disprove

/ˌdɪˈspruːv//ˌdɪsˈpruːv/

معنی: رد کردن، تکذیب کردن، اثبات کذب چیزی را کردن
معانی دیگر: (نادرست بودن چیزی را اثبات کردن) رد کردن، نااستوانیدن، نافرنود کردن

جمله های نمونه

1. to prove or disprove a hypothesis
فرضیه ای را اثبات یا رد کردن

2. I defy anyone to disprove the defendant's statements.
[ترجمه گوگل]من با هر کسی مخالفت می کنم تا اظهارات متهم را رد کنم
[ترجمه ترگمان]من به هیچ کس اجازه نمی دهم که اظهارات متهم را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It took over two months to disprove the allegation.
[ترجمه گوگل]بیش از دو ماه طول کشید تا این ادعا رد شود
[ترجمه ترگمان]دو ماه طول کشید تا این ادعا رد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Statistics disprove the myth that women are worse drivers than men.
[ترجمه گوگل]آمارها این افسانه را که زنان رانندگان بدتری نسبت به مردان هستند را رد می کند
[ترجمه ترگمان]آمار این افسانه را رد می کند که زنان رانندگان بدتری نسبت به مردان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The statistics to prove or disprove his hypothesis will take years to collect.
[ترجمه گوگل]جمع آوری آمار برای اثبات یا رد فرضیه او سال ها طول می کشد
[ترجمه ترگمان]آمار اثبات یا رد کردن فرضیه او سال ها طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Evidence can thereby be admitted to prove or disprove the existence of the element which has been deemed jurisdictional.
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب می توان برای اثبات یا رد وجود عنصری که صلاحیت تلقی شده است، شواهدی را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]شواهد را می توان به اثبات یا رد وجود عنصری که jurisdictional فرض شده است، تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In fact, it tends to disprove the biological argument.
[ترجمه گوگل]در واقع، به رد استدلال بیولوژیکی تمایل دارد
[ترجمه ترگمان]در واقع، این تمایل به رد استدلال بیولوژیکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is impossible to prove or disprove McIntosh's assertion.
[ترجمه گوگل]اثبات یا رد ادعای مک اینتاش غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]اثبات یا رد ادعای مکینتاش ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In order to confirm or disprove the phenomena, certain criteria have to be decided in order for the theory to have any value.
[ترجمه گوگل]برای تأیید یا رد پدیده ها، باید معیارهای خاصی تعیین شود تا نظریه ارزشی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]به منظور تایید یا رد این پدیده، معیارهای خاصی باید برای این نظریه انتخاب شوند تا هر ارزشی را داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Do not agree? Then please first disprove my above proof published in 1992!
[ترجمه گوگل]موافق نیستم؟ سپس لطفاً ابتدا مدرک فوق را که در سال 1992 منتشر شده است، رد کنید!
[ترجمه ترگمان]موافق نیستید؟ پس لطفا ابتدا مدرک فوق را که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد رد کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If there was ever a product to disprove the axiom "If you build it, they will come, " it's the Segway.
[ترجمه گوگل]اگر تا به حال محصولی وجود داشته باشد که اصل موضوع "اگر آن را بسازید، آنها خواهند آمد" را رد کند، این سگوی است
[ترجمه ترگمان]اگر یک محصول وجود داشته باشد که این اصل را رد کند \"اگر آن را بسازید، آن ها خواهند آمد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their statement incorrect we disprove as follow.
[ترجمه گوگل]اظهارات آنها نادرست است ما به شرح زیر رد می کنیم
[ترجمه ترگمان]اظهارات آن ها نادرست است، ما رد آن را رد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Various experiments have failed to disprove the theory.
[ترجمه گوگل]آزمایش های مختلف در رد این نظریه شکست خورده اند
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها مختلفی نتوانسته اند تئوری را رد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Agnosticism holds that you can neither prove nor disprove God's existence.
[ترجمه گوگل]اگنوستیک معتقد است که شما نه می توانید وجود خدا را اثبات کنید و نه رد کنید
[ترجمه ترگمان]agnosticism نگه می دارد که تو نمی توانی وجود خدا را ثابت کنی و نه ثابت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

تکذیب کردن (فعل)
deny, rebut, refute, disprove, impugn

اثبات کذب چیزی را کردن (فعل)
disprove

تخصصی

[ریاضیات] رد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• refute, invalidate, discredit
if you disprove an idea or belief, you show that it is not true.

پیشنهاد کاربران

رد کردن
نادیده انگاشتن
به معنی انکار کردن یا رد کردن
He defied them to disprove his testimony.
او برای انکار شهادت خود از آنها سرپیچی کرد.

بپرس