dictum

/ˈdɪktəm//ˈdɪktəm/

معنی: قرار، حکم، رای، گفته، اظهار نظر قضایی
معانی دیگر: اظهارنظر، اندیش نمایی، گفته یا نوشته، (حقوق - اظهار نظر قاضی درباره ی جنبه ای از قانون که رسمی و الزام آور نیست) اظهارنظر قاضی

جمله های نمونه

1. the critics' dictum about her music
رای منتقدین درباره ی موسیقی او

2. they were awaiting the ayatollah's dictum on the case
آنان در انتظار فتوای آیت الله در این مورد بودند.

3. He followed the famous American dictum, 'Don't get mad, get even'.
[ترجمه گوگل]او از جمله معروف آمریکایی پیروی می کرد که «عصبانی نشو، حتی یکباره شو»
[ترجمه ترگمان]این دستور آمریکایی مشهور را دنبال کرد، عصبانی نشو، حتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Yet Kissinger succeeded in defying an old Washington dictum that you can have in the capital visibility or influence, but not both.
[ترجمه گوگل]با این حال، کیسینجر در سرپیچی از حکم قدیمی واشنگتن که می‌توانید در دید یا نفوذ پایتخت داشته باشید، موفق شد، اما نه هر دو
[ترجمه ترگمان]با این حال Kissinger موفق به نادیده گرفتن دستور قدیمی واشنگتن شد که شما می توانید در دید و یا نفوذ سرمایه داشته باشید، اما نه هر دو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This dictum is borne out again and again.
[ترجمه گوگل]این حکم بارها و بارها ثابت می شود
[ترجمه ترگمان]این دستور دوباره و دوباره تکرار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This dictum is more familiar in its application to grammar.
[ترجمه گوگل]این حکم در کاربرد آن در دستور زبان بیشتر آشناست
[ترجمه ترگمان]این حکم بیشتر در کاربرد آن برای دستور زبان آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That catches the familiar dictum that science explains particular events by generalizing and by making them cases of laws at work.
[ترجمه گوگل]این حکم آشنا را جلب می کند که علم با تعمیم دادن و با تبدیل آنها به مواردی از قوانین موجود، رویدادهای خاص را توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]این امر این دستور آشنا را می گیرد که علم وقایع خاص را با تعمیم دادن و با ساختن آن ها در مورد قوانین کار توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This dictum applies particularly to price discrimination and vertical restraints.
[ترجمه گوگل]این حکم به ویژه در مورد تبعیض قیمت و محدودیت های عمودی اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]این دستور به خصوص در مورد تبعیض قیمت و محدودیت های عمودی اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Just as annoying is the pretty dictum that acts must sing live, when most of them can't.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه آزاردهنده است این جمله زیبا که بازیگران باید زنده بخوانند، در حالی که اکثر آنها نمی توانند
[ترجمه ترگمان]درست به همان اندازه که این دستور pretty است که اجر باید زنده بماند، وقتی که بیشتر آن ها نمی توانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Perhaps this is behind Thoreau's dictum: In wildness is the salvation of the world.
[ترجمه گوگل]شاید این پشت حکم ثورو باشد: نجات جهان در وحشی است
[ترجمه ترگمان]شاید این دستور behind گفته شود: در wildness، رستگاری دنیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Watch sellers employ a logical Italian dictum: a well - dressed man owns at least timepieces.
[ترجمه گوگل]ساعت‌فروش‌ها از یک حکم منطقی ایتالیایی استفاده می‌کنند: یک مرد خوش‌پوش حداقل ساعت دارد
[ترجمه ترگمان]فروشندگان مراقب یک دستور منطقی ایتالیایی را به کار می گیرند: یک مرد خوش لباس، دست کم timepieces دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ever since, Webster's dictum has been regarded as a principle of international law.
[ترجمه گوگل]از آن زمان، حکم وبستر به عنوان یک اصل حقوق بین الملل در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]از آن زمان، دستور وبستر به عنوان اصل قانون بین المللی شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This was also echoed by Deng's dictum: " Free our mind and seek truth from facts. "
[ترجمه گوگل]این جمله توسط دنگ نیز تکرار شد: "ذهن خود را آزاد کنید و حقیقت را از حقایق جستجو کنید "
[ترجمه ترگمان]این نیز با دستور دنگ تکرار شد: \" ذهن ما را آزاد کرده و حقایق را از حقایق به دنبال داشته باشد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Remember the dictum our professor taught us, diffidence leads to envy which gives rise to spite.
[ترجمه گوگل]سخنی را که استادمان به ما آموخت، به خاطر بسپار، بی‌تفاوتی منجر به حسادت می‌شود که باعث کینه توزی می‌شود
[ترجمه ترگمان]زمانی که این دستور را به خاطر می آورید که استاد ما به ما آموخته است، عدم وجود ترس منجر به رشک و رشک می شود که باعث ایجاد ترس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Foolish dictum: In a team, a valuable team player must aspire to be leader.
[ترجمه گوگل]حکم احمقانه: در یک تیم، یک بازیکن ارزشمند تیم باید آرزو داشته باشد که رهبر باشد
[ترجمه ترگمان]dictum Foolish: در یک تیم، یک بازیگر تیم با ارزش باید آرزو داشته باشد که رهبر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قرار (اسم)
equanimity, accord, agreement, arrangement, decision, concord, dictum, stipulation, fixity

حکم (اسم)
brief, attachment, dictum, statement, edict, canon, precept, sentence, rule, decree, verdict, mandate, commission, pardon, fiat, arbiter, ruling, warrant, ordonnance, statute, commandment, finding, doom, writ, ordinance, rescript

رای (اسم)
dictum, sentence, verdict, judgment, opinion, award, vote, discretion, poll, suffrage

گفته (اسم)
dictum, statement, saying, sentence, parol, doctrine, ditty

اظهار نظر قضایی (اسم)
dictum

تخصصی

[حقوق] اضهارات جنبی قاضی که الزامأ ارتباطی به دعوی یا تأثیری در حکم صادره ندارد، مقدمات حکم، نظر طردأ للباب

انگلیسی به انگلیسی

• formal statement, pronouncement; saying, maxim
a dictum is a formal statement made by someone who has authority.
a dictum is also a saying that describes an aspect of life in an interesting or wise way.

پیشنهاد کاربران

a short statement, especially one expressing advice or a general truth
یک جمله کوتاه، به ویژه بیان کننده توصیه یا یک حقیقت کلی
ضرب المثل
He followed the famous American dictum "Don't get mad, get even".
Synonyms;
proverb
saying
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dictum
نظریه
جمله ی معروف
نقل قول افراد مشهور
سخن بزرگان
فتوا
نظر، گفته
فرمایش ، فرموده ، گفته

بپرس