dependency

/dəˈpendənsi//dɪˈpendənsi/

معنی: تبعیت، وابستگی، تعلق، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل
معانی دیگر: (کشور یا ناحیه) تحت الحمایه، کشور پیرو، کشور تابع، اعتیاد (به ویژه به الکل و داروهای اعتیادآور)، خوگیری (dependancy هم می نویسند)، رجوع شود به: dependence، (هر چیز) تابع، پیرو، ثانوی، چیز وابسته

جمله های نمونه

1. england was a dependency of the roman empire for a long time
انگلستان مدت ها تابع امپراطوری روم بود.

2. he is trying to overcome his dependency on alcohol
او می کوشد بر اعتیاد خود به الکل فایق آید.

3. We worried about his dependency on his mother.
[ترجمه گوگل]ما نگران وابستگی او به مادرش بودیم
[ترجمه ترگمان]ما نگران وابستگی او به مادرش بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Britain was a Roman dependency for a long period.
[ترجمه Saba] بریتانیا برای مدت طولانی به روم وابسته بود
|
[ترجمه گوگل]بریتانیا برای یک دوره طولانی وابسته به روم بود
[ترجمه ترگمان]بریتانیا برای مدت طولانی یک وابستگی رومی به حساب می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The centre aims to free young people from dependency on drugs.
[ترجمه گوگل]هدف این مرکز رهایی جوانان از اعتیاد به مواد مخدر است
[ترجمه ترگمان]هدف از این مرکز، آزاد کردن جوانان از وابستگی به مواد مخدر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their aim is to reduce people's dependency on the welfare state.
[ترجمه گوگل]هدف آنها کاهش وابستگی مردم به دولت رفاه است
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها کاهش وابستگی مردم به وضعیت رفاهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Hawaiian Islands are no longer a dependency of the USA.
[ترجمه گوگل]جزایر هاوایی دیگر وابسته به ایالات متحده نیستند
[ترجمه ترگمان]جزایر هاوایی دیگر وابسته به آمریکا نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With such a base, your dependency on the organization is lessened.
[ترجمه گوگل]با چنین پایگاهی، وابستگی شما به سازمان کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]با چنین پایگاهی، وابستگی شما به سازمان کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Calculating dependency ratios retrospectively or for current circumstances is not problematic.
[ترجمه گوگل]محاسبه نسبت‌های وابستگی به صورت گذشته‌نگر یا برای شرایط فعلی مشکل‌ساز نیست
[ترجمه ترگمان]محاسبه ضرایب وابستگی در شرایط فعلی یا برای شرایط فعلی مشکل ساز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Oral dependency has to be replaced by what the child can do for himself, on his own initiative.
[ترجمه گوگل]وابستگی دهانی باید با کاری که کودک می تواند به ابتکار خودش برای خودش انجام دهد جایگزین شود
[ترجمه ترگمان]وابستگی شفاهی باید با آنچه کودک می تواند برای خود انجام دهد، براساس ابتکار خودش جایگزین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Paycheck dependency is sometimes an incurable disease.
[ترجمه گوگل]وابستگی به چک حقوق گاهی یک بیماری لاعلاج است
[ترجمه ترگمان]وابستگی Paycheck گاهی یک بیماری غیرقابل درمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Increasing disability with age means a growing dependency on others, as indicated in Table
[ترجمه گوگل]همانطور که در جدول نشان داده شده است، افزایش ناتوانی با افزایش سن به معنای وابستگی فزاینده به دیگران است
[ترجمه ترگمان]افزایش معلولیت با سن به معنی افزایش وابستگی به دیگران است، همانطور که در جدول نشان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Unsurprisingly, refugees often fell into a torpid dependency, which did not bode well for the future.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که پناهندگان اغلب در وابستگی شدیدی قرار می‌گرفتند که نوید خوبی برای آینده نداشت
[ترجمه ترگمان]جای تعجب نیست که پناهندگان اغلب دچار یک وابستگی سست شده اند که نشانه خوبی برای آینده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In 198 he began to show signs of alcohol and drug dependency.
[ترجمه گوگل]در سال 198 او شروع به نشان دادن علائم وابستگی به الکل و مواد کرد
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۸ او شروع به نشان دادن نشانه هایی از الکل و وابستگی به مواد مخدر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Most men would rather go to the grave than own up to feelings of dependency.
[ترجمه گوگل]اکثر مردان ترجیح می دهند به قبر بروند تا اینکه احساس وابستگی کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردها ترجیح می دهند به کنار قبر بروند تا احساسات وابستگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

تعلق (اسم)
attachment, dependency

بستگی (اسم)
vicinity, connection, dependence, dependency, bind, concern, congelation, gelation, kinship, liaison

موکول (اسم)
dependency

کشور غیر مستقل (اسم)
dependency

تخصصی

[کامپیوتر] وابستگی
[ریاضیات] بستگی، ارتباط، وابستگی

انگلیسی به انگلیسی

• reliance, state of being needy; territory subject to the dominion of another country
a dependency is a country which is controlled by another country.

پیشنهاد کاربران

{کشور} تحت الحمایه
مثال:
England was a dependency of the Roman Empire for a long time.
انگلستان برای مدتی طولانی تحت الحمایه امپراطوری روم بود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : depend
✅️ اسم ( noun ) : dependence / dependency / dependability / dependent
✅️ صفت ( adjective ) : dependent / dependable
✅️ قید ( adverb ) : dependably
وابستگی
ارتباط

بپرس