dirty

/ˈdɜːrti//ˈdɜːti/

معنی: چرک، پلید، چرکین، پرخش، ژیژ، زشت، کثیف، کثیف کردن
معانی دیگر: ناپاک، شوخگن، پلشت، پژهین، نپاک، ملوث، نجس، کرفت، فژگند، فژه، چرک کننده، کثیف کننده، (رنگ) تیره، گرفته، بدفام، کدر، هرزه، زننده، رکیک، هرزه درای، شهوتران، هرزه چشم، ناپاکدل، هیز، پست، رذل، قابل تحقیر، فرومایه، ناکس، دنی، متقلب، نادرست، نادرستکار، ناجوانمرد، سخن چین، سعایت آمیز، سخن چینانه، بدجنسانه، خشم آلود، غضب آمیز، حاکی از عصبانیت، (هوا) بد، نامساعد (ابری و بارانی و سرد)، (صدا) گوشخراش، نخراشیده، نتراشیده، چرکین کردن یا شدن، پلشت شدن یا کردن، (شهرت و نام و اندیشه و غیره) لکه دار کردن، ننگین کردن، پرتابش گر (دارای نیروی رادیواکتیو زیاد مانند برخی بمب های اتمی)

جمله های نمونه

1. dirty jokes
شوخی های زننده

2. dirty old men who always stare at other people's wives
پیرمردان هیزی که مرتب به زن های سایرین خیره می شوند

3. a dirty coward
ترسوی فرومایه

4. a dirty green
سبز بدرنگ

5. a dirty joke
شوخی مستهجن

6. a dirty trumpet
شیپور گوشخراش

7. don't dirty your face!
صورتت را کثیف نکن !

8. his dirty remarks about his own brother
سخنان سعایت آمیز او درباره ی برادر خودش

9. the dirty football player who kicked me on purpose
فوتبالیست ناجوانمردی که عمدا به من لگد زد

10. the dirty hands of the gardener's children
دست های چرکین بچه های باغبان

11. a dirty shame
وضع رقت بار،حیف

12. a dirty weekend
(انگلیس - عامیانه) تعطیل آخر هفته که در آن روابط جنسی نامشروع انجام می شود

13. don't use dirty language in front of the kids
جلو بچه ها حرف رکیک نزن !

14. she had dirty blonde hair
او گیسوی زرد بدفامی داشت.

15. take them dirty boots off!
آن پوتین های کثیف را در بیار!

16. white clothes dirty easily
لباس سفید زود کثیف می شود.

17. do somebody's dirty work
کارهای ناخوشایند (وگاهی ناشایسته ی) دیگران را برایشان انجام دادن

18. do the dirty on somebody
نارو زدن،گول زدن

19. a wad of dirty bank notes
یک دسته اسکناس کثیف

20. don't air your dirty linen in public
مسایل خصوصی خودت را در جمع بیان مکن.

21. he has a dirty mind
او فکرش ناپاک است.

22. the disposal of dirty paper napkins
دور انداختن دستمال کاغذی های کثیف

23. he gave us a dirty look and went toward the gun
نگاه خشم آمیزی به ما کرد و رفت به طرف هفت تیر

24. he got his hands dirty
دست هایش را کثیف کرد.

25. my mother put the dirty clothes in the washing machine
مادرم لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی انداخت.

26. cleaning a sewer is a dirty business
پاک کردن راه فاضلاب کار کثیفی است.

27. i am sick of this dirty weather!
از این هوای گند بیزارم !

28. that night we landed at a dirty motel
آن شب به متل کثیفی رسیدیم.

29. the theatre curtain rises to disclose once again a dirty kitchen
پرده ی نمایش بالا می رود تا یک بار دیگر آشپزخانه ی کثیفی را نشان دهد.

30. Don't wash your dirty linen in public.
[ترجمه گوگل]ملحفه های کثیف خود را در ملاء عام نشویید
[ترجمه ترگمان]لباس های کثیفت را در ملا عام تمیز نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرک (صفت)
dingy, dirty, squalid, smeary, frowsty, frowsy, impure, sordid, frowzy

پلید (صفت)
foul, dirty, filthy, unclean, frowsy, defiled, fulsome, frowzy

چرکین (صفت)
dirty, filthy, muddy, lousy

پرخش (صفت)
dirty

ژیژ (صفت)
dirty, filthy, impure

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

کثیف کردن (فعل)
soil, besmear, bedraggle, slub, dirty, befoul, bemire, slubber, smutch

تخصصی

[نساجی] چرک - کثیف

انگلیسی به انگلیسی

• soil, stain, sully; become soiled or dirty
soiled, unclean; sordid, vile; obscene; unpleasant; hostile; stormy (weather)
something that is dirty has dust, mud, or stains on it.
to dirty something means to make it dirty.
a dirty action is unfair or dishonest.
dirty jokes, books, or language refer to sex in a way that many people find offensive.

پیشنهاد کاربران

کثیف
مثال: He needs to wash his dirty clothes.
او باید لباس های کثیفش را بشورد.
In the context of slang, “dirty” is often used to describe something that is illegal or unethical. It can refer to actions, deals, or individuals involved in illicit activities.
در زبان عامیانه، "dirty" اغلب برای توصیف چیزی که غیر قانونی یا غیر اخلاقی است استفاده می شود. این می تواند به اعمال، معاملات یا افرادی که در فعالیت های غیر قانونی دخیل هستند اشاره کند.
...
[مشاهده متن کامل]

For instance, someone might say, “He’s got his hands in some dirty business. ”
In a discussion about corrupt practices, one might say, “The politicians involved in that deal are dirty. ”
A person warning others might say, “Stay away from that guy, he’s known for his dirty dealings. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-illegal/
تفاوت dirty و filthy:
منظور از dirty کثیفی ای هست که به سادگی قابل رفع هست و فرقش با filthy اینه که filthy کثافت و نجاست در کنار همه یعنی هم کثیفه هم حال بهم زن و باید برای رفعش بیشتر از dirty زمان گذاشت.
در زبان کهن لری واژه ی اصیل وآریایی�درder� به معنی کثیفی وکثافت، نجسی، چرک وچرکین وناپاکی وگندیدگی. . . به کار میرود. این واژه کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�درتیdirty� به معنی
...
[مشاهده متن کامل]
کثافت وپلیدی، نجسی، چرکین و. . . به کارمیرود. در این واژه کهن دگرگونی وتبدیل خاصی روی نداده و درزبان انگلیسی به آخر این واژه کهن�t� اضافه شده است. مثالهای زیادی در این رابطه وجودداردکه تنها به یک موردبسنده میکنیم: مثلا�توزTuz� درلری به�داستDost� به معنی گردوغبار در انگلیسی تبدیل شده است ( البته در این واژه تبدیل ت به دال وهمچنین تبدیل ز به س را نیز داریم. واژه کهن�درder� درعبارت�بو درش حالمه و یک زا� به معنی بوی کثافت وآلودگی، گندیدگی ونجسی اش حال من را به هم زد وخراب کرد. . .

چرک، پلید، چرکین، پرخش، ناپاک، شوخگن، پلشت، پژهین، نپاک، ملوث، نجس، کرفت، فژگند، فژه، چرک کننده، کثیف کننده، ( رنگ ) تیره، گرفته، بدفام، کدر، هرزه، زننده، رکیک، هرزه درای، شهوتران، هرزه چشم، ناپاکدل، هیز،
...
[مشاهده متن کامل]
پست، رذل، قابل تحقیر، فرومایه، ناکس، دنی، متقلب، نادرست، نادرستکار، ناجوانمرد، سخن چین، سعایت آمیز، سخن چینانه، بدجنسانه، خشم آلود، غضب آمیز، حاکی از عصبانیت، ( هوا ) بد، نامساعد ( ابری و بارانی و سرد ) ، ( صدا ) گوشخراش، نخراشیده، نتراشیده، چرکین کردن یا شدن، پلشت شدن یا کردن، ( شهرت و نام و اندیشه و غیره ) لکه دار کردن، ننگین کردن، پرتابش گر ( دارای نیروی رادیواکتیو زیاد مانند برخی بمب های اتمی )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dirty
✅️ اسم ( noun ) : dirt / dirtiness
✅️ صفت ( adjective ) : dirty
✅️ قید ( adverb ) : dirty / dirtily
چرک کرده
کثیف ، آلوده
گندآلود
کدر
کثیف و زشت
لکه ، کثیف
وقیحانه
do you like to get dirty میخوای ابد بیاد
به معنای چرک، کثیف
her white socks are really dirty and smelly. they were white but now they look black.
جوراب او ( مونث ) بسیار چرک و بدبو است. آنها سفید بودند ولی الان ( از شدت کثیفی ) سیاه به نظر می رسند!
dirty
هَمریشه با واژه هایِ :
پارسی : دَرَک = جایِ پَلید و ناپاک
آلمانی : Dreck
چرکینیدن.
چرکیناندن کسی/جایی/چیزی
کثیفیدن.
کثیفاندن چیزی/جایی/کسی.
نالوطی و ناجوانمرد
خدا رحمت کند فری کثیف به وزن هری کثیف کلینت ایستوود
ساندویچی فریدون
خدا رحمت کند فری کثیف
ساندویچی آقا فریدون
چون فری هم قافیه با هَری هست این اسمو مردم گذاشته بودن روش هری کثیف با شرکت کلینت ایستوود
OPP OF CLEAN
پرخاش. . . . . . . . نه پرخش!
مستهجن
کثیف مثل:
My book is dirty :
کتاب من کثیف است

dirty
ڪثیف
نشستن
dirty یعنی کثیف
متضادش هم میشه: clean
( clean یعنی تمیز )
ناپالوده، غیردقیق، کلی
. Visualizing the Ideal helps engineers and scientists to undertake a ‘quick and dirty’ high - level needs capture
dirty= کثیف و زشت
nasty= dirty
ناخالص
تیره و مات ( برای رنگ )
Dirty occupations. به معنی مشاغل کثیف
بعدش عظیمی اومده نوشته کثافت اشغال چه ربطی داره اصلا
کاملا اشتباه هست.
Dirty Occupation
I hate you
کثاوت اشغال
من از تو متنفرم

چرک
خاک بر سری
کثیف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس