disproportionately


بطوربی تناسب، ازروی عدم تناسب

جمله های نمونه

1. he is short and has a disproportionately large head
او قد کوتاهی دارد و سرش به طور متنابهی بزرگ است.

2. Babies often seem to have disproportionately large heads.
[ترجمه مرتضی لطفی] اغلب به نظر می رسد سر نوزادان تناسبی با دیگر اندام شان ندارد و خیلی بزرگ است
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که نوزادان اغلب سرهای نامتناسبی دارند
[ترجمه ترگمان]نوزادان اغلب به صورت نامتناسبی بزرگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These jobs are disproportionately concentrated in the service sector.
[ترجمه گوگل]این مشاغل به طور نامتناسبی در بخش خدمات متمرکز شده اند
[ترجمه ترگمان]این مشاغل به طور نامتناسبی در بخش خدمات متمرکز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The lower-paid spend a disproportionately large amount of their earnings on food.
[ترجمه مرتضی لطفی] کم درآمدها بخش بزرگی از درآمدشان را برای غذا هزینه می کنند
|
[ترجمه گوگل]افراد کم دستمزد به طور نامتناسبی مقدار زیادی از درآمد خود را صرف غذا می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد کم درآمد مقدار زیادی از درآمد خود را صرف غذا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Women are disproportionately represented among welfare recipients.
[ترجمه گوگل]زنان به طور نامتناسبی در میان دریافت کنندگان رفاه حضور دارند
[ترجمه ترگمان]زنان در بین دریافت کنندگان رفاهی به طور نامتناسبی نمایندگی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In California, for example, a disproportionately high number of Hispanic teens are giving birth.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، در کالیفرنیا، تعداد زیادی از نوجوانان اسپانیایی تبار به طور نامتناسبی در حال زایمان هستند
[ترجمه ترگمان]برای مثال در کالیفرنیا، تعداد زیادی از نوجوانان اسپانیایی در حال زایمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bureaucracy benefits disproportionately from the absorption by the state of pre-capitalist institutions, offices, powers and duties.
[ترجمه گوگل]بوروکراسی به طور نامتناسبی از جذب نهادها، ادارات، اختیارات و وظایف ماقبل سرمایه داری توسط دولت سود می برد
[ترجمه ترگمان]بوروکراسی بطور نامتناسبی از جذب نهاده ای قبل از سرمایه داری، ادارات، قدرت و وظایف، سود می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Retroactive cost justification also fails because it disproportionately distributes benefits and costs among organizational constituencies.
[ترجمه گوگل]توجیه هزینه عطف به ماسبق نیز شکست می خورد زیرا مزایا و هزینه ها را به طور نامتناسب بین حوزه های سازمانی توزیع می کند
[ترجمه ترگمان]توجیه هزینه retroactive نیز به این دلیل ناموفق است که به طور نامتناسبی مزایا و هزینه هایی را بین حوزه های سازمانی توزیع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is disproportionately uncommon among women, and some authorities believe this is due to its producing a carrier state in females.
[ترجمه گوگل]این به طور نامتناسبی در بین زنان غیر معمول است، و برخی از مقامات معتقدند که این به دلیل ایجاد حالت ناقل در زنان است
[ترجمه ترگمان]این امر در میان زنان بسیار غیرمعمول است و برخی مقامات بر این باورند که این امر به دلیل تولید یک دولت حامل در زنان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even there, senior and management posts go disproportionately to men.
[ترجمه گوگل]حتی در آنجا، پست های ارشد و مدیریتی به طور نامتناسبی به مردان می رسد
[ترجمه ترگمان]حتی در آنجا، مقام های ارشد و مدیریتی به طور نامتناسبی برای مردان عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Studies show a disproportionately high amount of crime attributable to kids born after long, difficult labors with forceps deliveries.
[ترجمه گوگل]مطالعات نشان می‌دهد که میزان غیرمتناسب زیادی از جنایات مربوط به کودکانی که پس از زایمان‌های طولانی و دشوار با زایمان فورسپس به دنیا می‌آیند، نسبت داده می‌شود
[ترجمه ترگمان]مطالعات میزان بسیار بالایی از جرم مربوط به کودکان پس از تلاش های طولانی و سخت را با deliveries را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The basis of flexibility is disproportionately shouldered by female patterns of labour force participation.
[ترجمه گوگل]اساس انعطاف پذیری به طور نامتناسبی توسط الگوهای مشارکت زنانه در نیروی کار به دوش کشیده شده است
[ترجمه ترگمان]براساس الگوهای زن مشارکت نیروی کار، پایه انعطاف پذیری به طور نامتناسبی به دوش می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This seemed to upset Leslie disproportionately.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که این موضوع لسلی را به طور نامتناسبی ناراحت کرد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این کار لزلی disproportionately
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Grammar school pupils were drawn disproportionately from middle-class families.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان دبیرستان به طور نامتناسبی از خانواده های طبقه متوسط ​​انتخاب می شدند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان مدرسه گرا به طور نامتناسبی از خانواده های طبقه متوسط کشیده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] نامتناسبا

انگلیسی به انگلیسی

• in a disproportionate manner, in a manner that is out of proportion

پیشنهاد کاربران

به طرز نامتناسب
بزرگ بدقواره، لندهور، یغور
عدم تناسب
با بی تناسبی ، با بی قوارگی

بپرس