dismount

/ˌdɪsˈmaʊnt//ˌdɪsˈmaʊnt/

معنی: پیاده کردن، از اسب پیاده شدن
معانی دیگر: (از اسب و دوچرخه و غیره) پیاده شدن، (ماشین آلات و غیره) بازکردن، اوراق کردن (disassemble هم می گویند)، (از اسب و دوچرخه و غیره) به زور پایین کشیدن، فرود آوردن، به زیر انداختن

جمله های نمونه

1. to dismount a rovolver for cleaning
هفت تیر را برای پاک کردن از هم باز کردن

2. he was ordered to dismount from his motorcycle
به او دستور دادند که از موتورسیکلت خود پیاده شود.

3. she mounted the horse by herself but needed help to dismount
او خودش به تنهایی سوار اسب شد ولی برای پیاده شدن به کمک نیاز داشت.

4. He who rides a tiger is afraid to dismount.
[ترجمه گوگل]کسی که ببر سوار می شود از پیاده شدن می ترسد
[ترجمه ترگمان]کسی که سواری می کند از پیاده شدن می ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As he attempted to dismount, he seemed to lose strength, and half fell to the ground.
[ترجمه گوگل]همانطور که او تلاش کرد از اسب پیاده شود، به نظر می رسید قدرتش را از دست داده و نیمی از آن روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]همچنان که می کوشید از اسب پیاده شود، به نظر می رسید که نیروی خود را از دست می دهد و نیمه به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When I heard the postman dismount from his bicycle at the gateway, I knew it was Zero Hour.
[ترجمه گوگل]وقتی شنیدم پستچی از دوچرخه اش در دروازه پیاده می شود، می دانستم ساعت صفر است
[ترجمه ترگمان]وقتی شنیدم که پستچی از دوچرخه به طرف دروازه فرود آمد، می دانستم ساعت صفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A machine gunner was ordered to dismount and search for prisoners.
[ترجمه گوگل]به یک مسلسل دستور داده شد که از اسب پیاده شود و زندانیان را جستجو کند
[ترجمه ترگمان]یک مسلسل دستور داده شد که از اسب پیاده شود و به دنبال اسیران بگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Accept the Mongolian girl, boy, you worship ritual dismount wine.
[ترجمه گوگل]دختر مغولی را بپذیر، پسر، تو شراب پیاده شدن آیینی را می پرستی
[ترجمه ترگمان]این دختر Mongolian رو قبول کن ین، پسر، باید از اسب پیاده شین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Although generally fighting mounted, lancers can dismount when necessary. On foot, they fight as armoured swordsmen, and make effective infantry.
[ترجمه گوگل]اگرچه به طور کلی در حالت جنگی نصب می شود، لنسرها می توانند در صورت لزوم پیاده شوند آنها با پای پیاده به عنوان شمشیرزنان زرهی می جنگند و پیاده نظام مؤثری را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]اگر چه به طور کلی، نیزه داران می توانند در صورت لزوم از اسب پیاده شوند آن ها پیاده به عنوان زره پوش مبارزه می کنند و پیاده نظام موثری ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His dismount was perfect with the feet together in a standing position.
[ترجمه گوگل]پیاده شدن او با پاهای کنار هم در حالت ایستاده عالی بود
[ترجمه ترگمان]از اسب پیاده شده بود و پاهایش را در یک ردیف قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He who a tiger is afraid to dismount.
[ترجمه گوگل]کسی که ببر از پیاده شدن می ترسد
[ترجمه ترگمان]او کسی است که از اسب پیاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dismount your noble steed and give yourself rest and ease this night.
[ترجمه گوگل]از اسب شریفت پیاده شو و در این شب به خودت آرامش و آسایش بده
[ترجمه ترگمان]این شب از اسب your پیاده شو و استراحت کن و استراحت کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To get down a vehicle or horse ; dismount.
[ترجمه گوگل]برای پیاده شدن از وسیله نقلیه یا اسب؛ پیاده شدن
[ترجمه ترگمان]پیاده از کالسکه یا اسب پیاده شود، پیاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cyclists please dismount at the gate.
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواران لطفا در دروازه پیاده شوند
[ترجمه ترگمان]cyclists لطفا از دروازه پیاده بشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیاده کردن (فعل)
disembark, take down, set down, disassemble, demodulate, dismount, dismantle, overhaul, unsaddle

از اسب پیاده شدن (فعل)
dismount

تخصصی

[کامپیوتر] پیاده کردن.

انگلیسی به انگلیسی

• get off, alight from (a horse, vehicle, etc.); bring or take down
if you dismount from a horse or a vehicle, you get down from it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

از کار افتادن، خراب شدن
پیاده شدن ( از دوچرخه یا موتور، اسب، یا خرک ژیمناستیک )
البته این کلمه هم میتونه اسم باشه هم فعل
verb
[no obj] : to get down from something ( such as a horse or bicycle )
The cyclist dismounted and walked her bike across the◀️ street.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️The gymnast dismounted from the parallel bars.
◀️the gymnast's perfect dismount
◀️Tht dismount

پرش پایانی ژیمناستیک

بپرس