disruption

/ˌdɪsˈrəpʃn̩//dɪsˈrʌpʃn̩/

معنی: قطع، شکستن
معانی دیگر: قطع، شکستن

جمله های نمونه

1. The city centre suffered some disruption due to a bomb scare.
[ترجمه گوگل]مرکز شهر به دلیل ترس از بمب دچار اختلال شد
[ترجمه ترگمان]مرکز شهر به دلیل ترس از انفجار بمب، دچار اختلال شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Strikes are causing severe disruption to all train services.
[ترجمه گوگل]اعتصابات باعث اختلال شدید در کلیه خدمات قطار شده است
[ترجمه ترگمان]حملات باعث اخلال در تمام خدمات آموزش و پرورش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The bombing campaign caused massive disruption to industry.
[ترجمه گوگل]کارزار بمباران باعث اختلال عظیم در صنعت شد
[ترجمه ترگمان]این کمپین بمب گذاری باعث اخلال در صنعت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The strike is expected to cause delays and disruption to flights from Britain.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود این اعتصاب باعث تاخیر و اختلال در پروازها از بریتانیا شود
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که این اعتصاب موجب تاخیر و اخلال در پروازه ای انگلستان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Complete disruption of lysosomes also occurs, but to a lesser extent resulting in less marked release of enzyme into the supernatant.
[ترجمه گوگل]اختلال کامل لیزوزوم ها نیز رخ می دهد، اما به میزان کمتری منجر به آزاد شدن کمتر آنزیم در مایع رویی می شود
[ترجمه ترگمان]اختلال کامل of نیز رخ می دهد، اما به میزان کم تر منجر به انتشار کم تر آنزیم در مواد رویی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The severe disruption to the samian industry in Central Gaul caused an immediate diminution in high grade pottery production.
[ترجمه گوگل]اختلال شدید در صنعت سامیان در گال مرکزی باعث کاهش فوری تولید سفال با درجه بالا شد
[ترجمه ترگمان]اختلال شدید صنعت samian در منطقه آسیای مرکزی باعث کاهش ناگهانی در تولید سفال با درجه بالا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Passengers faced intolerable delays and disruption due to the bad weather conditions.
[ترجمه گوگل]مسافران به دلیل شرایط بد جوی با تاخیر و اختلال غیرقابل تحمل مواجه شدند
[ترجمه ترگمان]مسافران به دلیل شرایط بد آب و هوایی با تاخیر و تاخیر تحمل ناپذیری مواجه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The greatest burdens of the war - destruction, disruption of life and economic deprivation - have fallen on the rural population.
[ترجمه گوگل]بزرگترین بار جنگ - ویرانی، اختلال در زندگی و محرومیت اقتصادی - بر دوش روستاییان افتاده است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین بار جنگ - نابودی، اخلال در زندگی و محرومیت اقتصادی - در جمعیت روستایی کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These could easily lead to the disruption of overseas markets and sources of raw materials.
[ترجمه گوگل]اینها به راحتی می تواند منجر به اختلال در بازارهای خارج از کشور و منابع مواد خام شود
[ترجمه ترگمان]این امر به راحتی می تواند منجر به اختلال در بازارها و منابع مواد خام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It merely registers the disruption of its outer membrane that such entry causes.
[ترجمه گوگل]این صرفاً اختلال غشای خارجی خود را که چنین ورود ایجاد می کند، ثبت می کند
[ترجمه ترگمان]آن صرفا شکستن غشا بیرونی اش را ثبت می کند که چنین دلایل ورود را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. River organisms' ability to survive the disruption of floods was never evolved to withstand this kind of onslaught.
[ترجمه گوگل]توانایی موجودات رودخانه برای زنده ماندن از اختلال سیل هرگز تکامل نیافته است تا در برابر این نوع هجوم مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]توانایی موجودات زنده در زنده ماندن در طول سیل هرگز برای مقاومت در برابر این نوع حمله رشد نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The winter's rail disruption, floods and snow added to retailers' woes as shoppers stayed at home.
[ترجمه گوگل]اختلال در راه آهن زمستانی، سیل و برف بر مشکلات خرده فروشان افزود زیرا خریداران در خانه ماندند
[ترجمه ترگمان]شکستن راه آهن، سیل و برف به retailers که فروشندگان در خانه می ماندند اضافه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Therefore, to have meaning, the disruption must share at least one dimension with both the structure and the observer.
[ترجمه گوگل]بنابراین، برای معنی دار شدن، اختلال باید حداقل در یک بعد هم با ساختار و هم با ناظر مشترک باشد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، برای داشتن معنا، اختلال باید حداقل یک بعد با ساختار و هم ناظر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was estimated that the disruption cost retailers around £5m in lost sales.
[ترجمه گوگل]تخمین زده شد که این اختلال برای خرده فروشان حدود 5 میلیون پوند در فروش از دست داده است
[ترجمه ترگمان]تخمین زده شد که اختلال در فروش خرده فروشان در حدود ۵ میلیون پوند از دست رفته را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Disruption was minimal with the backing plant up and running again in time for the factory re-opening.
[ترجمه گوگل]با راه اندازی مجدد کارخانه پشتیبان و به موقع بازگشایی مجدد کارخانه، اختلال به حداقل رسید
[ترجمه ترگمان]قطع رابطه با پشتیبانی کارخانه در زمان بازگشایی مجدد کارخانه بسیار کم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع (اسم)
cut, ablation, cutting, format, outage, disconnection, abscission, rupture, dissection, slack, dismemberment, positivism, concision, disruption, excision, resection, scissors, severance, tearing off

شکستن (اسم)
infraction, disruption

تخصصی

[زمین شناسی] شکست

انگلیسی به انگلیسی

• upset; interruption, disturbance; division
when there is disruption of an event, system, or process, it is prevented from proceeding or operating easily or peacefully.

پیشنهاد کاربران

از هم پاشیده
خانواده ی از هم پاشیده
مثلاfamily disruption
وقتی یک فرآیندی یا عملی در حال اجرا هست با ۲ نوع مزاحمت و اختلال میتونه مواجه بشه.
اول ) disturbance
دوم ) disruption
اولی ایجاد اختلال و مزاحمت هست ولی ادامه روند رو متوقف نمیکنه ( مثل صداهای مزاحم حین مطالعه )
...
[مشاهده متن کامل]

دومی اختلال و شکسته شدن در ادامه روند هست و روند رو متوقف میکنه برای مدتی ( مثل صدایی که شما رو از خواب بیدار کنه و خوابتون رو خراب کنه )

“Disruption” is a noun that refers to the action of preventing something, especially a system, process, or event, from continuing as usual or as expected. It can also mean the action of completely changing the traditional way that an industry or market operates by using new methods or technology.
...
[مشاهده متن کامل]

disruption اسمی است که به عمل جلوگیری از ادامه چیزی، به ویژه یک سیستم، فرآیند یا رویداد، به طور معمول یا مطابق انتظار اشاره دارد ( اختلال ) .
همچنین می تواند به معنای عمل تغییر کامل روش سنتی که یک صنعت یا بازار با استفاده از روش ها یا فناوری جدید عمل می کند باشد.
The pandemic caused significant disruption to the global economy.
The new regulations will cause disruption to the supply chain.
The company’s innovative approach to business has caused disruption in the industry.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/disruption• https://www.merriam-webster.com/dictionary/disruption
Suvashun describes the disruption of
traditional society. . .
در این جمله، disruption به معنی "نابودی" است
وقفه
آشفتگی، اختلال یا بهم خوردن روند معمول
برهم زنندگی، آشفتگی، اختلال در روند معمول
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disrupt
اسم ( noun ) : disruption
صفت ( adjective ) : disruptive
قید ( adverb ) : disruptively
به نقل از استاد عزیزم، محمدرضا شعبانعلی، "هنجار شکن"
برهم زدن
Market disruption: وضعیتی است که بازار حالت نرمال قبلی را ندارد و توقف عملکرد بازار از روال معمول قبلی رخ می دهد و این عمدتا به واسطه کاهش های سریع و شدید بازار در دوره market decline خود است.
( market decline: بازار از مرحله بلوغ عبور کرده، شاهد رکود یا گاها افزایش جزیی در فروش در طی دوره های مختلف هستیم در حالیکه روند کلی نشان دهنده سیر نزولی در بخش فروش است. )
...
[مشاهده متن کامل]

دگرگونی
اختلال - ایجاد مشکل و توقف در روش نرمال و ادامه انجام یک فعالیت
London Tube strike: Passengers face severe disruption after RMT action
در تکنولوژی: نوآوری برهم زننده
رکود
شورش
بدی هوا ، هوای تند/طوفانی
اختلال
مزاحمت
ممانعت
توزیع ( در زبان تخصصی مهندسی عمران )
به نقل از هزاره:
ایجاد شکاف
شکاف
تجزیه
قطع، وقفه
برهم زدن
برهم خوردن
بی نظمی، اختلال
آشوب، اغتشاش، ناآرامی
ساختار شکنی
اخلال - بی نظمی
بی نظمی
آشوب، اغتشاش
شکاف
فروپاشی
ازهم پاشیدگی، از هم پاشی
از هم گسیختگی، گسستگی
پارگی در ارتوپدی
تحول
کارشکنی
تخریب خلاقانه
یکی از مفاهیم رایج که معمولا در فضای بازاریابی دیجیتال مورد استفاده قرار می گیرد Disruption است. این مفهوم به تکنولوژی ای اشاره می کند که می تواند در این فضا تغییر موج ایجاد کند، با استفاده از آن برند ها بازار های جدید بدست می آورند.
مترادف برای این عبارت دراین حوزه: �ساختارشکنی�، �خرق عادت و نو آوری�
شکاف
توزیع
مزاحمت
تخریب
اختلال - اغتشاش
اختلال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس