discord

/ˈdɪskɔːrd//ˈdɪskɔːd/

معنی: نا سازگاری، دعوا، اختلاف، عدم هم اهنگی، عدم توافق، نفاق، دوءیت، نزاع، ناسازگار بودن، ناجور بودن
معانی دیگر: ناهم سازی، جدایی، تنافر، (صدای ناهنجار) سروصدا، قیل و قال، غرش، آوای گوش خراش

جمله های نمونه

1. our discord may be a preface to the enemy's victory
همدل نبودن ما ممکن است پیش درآمد پیروزی دشمن باشد.

2. the discord among the chieftains gradually ended up in war
ناسازگاری خوانین کم کم به جنگ منجر شد.

3. the discord between the idealist and materialist philosophies
تباین بین فلسفه ی ماده گرایی و فلسفه ی آرمان گرایی

4. that event healed the discord between the two brothers
آن رویداد موجب از بین رفتن نفاق و جدایی آن دو برادر شد.

5. the end of all those discussions was nothing but profound discord
نتیجه ی همه ی آن بحث ها چیزی جز عدم توافق عمیق نبود.

6. A note of discord surfaced during the leaders' meeting.
[ترجمه گوگل]در جریان دیدار رهبران یک یادداشت اختلاف ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]موجی از اختلاف در طول جلسه رهبران مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A note of discord crept into their relationship.
[ترجمه گوگل]یک یادداشت اختلاف در روابط آنها رخنه کرد
[ترجمه ترگمان]یه نامه از discord وارد رابطه شون شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A note of discord has crept into relations between the two countries.
[ترجمه گوگل]نت اختلافی در روابط دو کشور رخنه کرده است
[ترجمه ترگمان]اختلاف بین دو کشور به روابط بین دو کشور نفوذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A note of discord surfaced during the proceedings.
[ترجمه گوگل]در جریان رسیدگی، یک یادداشت اختلاف ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]در جریان دادرسی، موجی از اختلاف آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our discord was originated by a quarrel.
[ترجمه گوگل]اختلاف ما ناشی از دعوا بود
[ترجمه ترگمان] اختلاف ما از یه دعوای بوجود اومده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When two lines cross, the degree of discord varies with the included angle.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو خط از یکدیگر عبور می کنند، درجه اختلاف با زاویه موجود تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دو خط عبور می کنند، درجه اختلاف با زاویه مورد نظر فرق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ill-treated hobgoblins can cause strife and discord, though, souring milk, tangling clothes and muddying floors for spite.
[ترجمه گوگل]با هاب‌گوبلین‌های بدرفتار می‌توانند باعث نزاع و اختلاف شوند، با این حال، شیر را ترش می‌کنند، لباس‌ها را به هم می‌پیچند و به‌خاطر کینه‌توزی، زمین‌ها را گل‌آلود می‌کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، hobgoblins با داروی Ill می تواند باعث ایجاد اختلاف و ناسازگاری شود، با این حال، شیر ترش، لباس های tangling و طبقات muddying را به رغم آن ترش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As Amy came of age, discord between her parents escalated, and she was essentially on her own by age
[ترجمه گوگل]وقتی امی به سن بلوغ رسید، اختلاف بین والدینش تشدید شد و او اساساً از نظر سنی تنها بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که ای می هم سن و سال داشت، بین پدر و مادرش اختلاف وجود داشت و او هم به سن و سال خودش تعلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Labour has no such discord, its theme having been specially written by Michael Kamen.
[ترجمه گوگل]کارگر چنین اختلافی ندارد، موضوع آن به طور ویژه توسط مایکل کامن نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]حزب کارگر چنین ناسازگاری نداشته است، موضوع آن به ویژه توسط مایکل Kamen نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The verdict has increased racial discord in the country.
[ترجمه گوگل]این حکم باعث افزایش اختلاف نژادی در کشور شده است
[ترجمه ترگمان]حکم، اختلافات نژادی در کشور را افزایش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Money is the single biggest cause of discord in marriage.
[ترجمه گوگل]پول تنها عامل اصلی اختلاف در ازدواج است
[ترجمه ترگمان]پول بزرگ ترین عامل اختلاف در ازدواج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence

دعوا (اسم)
quarrel, strife, contest, discord, brabble, squeal, dust-up

اختلاف (اسم)
friction, quarrel, cross, discord, division, variation, disagreement, difference, schism, schismatism, scissoring, variance, disparity, discrepancy, dissension, versatility, inequality, mean square deviation

عدم هماهنگی (اسم)
discord, disaccord, discordance, disconformity, disharmony, incoordination

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

نفاق (اسم)
faction, discord, split, dissension, factionalism, disunion

دوءیت (اسم)
discord, enmity

نزاع (اسم)
quarrel, battle, fray, affray, strife, dispute, contention, discord, spar, war, warfare, fuss, scuffle, wrangle, squeal, scrap, tousle, dust-up, embroilment, falling-out

ناسازگار بودن (فعل)
alien, conflict, disagree, discord

ناجور بودن (فعل)
discord, jar, misbecome, mismatch

تخصصی

[نساجی] نا هماهنگی

انگلیسی به انگلیسی

• disagreement, disharmony (between people or things); harsh and unpleasant sound; unharmonious combination of sounds (music)
discord is disagreement; a literary word.

پیشنهاد کاربران

[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
دیسکورد
Discord یک ابزار یا برنامه ارتباطی مبتنی بر وب است که در درجه اول برای برقراری ارتباط بین گیمرها ساخته شده است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : discord / discordance
✅️ صفت ( adjective ) : discordant
✅️ قید ( adverb ) : discordantly
disagreement between people/ a lack of agreement or feeling of trust between people
عدم توافق یا احساس اعتماد بین افراد
The plan to build the highway created discord in our community.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/discord
کشمکش
اختلاف نظر
بی اعتمادی و عدم تفاهم
ناهماهنگی و عدم هم گرایی

بپرس