا تاریخی بیشتر ذخیره، فهرست، فهرست بندی و منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]بایگانی سوابق اطلاعات، کاتالوگ، شاخص و انتشار داده برای تحقیقات بیشتر معاصر و یا تاریخی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our primary objective is to collect, organize and disseminate information and materials relating to academic library orientation and instruction.
[ترجمه گوگل]هدف اصلی ما جمع آوری، سازماندهی و انتشار اطلاعات و مطالب مربوط به جهت گیری و آموزش کتابخانه دانشگاهی است
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی ما جمع آوری، سازماندهی و انتشار اطلاعات و مطالب مربوط به جهت گیری و دستورالعمل کتابخانه دانشگاهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Article 36 The State shall develop and disseminate clean coal technology.
[ترجمه گوگل]ماده 36 دولت باید فناوری زغال سنگ پاک را توسعه و منتشر کند
[ترجمه ترگمان]ماده ۳۶ دولت باید فن آوری زغال سنگ تمیز را توسعه و منتشر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. While medical periodicals disseminate the medical theories and techniques, they publish a great lot of the advertisements about medicinal drugs and instruments.
[ترجمه گوگل]در حالی که نشریات پزشکی تئوری ها و تکنیک های پزشکی را منتشر می کنند، تعداد زیادی از تبلیغات در مورد داروها و ابزارهای دارویی منتشر می کنند
[ترجمه ترگمان]در حالی که نشریات پزشکی تئوری های پزشکی و تکنیک های پزشکی را منتشر می کنند، تبلیغات بسیار زیادی در مورد داروها و ابزارهای پزشکی منتشر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We should disseminate science and promote the scientific spirit.
[ترجمه گوگل]ما باید علم را گسترش دهیم و روحیه علمی را ارتقا دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید علم را منتشر کنیم و روح علمی را ترویج دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منتشر کردن (فعل)
spread, blazon, propagate, broadcast, divulge, diffuse, publish, disseminate

تخم کاشتن (فعل)
disseminate

انگلیسی به انگلیسی

• scatter, spread, disperse, distribute
to disseminate something such as information means to distribute it to many people; a formal word.

پیشنهاد کاربران

to spread or give out something, especially news, information, ideas, etc. , to a lot of people
انتشار یا ( اشاعه، گسترش ) دادن چیزی، به ویژه اخبار، اطلاعات، ایده ها و غیره به افراد زیادی
One of the organization's aims is to disseminate information about the disease.
...
[مشاهده متن کامل]

The purpose of a university press is to disseminate knowledge by publishing books and journals.
There is no clear legal responsibility for businesses to disseminate usable information about their business.
Technology is changing the way in which the government gathers, stores, disseminates, and preserves documents and data.
Synonyms;
broadcast
circulate
distribute
propagate
spread

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/disseminate
توزیع
تسرّی دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disseminate
اسم ( noun ) : dissemination
صفت ( adjective ) : disseminated
قید ( adverb ) : _
He even censored ( 4 ) newspapers that tried to disseminate ( 8 ) information about his inability to help the people.
حتی سانسور کرد ( 4 ) روزنامه هایی را که سعی می کردند منتشر کنند/انتشار دهند [بذر بپاشند] ( 8 ) اطلاعات/معلومات درخصوص ناتوانایی اش در کمک کردن مردم را.
...
[مشاهده متن کامل]

Instagram: @504_essential_word

پخش یا منتشر کردن خبری ( منظور از منتشر کردن چاپ کردن PUBLISH نیست )
HE DISSEMINATED THE NEWS OF ENGAGEMENT
او خبر نامزدی خودش را پخش کرد
disseminate= Promulgate: انتشار دادن، ترویج کردن
اشاعه کردن، ترویج کردن
منتشر کردن
رواج دادن
رواج یافتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس