discontinue

/ˌdɪskənˈtɪnjuː//ˌdɪskənˈtɪnjuː/

معنی: قطع کردن، متوقف ساختن، ادامه ندادن، بس کردن
معانی دیگر: دست کشیدن از، دنبال نکردن، پیگیری نکردن، (از این پس) به کار نبردن یا نکردن، رها کردن، ول کردن، متوقف کردن، تعطیل کردن، بستن، دست نگه داشتن، پایان دادن، موقوف کردن

جمله های نمونه

1. she wanted to discontinue her education
او می خواست از تحصیل دست بکشد.

2. i am planning to discontinue my subscription
خیال دارم آبونمان خود را قطع کنم.

3. They threatened to discontinue buying it.
[ترجمه ترجمه رادین] آنها تهدید کردند که خرید آن را متوقف خواهند کرد.
|
[ترجمه گوگل]آنها تهدید کردند که خرید آن را متوقف خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها تهدید کردند که خرید را متوقف کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do not discontinue the treatment without consulting your doctor.
[ترجمه گوگل]بدون مشورت با پزشک، درمان را قطع نکنید
[ترجمه ترگمان]بدون مشورت با دکتر، درمان رو ادامه نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'll have to discontinue these weekly visits.
[ترجمه گوگل]من باید این بازدیدهای هفتگی را متوقف کنم
[ترجمه ترگمان]من باید این ملاقات های هفتگی را ادامه بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This magazine will discontinue next week.
[ترجمه گوگل]این مجله هفته آینده متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]این مجله هفته آینده پخش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was decided to discontinue the treatment after three months.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفته شد پس از سه ماه درمان قطع شود
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته شد که این درمان پس از سه ماه قطع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Does Compact persuade employers to discontinue discriminatory practices?
[ترجمه گوگل]آیا Compact کارفرمایان را متقاعد می کند که اقدامات تبعیض آمیز را متوقف کنند؟
[ترجمه ترگمان]آیا فشرده کردن کارفرمایان برای متوقف کردن اقدامات تبعیض آمیز به کارفرمایان کمک می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If he were to discontinue treatment and merely make the child comfortable, the courts would not find him guilty of manslaughter.
[ترجمه گوگل]اگر او درمان را قطع کند و فقط کودک را راحت کند، دادگاه او را به قتل عمد مجرم نمی‌داند
[ترجمه ترگمان]اگر او بخواهد درمان را قطع کند و فقط کودک را راحت کند، دادگاه او را به جرم قتل غیرعمد محکوم نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Government must discontinue their stupid propaganda about empty properties and do something about them.
[ترجمه گوگل]دولت باید از تبلیغات احمقانه خود در مورد املاک خالی دست بردارد و کاری در مورد آنها انجام دهد
[ترجمه ترگمان]دولت باید تبلیغات احمقانه خود را درباره اموال خالی قطع کند و کاری در مورد آن ها انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They petitioned the municipal authorities several times to discontinue the arrangement.
[ترجمه گوگل]آنها چندین بار از مقامات شهرداری درخواست کردند که این ترتیب را متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها چندین بار از مقامات شهرداری درخواست کردند تا این ترتیبات را متوقف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And half the patients who discontinue medication suffer a relapse within six months, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت و نیمی از بیمارانی که دارو را قطع می کنند در عرض شش ماه دچار عود می شوند
[ترجمه ترگمان]او گفت که نیمی از بیمارانی که این دارو را قطع می کنند در عرض شش ماه دچار این بیماری شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sandoz and CoCensys have mutually agreed to discontinue their agreement after its March expiration.
[ترجمه گوگل]Sandoz و CoCensys متقابلاً توافق کردند که توافق خود را پس از پایان ماه مارس متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]Sandoz و CoCensys به طور متقابل توافق کرده اند که پس از انقضای ماه مارس این توافقنامه را قطع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The consensus was to discontinue the march against General Paredes in Guadalajara and to attack the capital immediately.
[ترجمه گوگل]توافق بر سر توقف راهپیمایی علیه ژنرال پاردس در گوادالاخارا و حمله فوری به پایتخت بود
[ترجمه ترگمان]توافق بر این بود که راهپیمایی علیه ژنرال Paredes در Guadalajara را متوقف کرده و سریعا به پایتخت حمله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Doctors decided to discontinue the treatment when it became clear that the boy had no chance of recovering.
[ترجمه گوگل]وقتی مشخص شد پسر شانسی برای بهبودی ندارد، پزشکان تصمیم گرفتند درمان را متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]پزشکان تصمیم گرفتند درمان را متوقف کنند وقتی مشخص شد که پسر شانس بهبودی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

متوقف ساختن (فعل)
stop, cease, lay off, discontinue

ادامه ندادن (فعل)
discontinue

بس کردن (فعل)
discontinue

تخصصی

[حقوق] ترک کردن، قطع کردن، متوقف کردن، اسقاط کردن (دعوی)

انگلیسی به انگلیسی

• stop, cease, terminate
if you discontinue an activity, you stop doing it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

فاادامه
( Fāedāme )
�فا� ( dis ) و �ادامه� ( continue )
discontinue = interrupt = break off = stop
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : discontinue
✅️ اسم ( noun ) : discontinuation / discontinuity / discontinuance
✅️ صفت ( adjective ) : discontinued / discontinuous / discontinued
✅️ قید ( adverb ) : discontinuously
ادامه ندادن
توقف
توقف
خاتمه

بپرس