disqualify

/ˌdɪˈskwɑːləˌfaɪ//dɪsˈkwɒlɪfaɪ/

معنی: کاستن، کم کردن، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن
معانی دیگر: سلب صلاحیت کردن، فاقد صلاحیت کردن، ناشایسته کردن، ناسزاوار کردن، (ورزشکار را از شرکت در مسابقه) محروم کردن، بی بهره کردن، مردودکردن درامتحان وغیره

جمله های نمونه

1. two infringements of the rules will disqualify a player
دو مورد تخلف از مقررات موجب محروم شدن بازیکن خواهد شد.

2. since the accused was the judge's own brother, he had to disqualify himself
چون متهم برادر قاضی بود قاضی از خود سلب صلاحیت کرد.

3. The lack of a good education might disqualify you from some jobs.
[ترجمه گوگل]فقدان تحصیلات خوب ممکن است شما را از برخی مشاغل محروم کند
[ترجمه ترگمان]فقدان آموزش خوب می تواند شما را از برخی مشاغل سلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lack of education will disqualify you for most good jobs.
[ترجمه گوگل]فقدان تحصیلات شما را برای اکثر مشاغل خوب محروم می کند
[ترجمه ترگمان]فقدان آموزش، شما را به خاطر اکثر مشاغل خوب از شما سلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The stewards conferred and eventually decided to disqualify us.
[ترجمه گوگل]مهمانداران مشورت کردند و در نهایت تصمیم گرفتند که ما را محروم کنند
[ترجمه ترگمان]The رایزنی کردند و در نهایت تصمیم گرفتند که از ما سلب صلاحیت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The opposition has asked the courts to disqualify two elected members of parliament.
[ترجمه گوگل]اپوزیسیون از دادگاه ها خواسته است دو نماینده منتخب پارلمان را رد صلاحیت کنند
[ترجمه ترگمان]اپوزیسیون از دادگاه ها خواسته است تا از دو عضو منتخب پارلمان سلب صلاحیت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Reservations about Humanae Vitae were enough to disqualify even the most gifted candidate.
[ترجمه گوگل]رزرو در مورد Humanae Vitae برای رد صلاحیت حتی با استعدادترین نامزد کافی بود
[ترجمه ترگمان]رزرو جا در مورد humanae به اندازه ای کافی بود که حتی most کاندید را از خود سلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Officials attempted to disqualify him because his club colours were incorrectly displayed.
[ترجمه گوگل]مقامات سعی کردند او را محروم کنند زیرا رنگ های باشگاهی او به درستی نمایش داده نمی شد
[ترجمه ترگمان]مقامات تلاش کردند تا او را به این دلیل رد کنند که رنگ های مخصوص چوب او به طور نادرست نمایش داده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some workers worry that the plan will disqualify them from promotions.
[ترجمه گوگل]برخی از کارگران نگرانند که این طرح آنها را از ترفیع محروم کند
[ترجمه ترگمان]برخی از کارگران نگران این هستند که این برنامه آن ها را از تبلیغات حذف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To disqualify one of the prosecutors with three weeks to trial would be an onerous burden.
[ترجمه گوگل]رد صلاحیت یکی از دادستان ها با سه هفته محاکمه، بار سنگینی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]برای سلب صلاحیت یکی از دادستان ها با سه هفته محاکمه، بار سنگینی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If the goods were found disqualify or shortweight on arrival, are we entitled to lodge claim?
[ترجمه گوگل]اگر کالا در بدو ورود رد صلاحیت یا وزن کمی پیدا کرد، آیا ما حق داریم ادعا کنیم؟
[ترجمه ترگمان]اگر کالا در هنگام ورود به صلاحیت و یا shortweight پیدا شود، آیا ما حق داریم ادعا کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What might disqualify you from having LASIK eye surgery?
[ترجمه گوگل]چه چیزی ممکن است شما را از انجام عمل لیزیک چشم محروم کند؟
[ترجمه ترگمان]چی ممکنه شما رو از جراحی چشم lasik رد کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dudley, flesh-colored or brown nose shall disqualify.
[ترجمه گوگل]بینی دادلی، گوشتی یا قهوه‌ای باید رد صلاحیت شود
[ترجمه ترگمان]دادلی، گوشت قرمز رنگ و یا بینی قهوه ای از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The House of Lord has the right to disqualify him from sitting in the House.
[ترجمه گوگل]بیت الله حق دارد او را از حضور در مجلس محروم کند
[ترجمه ترگمان]لرد \"لرد\" حق داره که اونو از نشستن توی \"هاوس\" رد کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Should any pipe burn, the jury will disqualify the participant.
[ترجمه گوگل]در صورت سوختن لوله، هیئت داوران شرکت کننده را رد صلاحیت می کند
[ترجمه ترگمان]اگر هر لوله بسوزد، هیات منصفه صلاحیت شرکت کنندگان را سلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

سلب صلاحیت کردن از (فعل)
incapacitate, disqualify

شایسته ندانستن (فعل)
disqualify

مردود کردن (فعل)
disqualify

تخصصی

[حقوق] سلب صلاحیت کردن، فاقد شرایط یا صلاحیت اعلام کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make unfit; deny, deprive of official status; declare ineligible
if someone is disqualified, they are officially stopped from doing something because they have broken a law or rule.

پیشنهاد کاربران

رد صلاحیت کردن ِ - [ نامزدهای انتخاباتی]
سلب صلاحیت از یک شخص به خاطر زیر پا گذاشتن قانون
ناشایسته شماری
محروم شدن , محروم کردن , رد صلاحیت کردن
– He's disqualified from driving for a year
– He was disqualified from the competition for using drugs
– Lack of education will disqualify you for most good jobs
– a heart condition disqualified him for military service
رد صلاحیت کردن
سلب صلاحیت کردن
disqualified from contracting under law
تحت ( طبق ) قانون از قرارداد بستن سلب صلاحیت شده است
Syn:reject
کم کردن، کاسته کردن

بپرس