dependent on

جمله های نمونه

1. The talks were dependent on a renunciation of terrorism.
[ترجمه گوگل]گفت و گوها به دست کشیدن از تروریسم بستگی داشت
[ترجمه ترگمان]این گفتگوها به چشم پوشی از تروریسم وابسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can't be dependent on your parents all your life.
[ترجمه S] تو نمیتونی تمام زندگیت رو وابسته پدرمادرت باشی
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید تمام زندگی خود را به والدین خود وابسته کنید
[ترجمه ترگمان]تو نباید به پدر و مادرت وابسته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The local economy is overwhelmingly dependent on oil and gas extraction.
[ترجمه گوگل]اقتصاد محلی به طور عمده به استخراج نفت و گاز وابسته است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد محلی به شدت وابسته به استخراج نفت و گاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is dependent on his wife.
[ترجمه گوگل]او به همسرش وابسته است
[ترجمه ترگمان]او به همسرش وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The festival is heavily dependent on sponsorship for its success.
[ترجمه گوگل]این جشنواره برای موفقیت خود به شدت به حمایت مالی وابسته است
[ترجمه ترگمان]این جشنواره به شدت به حمایت از موفقیت خود وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many families on a low income are dependent on state support.
[ترجمه گوگل]بسیاری از خانواده های کم درآمد به حمایت دولتی وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خانواده ها براساس درآمد پایین به حمایت دولت وابسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Married women have traditionally been treated as dependent on their husbands.
[ترجمه گوگل]به طور سنتی با زنان متاهل به عنوان وابسته به شوهران رفتار می شود
[ترجمه ترگمان]زنان متاهل به طور سنتی به شوهران خود وابسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has a mother completely dependent on him.
[ترجمه گوگل]او مادری دارد که کاملاً به او وابسته است
[ترجمه ترگمان]او مادری دارد که کاملا به او وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Norway's economy is heavily dependent on natural resources.
[ترجمه گوگل]اقتصاد نروژ به شدت به منابع طبیعی وابسته است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد نروژ به شدت وابسته به منابع طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many of the patients are closely dependent on staff for day-to-day emotional support.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران برای حمایت عاطفی روزانه به شدت به کارکنان وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران از شدت حمایت عاطفی روز به روز به کارکنان وابسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are almost totally dependent on Western know-how.
[ترجمه گوگل]آنها تقریباً کاملاً به دانش غربی وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها تقریبا به طور کامل به دانش غرب وابسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The country's economy is dependent on tourism.
[ترجمه گوگل]اقتصاد این کشور به گردشگری وابسته است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد کشور وابسته به صنعت گردشگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A child's development is dependent on many factors.
[ترجمه گوگل]رشد کودک به عوامل زیادی بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]رشد کودک به عوامل بسیاری وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The number of single-parent families dependent on the state has risen enormously in recent years.
[ترجمه گوگل]تعداد خانواده های تک والدی وابسته به ایالت در سال های اخیر به شدت افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]تعداد خانواده های مجرد وابسته به دولت در سال های اخیر به میزان زیادی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Whether I go to university or not is dependent on what exam grades I get.
[ترجمه گوگل]اینکه دانشگاه برم یا نه بستگی به نمرات امتحانی دارد
[ترجمه ترگمان]اینکه من به دانشگاه بروم یا نه به اینکه چه نمرات امتحانی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] وابسته به، مربوط به، وابسته به

انگلیسی به انگلیسی

• contingent upon

پیشنهاد کاربران

needing sb/ sth in order to live or succeed
Needing sb or sth in order to survive or be successful
be dependent on something/somebody
کاملا وابسته بودن به کسی یا چیزی برای بقا و ادامه زندگی
Dependent on sb/sth:نیازمند بودن چیزی یا کسی به کمک شما
بسته به
در گرو ، بسته به ، در پیوند ( با ) ، گره خورده با ، در ارتباط ( با )

بپرس