disapproval

/ˌdɪsəˈpruːvəl//ˌdɪsəˈpruːvəl/

معنی: رد، مذمت، بی میلی، عدم تصویب، تقبیح
معانی دیگر: عدم تایید، مخالفت، ناهمپذیری، مردودشناسی، ناپذیری، ناخشنودی، نارضایتی

جمله های نمونه

1. he clucked his disapproval
با صدای مچ مچ عدم توافق خود را نشان داد.

2. they grunted their disapproval
آنان مخالفت خود را با غرولند ابراز داشتند.

3. they hooted their disapproval
آنان با همهمه ناخشنودی خود را ابراز کردند.

4. she had already intimated her disapproval
او قبلا مخالفت خود را به طور ضمنی اعلام کرده بود.

5. Several countries have expressed their strong disapproval of the law.
[ترجمه گوگل]چندین کشور مخالفت شدید خود را با این قانون ابراز کرده اند
[ترجمه ترگمان]چندین کشور مخالفت شدید خود را نسبت به این قانون ابراز کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her family's disapproval made her rethink her plans.
[ترجمه hana] مخالفت خانواده او باعث شد تا او درباره نقشه اش دوباره فکر کند
|
[ترجمه گوگل]عدم موافقت خانواده او باعث شد در برنامه هایش تجدید نظر کند
[ترجمه ترگمان]نارضایتی خانواده اش باعث شد که او دوباره درباره نقشه های او فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Baxter eyed our clothes with obvious disapproval.
[ترجمه گوگل]باکستر با نارضایتی آشکار به لباس های ما نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]بکستر با نارضایتی لباس های ما را برانداز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The addict often reads disapproval into people's reactions to him even where it does not exist.
[ترجمه گوگل]معتاد اغلب مخالفت را در واکنش های مردم به او می خواند، حتی در جایی که وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]فرد معتاد اغلب مخالفت خود را با واکنش های مردم نسبت به او حتی در جایی که وجود ندارد می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dr Ali gave a great sniff of disapproval.
[ترجمه گوگل]دکتر علی بوی بسیار نارضایتی داد
[ترجمه ترگمان]دکتر علی بینی اش را بالا کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The students are showing their disapproval by refusing to attend lectures.
[ترجمه گوگل]دانشجویان با خودداری از حضور در سخنرانی ها مخالفت خود را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان با امتناع از شرکت در سخنرانی ها، مخالفت خود را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even at this distance she could sense his disapproval.
[ترجمه گوگل]حتی در این فاصله هم می توانست مخالفت او را حس کند
[ترجمه ترگمان]حتی در این فاصله می توانست disapproval را حس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Although they said nothing, she could sense their disapproval of her suggestion.
[ترجمه گوگل]اگرچه آنها چیزی نگفتند، اما او می توانست مخالفت آنها را با پیشنهاد او احساس کند
[ترجمه ترگمان]هر چند که چیزی نمی گفتند، از این که پیشنهاد او را نپذیرفته بود احساس نارضایتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I noticed a slight frown of disapproval on his face.
[ترجمه گوگل]متوجه اخم خفیفی از نارضایتی در صورتش شدم
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که اخمی حاکی از نارضایتی در چهره اش دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She pursed her lips in disapproval.
[ترجمه گوگل]لب هایش را به نشانه نارضایتی جمع کرد
[ترجمه ترگمان]او لب هایش را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد (اسم)
denial, disavowal, rejection, abnegation, pass, refusal, trace, veto, exception, contradiction, rebuff, rebuttal, repulse, disapproval, disapprobation, contestation, disproof

مذمت (اسم)
blame, reproach, scorn, disapproval, blaming, disapprobation

بی میلی (اسم)
disgust, distaste, loathing, lassitude, grudge, inappetence, dismay, disapproval, disapprobation, disaffection, reluctance, disinclination, disrelish, reluctancy

عدم تصویب (اسم)
disapproval, disapprobation

تقبیح (اسم)
disapproval, disapprobation

انگلیسی به انگلیسی

• negative opinion, lack of approval, disapprobation
if you express disapproval of something, you indicate that you do not like it or that you think it is wrong.

پیشنهاد کاربران

عدم رضایت، مخالفت
غیر قابل اثبات کردن =disapproval
I felt their disapproval
مخالفت/ناخشنودی/نارضایتی/بی میلی اونها رو متوجه شدم
نارضایتی
ناراحتی ، بی میلی

بپرس