disproportionate

/ˌdɪsprəˈpɔːrʃənət//ˌdɪsprəˈpɔːʃənət/

معنی: بی تناسب
معانی دیگر: نامتناسب، غیرمتجانس

جمله های نمونه

1. their number is disproportionate to their political influence
تعداد آنها با نفوذ سیاسی آنها تناسبی ندارد.

2. You spend a disproportionate amount of your time on sport.
[ترجمه گوگل]شما مقدار نامتناسبی از زمان خود را صرف ورزش می کنید
[ترجمه ترگمان]شما مقدار زیادی از وقت خود را صرف ورزش می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There are a disproportionate number of girls in the class.
[ترجمه گوگل]تعداد نامتناسبی دختر در کلاس وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از دختران در کلاس وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government devotes a disproportionate share of the budget to military expenditure.
[ترجمه گوگل]دولت سهم نامتناسبی از بودجه را به هزینه های نظامی اختصاص می دهد
[ترجمه ترگمان]دولت سهم نامتناسب بودجه را به هزینه های نظامی اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The punishment was grossly disproportionate to the crime.
[ترجمه گوگل]مجازات به شدت نامتناسب با جرم بود
[ترجمه ترگمان]مجازات به شدت به جرم جنایت نامتناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The area contains a disproportionate number of young middle-class families.
[ترجمه گوگل]این منطقه شامل تعداد نامتناسبی از خانواده های جوان طبقه متوسط ​​است
[ترجمه ترگمان]این ناحیه شامل تعداد زیادی از خانواده های طبقه متوسط جوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The country's great influence in the world is disproportionate to its relatively small size.
[ترجمه گوگل]نفوذ زیاد این کشور در جهان با اندازه نسبتا کوچک آن نامتناسب است
[ترجمه ترگمان]تاثیر عظیم این کشور در جهان نسبت به اندازه نسبتا کوچک آن نامتناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A disproportionate amount of time was devoted to one topic.
[ترجمه گوگل]زمان نامتناسبی به یک موضوع اختصاص داده شد
[ترجمه ترگمان]زمان نا متناسب زمان به یک موضوع اختصاص داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Clough was small in stature with disproportionate physical strength and powers of endurance.
[ترجمه گوگل]کلاف از نظر قد کوچک با قدرت بدنی و قدرت تحمل نامتناسب بود
[ترجمه ترگمان]Clough با قدرت جسمی و قدرت تحمل نامتناسب، کوچک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It never occurred to me how disproportionate was the punishment to the offence.
[ترجمه گوگل]هرگز به ذهنم خطور نکرد که مجازات این جرم چقدر نامتناسب است
[ترجمه ترگمان]هرگز به ذهنم خطور نکرد که مجازات جرم چه قدر نامتناسب بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Television also received a disproportionate amount of public attention in the press and parliamentary debate.
[ترجمه گوگل]تلویزیون همچنین در مطبوعات و مناظره های پارلمانی مورد توجه عمومی نامتناسبی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تلویزیون همچنین مقدار زیادی از توجه عمومی را در بحث مطبوعات و پارلمان دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Capitalists command disproportionate influence over state agencies and funding for public campaigns.
[ترجمه گوگل]سرمایه داران نفوذ نامتناسبی بر سازمان های دولتی و تأمین مالی کمپین های عمومی دارند
[ترجمه ترگمان]Capitalists بر روی آژانس های دولتی و بودجه کمپین های عمومی تاثیر زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Long-term residents affected While seniors account for a disproportionate number of owner move-in evictions, other long-term residents are also affected.
[ترجمه گوگل]ساکنان طولانی مدت تحت تأثیر قرار می گیرند در حالی که افراد مسن تعداد نامتناسبی از اخراج مالکان را تشکیل می دهند، سایر ساکنان طولانی مدت نیز تحت تأثیر قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]ساکنان دراز مدت تحت تاثیر این مساله قرار گرفتند در حالی که سالمندان به خاطر تعداد زیادی از مالکان در حال حرکت هستند - در تخلیه، سایر ساکنان دراز مدت نیز تحت تاثیر قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The report shows that a disproportionate number of black women do unskilled, low-paid work.
[ترجمه گوگل]این گزارش نشان می دهد که تعداد نامتناسبی از زنان سیاه پوست کارهای غیر ماهر و کم دستمزد انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]این گزارش نشان می دهد که تعداد زیادی از زنان سیاه پوست، کار بی مهارت و دست مزد پایین انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For example it was highlighted that a disproportionate number of Black women remained in refuge accommodation for longer periods before they were rehoused.
[ترجمه گوگل]برای مثال تاکید شد که تعداد نامتناسبی از زنان سیاه‌پوست قبل از اسکان مجدد برای مدت طولانی‌تری در پناهگاه‌ها باقی ماندند
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، مشخص شد که تعداد زیادی از زنان سیاه پوست قبل از اینکه they باشند، در محل اقامت خود باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی تناسب (صفت)
antic, grotesque, disproportionate, asymmetrical, asymmetric, incommensurate, baroque

تخصصی

[ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسب

انگلیسی به انگلیسی

• unequal, unbalanced, out of proportion, extreme
something that is disproportionate is surprising or unreasonable in amount or size.

پیشنهاد کاربران

نابجا
نامعمول
نامتجانس
ناجور
غیریکنواخت
سنخیت نداشتن
too large or too small in comparison with something else
excessive
inordinate
irregular
unreasonable
unbalanced
uneven
unequal
uncalled for
بیش از حد
ناجور، نادرست،
بدون تناسب - غیر عادی
غیر معقول
نه چربه
جور در نیاد
ناهمگون
نا متناسب
بی ربط
نامربوط
غیرمتناسب
نامتوازن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس