departmental

/ˌdiːpɑːrtˈmentl̩//ˌdiːpɑːtˈmentl̩/

(وابسته به بخش یا قسمت) بخشی، فرشیمی، اداری، شعبه ای، رشته ای

جمله های نمونه

1. the history professors convened their first departmental meeting
استادان تاریخ اولین جلسه ی گروه خود را تشکیل دادند.

2. I want this memo to go to all departmental managers.
[ترجمه گوگل]من می خواهم این یادداشت برای همه مدیران بخش ارسال شود
[ترجمه ترگمان]من این یادداشت رو می خوام که به همه مدیران بخش برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Janet is now a departmental head/manager.
[ترجمه گوگل]جانت اکنون رئیس/مدیر بخش است
[ترجمه ترگمان]جانت حالا یک مدیر بخش اداری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Finally, at departmental or agency level, the funds are allocated.
[ترجمه گوگل]در نهایت، در سطح ادارات یا آژانس، بودجه تخصیص می یابد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، در سطح دپارتمان یا دپارتمان، وجوه اختصاص یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Departmental barriers and ivory tower attitudes are detrimental to good results.
[ترجمه گوگل]موانع دپارتمان و نگرش برج عاج برای نتایج خوب مضر است
[ترجمه ترگمان]موانع Departmental و نگرش های برج عاج برای نتایج خوب مضر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But his new elevated position as departmental head made certain demands.
[ترجمه گوگل]اما موقعیت جدید او به عنوان رئیس بخش خواسته های خاصی را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]اما مقام جدید او به عنوان رئیس بخش درخواست خاصی انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This may or may not have involved departmental heads in planning induction sessions with year or house heads for in-coming pupils.
[ترجمه گوگل]این ممکن است مدیران بخش را در برنامه ریزی جلسات مقدماتی با مدیران سال یا خانه برای دانش آموزان ورودی دخیل کرده باشد یا نه
[ترجمه ترگمان]این ممکن است منجر به درگیر شدن روسای ادارات در جلسات القای برنامه ریزی با دانش آموزان سال یا خانه برای دانش آموزان در آینده نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The final factor contributing to departmental growth was the most significant of all.
[ترجمه گوگل]عامل نهایی کمک کننده به رشد بخش مهم ترین از همه بود
[ترجمه ترگمان]عامل نهایی که به رشد دپارتمانی کمک می کرد از همه مهم تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Burns has said that departmental policy is to ask that immunity be waived if prosecutors pursue criminal charges.
[ترجمه گوگل]برنز گفته است که سیاست دپارتمان این است که در صورت پیگیری اتهامات جنایی از سوی دادستان، از مصونیت خواسته شود
[ترجمه ترگمان]برنز گفت که در صورتی که دادستان ها اتهامات جنایی را پی گیری کنند، این سیاست دپارتمانی درخواست مصونیت از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The departmental network is linked to the University's mainframe computer services for statistical analysis packages and similar services.
[ترجمه گوگل]شبکه دپارتمان برای بسته های تجزیه و تحلیل آماری و خدمات مشابه به خدمات کامپیوتر مرکزی دانشگاه مرتبط است
[ترجمه ترگمان]شبکه دپارتمانی مربوط به خدمات کامپیوتر پردازنده مرکزی برای بسته های آنالیز آماری و خدمات مشابه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Are there departmental placements for young people from schools?
[ترجمه گوگل]آیا قرارهای دپارتمان برای جوانان مدارس وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا برای جوانانی که در مدارس کار می کنند، جایگاه سازمانی وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Departmental localism paralyzes our capacity to apprehend a sweeping panorama.
[ترجمه گوگل]بومی گرایی دپارتمانی ظرفیت ما را برای درک یک پانورامای گسترده فلج می کند
[ترجمه ترگمان]Departmental localism قابلیت ما را برای درک یک پانورامای فراگیر نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A must for the departmental library.
[ترجمه گوگل]برای کتابخانه دپارتمان ضروری است
[ترجمه ترگمان]باید به سمت کتابخانه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The departmental affiliation of such a course doesn't much matter provided that it is taught by people with relevant research experience.
[ترجمه گوگل]وابستگی دپارتمان چنین دوره ای چندان اهمیتی ندارد، مشروط بر اینکه توسط افرادی با تجربه پژوهشی مرتبط تدریس شود
[ترجمه ترگمان]وابستگی دپارتمانی این دوره اهمیتی ندارد که توسط افراد با تجربه تحقیقاتی مربوطه آموزش داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] اداره ای، دایره ای

انگلیسی به انگلیسی

• arranged in divisions; divisional; concerning an office
departmental is used to describe the activities, responsibilities, and possessions of a department, for example a government department, or a department in a large organization.

پیشنهاد کاربران

بپرس