depraved

/diˈpreɪvd//dɪˈpreɪvd/

معنی: فاسد، خراب، فاسد الاخلاق
معانی دیگر: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه

جمله های نمونه

1. she was totally depraved
او کاملا فاسد بود.

2. they consider dancing depraved
آنان رقص را بد می دانند.

3. money and fame have depraved her
پول و شهرت او را منحرف کرده است.

4. He was described as dangerous and depraved and a menace to society.
[ترجمه گوگل]او را خطرناک و فاسد و تهدیدی برای جامعه توصیف کردند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان فردی خطرناک و فاسد و تهدیدی برای جامعه توصیف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was totally depraved.
[ترجمه گوگل]او کاملاً فاسد بود
[ترجمه ترگمان] اون کاملا فاسد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Here Colin Turnbull's much publicized indignation at the depraved behaviour of the famine-stricken it is exceptional.
[ترجمه گوگل]در اینجا خشم بسیار علنی کالین ترنبول از رفتار فاسد قحطی زده‌ها استثنایی است
[ترجمه ترگمان]در اینجا کالین Turnbull خشم خود را نسبت به رفتار فاسد قحطی اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was shocked at her own depraved behavior.
[ترجمه گوگل]او از رفتار ناپسند خود شوکه شده بود
[ترجمه ترگمان]از رفتار فاسد خود یکه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He thought we were all depraved gamblers.
[ترجمه گوگل]فکر می کرد همه ما قماربازهای فاسد هستیم
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کرد ما قمار بازها فاسد هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You must either be mad or utterly depraved and wicked.
[ترجمه گوگل]یا باید دیوانه باشی یا کاملاً فاسد و شریر
[ترجمه ترگمان]تو یا باید دیوانه باشی یا به کلی فاسد و خبیث باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In 1766 he excommunicated the village for its "depraved diversion. ".
[ترجمه گوگل]در سال 1766 او روستا را به دلیل "انحراف فاسد" تکفیر کرد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۷۶۶ او روستا را به خاطر \"تفریح فاسد\" خود تکفیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wiht depraved color. the more I love you the more I feel cold.
[ترجمه گوگل]با رنگ فاسد هر چه بیشتر دوستت دارم بیشتر احساس سرما می کنم
[ترجمه ترگمان] رنگ فاسد Wiht هرچه بیشتر دوستت دارم احساس سرما می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She described it as the work of depraved and evil criminals.
[ترجمه گوگل]او آن را کار جنایتکاران فاسد و شرور توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او آن را به عنوان کار تبهکاران خبیث و تبهکاران توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is the work of a depraved mind.
[ترجمه گوگل]این کار یک ذهن فاسد است
[ترجمه ترگمان]این کار یک ذهن فاسد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have already depraved for long time.
[ترجمه گوگل]من قبلاً مدتهاست که منحرف شده ام
[ترجمه ترگمان]من مدت هاست که فاسد شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Memory, the punishment from god, makes depraved, makes you remorseful, makes you agonized.
[ترجمه گوگل]خاطره، عذاب خدا، فاسد می کند، پشیمانت می کند، عذاب می دهد
[ترجمه ترگمان]خاطره، مجازاتی که از طرف خداوند است، شما را فاسد می کند و شما را ناراحت می کند، و شما را ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

خراب (صفت)
desolate, bad, spoiled, rotten, ill, ruined, devastated, impaired, ruinous, miscreant, depraved, rotten-hearted, tumble-down, wasted

فاسد الاخلاق (صفت)
immoral, dissolute, harlot, depraved, profligate

انگلیسی به انگلیسی

• corrupt, debauched, immoral, degenerate
someone who is depraved is morally bad.

پیشنهاد کاربران

morally bad or evil
صفت/ از نظر اخلاقی بد یا شیطانی ( بی رحمانه و خیلی ناخوشایند )
a depraved character/mind
Someone who can kill a child like that must be totally depraved.
Her presence alone would have gained the confidence of all the victims, who would never have believed a woman could be a part of such an appalling and depraved act.
...
[مشاهده متن کامل]

Synonym;
perverted /disapproving

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/depraved?q=depraved
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : deprave
✅️ اسم ( noun ) : depravity
✅️ صفت ( adjective ) : depraved
✅️ قید ( adverb ) : _
adjective
[more depraved; most depraved] : very evil : having or showing an evil and immoral character
◀️a depraved criminal
◀️the work of depraved minds
◀️He acted with depraved indifference to human suffering
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ Depraved morons
۱. شیطان صفت - شریر
۲. فاسد اخلاقی
🔴 morally bad or evil / morally corrupt; wicked
◀️ a depraved character/mind
◀️ Someone who can kill a child like that must be totally depraved

بدجنسانه، شرارت آمیز، بدخواهانه، فتنه انگیز، شیطنت آمیز

بپرس