dictatorship

/dɪkˈteɪtərˌʃɪp//dɪkˈteɪtəʃɪp/

معنی: حکومت استبدادی، دیکتاتوری
معانی دیگر: حکومت استبداد، نظام دیکتاتوری، دستگاه زورگویی، زورگویی، استبداد، قدرت مطلق، تام الاختیاری

جمله های نمونه

1. once again, dictatorship showed its hideous visage
یک بار دیگر استبداد سیمای زشت خود را نشان داد.

2. a period of dictatorship which only ended in revolution
دوران دیکتاتوری که در پایان به انقلاب منجر شد

3. he had a profound hatred for dictatorship
او نسبت به دیکتاتوری نفرت عمیقی داشت.

4. people became fed up with his dictatorship
مردم از زورگویی های او بیزار شدند.

5. His dictatorship was threatened by his opponents.
[ترجمه گوگل]دیکتاتوری او توسط مخالفانش تهدید شد
[ترجمه ترگمان]مخالفان او توسط مخالفان او مورد تهدید قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They succeeded in overthrowing the fascist dictatorship.
[ترجمه گوگل]آنها موفق شدند دیکتاتوری فاشیستی را سرنگون کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها موفق به سرنگونی دیکتاتوری فاشیست شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The people revolted against the military dictator/dictatorship.
[ترجمه گوگل]مردم علیه دیکتاتور/دیکتاتوری نظامی قیام کردند
[ترجمه ترگمان]مردم علیه دیکتاتور نظامی \/ دیکتاتوری شورش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The generals established a military dictatorship.
[ترجمه گوگل]ژنرال ها دیکتاتوری نظامی برقرار کردند
[ترجمه ترگمان]ژنرال ها یک دیکتاتوری نظامی تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fall of the fascist dictatorship was followed by a left-wing backlash.
[ترجمه گوگل]سقوط دیکتاتوری فاشیستی با واکنش چپ همراه شد
[ترجمه ترگمان]سقوط دیکتاتوری فاشیست از سوی یک واکنش شدید جناح چپ دنبال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Every country in the region was a military dictatorship.
[ترجمه گوگل]هر کشوری در منطقه یک دیکتاتوری نظامی بود
[ترجمه ترگمان]هر کشوری در این منطقه دیکتاتوری نظامی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. During the dictatorship people had come to fear the knock at the door in the middle of the night.
[ترجمه گوگل]در زمان دیکتاتوری، مردم از اینکه در نیمه های شب به در می زنند، می ترسیدند
[ترجمه ترگمان]در مدت دیکتاتوری، مردم آمده بودند تا از ضربه در در نیمه شب هراس داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That country is now living under a military dictatorship.
[ترجمه گوگل]آن کشور اکنون تحت یک دیکتاتوری نظامی به سر می برد
[ترجمه ترگمان]این کشور اکنون تحت دیکتاتوری نظامی زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A dictatorship contravenes the liberty of individuals.
[ترجمه گوگل]دیکتاتوری با آزادی افراد در تضاد است
[ترجمه ترگمان]یک دیکتاتوری برخلاف آزادی افراد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It has been a dictatorship for three years.
[ترجمه گوگل]سه سال است که دیکتاتوری است
[ترجمه ترگمان]این دیکتاتوری سه سال است که دیکتاتوری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حکومت استبدادی (اسم)
autarchy, dictatorship, tyranny, autarky

دیکتاتوری (اسم)
dictatorship

انگلیسی به انگلیسی

• country ruled by a dictator; tyranny, absolute rule; position of a dictator
dictatorship is government by a dictator.
a dictatorship is a country ruled by a dictator.

پیشنهاد کاربران

☑️ دیکتگری
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: دیکتِگری

⚫ نگارش به خط لاتین: Diktegary

⚫ آمیخته از: دیکتِگر ( dictator ) و �‍ی� ( ship )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dictate
✅️ اسم ( noun ) : dictator / dictatorship / dictation / dictate
✅️ صفت ( adjective ) : dictatorial
✅️ قید ( adverb ) : dictatorially
dictatorship ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: استبداد
تعریف: حکومت خودسرانه و مهارنشدۀ یک فرد یا گروه
دیکتاتوری
استبداد
استبدادگری

بپرس