depleted

/dəˈpliːt//dɪˈpliːt/

(verb transitive) تهی کردن، خالی کردن، به ته رسانیدن

جمله های نمونه

1. tissues depleted of vitamins
بافت های فاقد ویتامین

2. a cellar depleted by festivity
موجودی شراب که به خاطر عیش و نوش تحلیل رفته است

3. too much walking depleted our energy
پیاده روی زیاد نیروی ما را تحلیل برد.

4. the world's oil reserves will be depleted in a few decades
تا چند دهه ی دیگر ذخایر نفت جهان تحلیل خواهد رفت.

5. Our stock of food is greatly depleted.
[ترجمه گوگل]ذخایر مواد غذایی ما به شدت کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]ذخایر غذایی ما بسیار کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fire had depleted the game in the forest.
[ترجمه گوگل]آتش بازی را در جنگل خالی کرده بود
[ترجمه ترگمان]آتش، بازی را در جنگل ممنوع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Salmon populations have been severely depleted .
[ترجمه گوگل]جمعیت ماهی قزل آلا به شدت کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]جمعیت سالمون به شدت کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This expense has depleted our funds.
[ترجمه گوگل]این هزینه سرمایه ما را کم کرده است
[ترجمه ترگمان]این هزینه سرمایه ما را کاهش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The company has depleted its reserves to make the purchase.
[ترجمه گوگل]این شرکت برای خرید، ذخایر خود را تخلیه کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت ذخایر خود را از دست داده است تا این خرید انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Extravagant spending soon depleted her funds.
[ترجمه گوگل]خرج های گزاف به زودی دارایی های او را تحلیل برد
[ترجمه ترگمان]صرف بودجه به زودی بودجه خود را خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The drought has depleted their supply of water.
[ترجمه گوگل]خشکسالی ذخایر آب آنها را کم کرده است
[ترجمه ترگمان]خشکسالی باعث کاهش تامین آب آن ها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our supplies of food are rather depleted.
[ترجمه گوگل]ذخایر غذایی ما تقریباً تمام شده است
[ترجمه ترگمان]ذخایر غذایی ما نسبتا خالی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A side depleted by the forced sales of Paul Simpson and Lee Nogan.
[ترجمه گوگل]طرفی که با فروش اجباری پل سیمپسون و لی نوگان تحلیل رفته است
[ترجمه ترگمان]یک طرف به خاطر فروش اجباری پل سیمپسون و لی Nogan کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company manufactures shells tipped with depleted uranium, which have been linked to leukaemia and other cancers.
[ترجمه گوگل]این شرکت پوسته هایی با اورانیوم ضعیف شده تولید می کند که با سرطان خون و سایر سرطان ها مرتبط است
[ترجمه ترگمان]این شرکت shells با اورانیوم تهی شده تولید می کند که به سرطان خون و دیگر سرطان ها مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When fish stocks are severely depleted, their output is also reduced - because there are fewer fish remaining to reproduce.
[ترجمه گوگل]هنگامی که ذخایر ماهی به شدت کاهش می یابد، تولید آنها نیز کاهش می یابد - زیرا ماهی های کمتری برای تولید مثل باقی می مانند
[ترجمه ترگمان]زمانی که ذخایر ماهی به شدت کاهش یافته است، خروجی آن ها نیز کاهش می یابد، چون ماهی های کمتری برای تولید مثل وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• drained, emptied; exhausted, used up, reduced

پیشنهاد کاربران

مصرف شد
adjective
reduced/ smaller or less than before
صفت/ کاهش یافته، کوچک تر یا کمتر از قبل
An American official said in November that the United States has agreed to buy 100, 000 artillery rounds from South Korean manufacturers to provide to Ukraine, although South Korean officials have maintained that the munitions were meant to refill depleted U. S. stocks
...
[مشاهده متن کامل]

Measures have been taken to protect the world's depleted elephant population
Working with a depleted staff team will be difficult
Fish stocks are seriously depleted

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/depleted?q=depleted
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : deplete
✅️ اسم ( noun ) : depletion
✅️ صفت ( adjective ) : depleted
✅️ قید ( adverb ) : _
Fresh out
exhausted
expended one's energy
فاقد
تحلیل رفتن
فرسایش یافته، فرسوده
خالی شده، به ته رسیده
تخلیه شده
کم شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس