discern

/ˌdɪˈsɜːrn//dɪˈsɜːn/

معنی: درک کردن، تشخیص دادن، فهمیدن، تمیز دادن
معانی دیگر: نیماد کردن، پی بردن

جمله های نمونه

1. to discern right from wrong
درست را از نادرست تمیز دادن

2. in the darkness, i could only discern shadows
در تاریکی فقط سایه ها را تشخیص می دادم.

3. Anger rusts intellect so that it cannot discern right from wrong.
[ترجمه گنج جو] خشم آنچنان عقل را ضایع می کند که نتواند راست و غلط را از هم تشخیص دهد.
|
[ترجمه گوگل]خشم عقل را زنگ می زند تا حق را از باطل تشخیص ندهد
[ترجمه ترگمان]عصبانیت به صورت هوش زنگ می زند به طوری که نمی تواند درست از غلط تشخیص بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is often difficult to discern how widespread public support is.
[ترجمه گوگل]تشخیص اینکه حمایت عمومی چقدر گسترده است، اغلب دشوار است
[ترجمه ترگمان]اغلب تشخیص این که چگونه حمایت عمومی گسترده است دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Officials were keen to discern how much public support there was.
[ترجمه گوگل]مقامات مشتاق بودند بفهمند که چقدر حمایت عمومی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]مقامات مشتاق بودند بدانند که چقدر از حمایت عمومی برخوردار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The man couldn't discern between right and wrong.
[ترجمه گوگل]مرد نمی توانست درست و غلط را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]مرد نمی توانست بین درست و درستی تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the gloom I could only just discern the outline of a building.
[ترجمه گوگل]در تاریکی فقط می توانستم طرح کلی یک ساختمان را تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]در تاریکی فقط می توانستم طرح یک ساختمان را تشخیص دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is possible to discern a number of different techniques in her work.
[ترجمه گوگل]در کار او می توان تکنیک های مختلفی را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که تعدادی از تکنیک های مختلف را در کار خود تشخیص دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some people find it difficult to discern blue from green.
[ترجمه گوگل]برای برخی افراد تشخیص آبی از سبز دشوار است
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم تشخیص رنگ آبی از سبز را دشوار می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is often difficult to discern the truth of an event from a newspaper report.
[ترجمه گوگل]تشخیص حقیقت یک رویداد از یک گزارش روزنامه اغلب دشوار است
[ترجمه ترگمان]تشخیص حقیقت یک رویداد از یک گزارش روزنامه مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We could just discern a town in the distance.
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانستیم یک شهر را از دور تشخیص دهیم
[ترجمه ترگمان]ما فقط می تونیم یه شهر رو از دور تشخیص بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One can faintly discern the flavour of lemon.
[ترجمه گوگل]می توان به طور ضعیف طعم لیمو را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]می توان بوی لیمو را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Below the bridge we could just discern a narrow, weedy ditch.
[ترجمه گوگل]در زیر پل می‌توانستیم یک خندق باریک و علف‌های هرز را تشخیص دهیم
[ترجمه ترگمان]در زیر پل می توانست یک نهر باریک و باریک را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He could discern a faint light ahead in the forest.
[ترجمه گوگل]او می توانست نور ضعیفی را در جنگل تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]نور ضعیفی را در جنگل تشخیص می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We could just discern the house in the distance.
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانستیم خانه را از دور تشخیص دهیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم خانه را در فاصله دور تشخیص بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درک کردن (فعل)
comprehend, hear, induct, appreciate, intuit, realize, apperceive, understand, perceive, apprehend, fathom, seize, discern, catch, follow, compass, savvy, cognize, interpret

تشخیص دادن (فعل)
tell, recognize, find, judge, prognosticate, assess, distinguish, diagnose, discern, descry, individualize, espy

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

تمیز دادن (فعل)
distinguish, discern, identify, individualize, individuate

انگلیسی به انگلیسی

• distinguish, perceive, recognize, discriminate
if you can discern something, you can see it when you look very carefully; a formal word.
to discern something also means to notice or understand it, especially by thinking about it or by studying it carefully; a formal word.
see also discerning.

پیشنهاد کاربران

discern ( v ) ( dɪˈsərn ) =to know, recognize, or understand sth, especially sth that isn't obvious, e. g. She discerned a coldness in his welcome. discerning, discernible, discernment
discern
discern = perceive = make out = recognize
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : discern
✅️ اسم ( noun ) : discernment
✅️ صفت ( adjective ) : discerning / discernible
✅️ قید ( adverb ) : _
تفاوت قائل شدن
دریافتن
discern ( verb ) = تشخیص دادن، پی بردن، فهمیدن، متوجه شدن ، درک کردن، سر در آوردن
examples:
1 - He discerned a certain coldness in their welcome.
او در استقبال آنها سردی خاصی را تشخیص داد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - I quickly discerned that something was wrong.
من به سرعت پی بردم که یه جای کار می لنگید.
3 - I could just discern a figure in the darkness.
من فقط می توانستم یک چهره را در تاریکی تشخیص دهم.
4 - It is difficult to discern any pattern in these figures.
تشخیص دادن هر الگویی در این شکل ها دشوار است.
5 - He could discern the note of urgency in their voices.
او می توانست توجه فوری را در صدای آنها تشخیص دهد.
6 - The new student was unable to discern the humor of the teacher's joke.
دانش آموز جدید قادر به درک شوخ طبعی معلم نبود.

پی بردن
کشف کردن

بپرس