departing


معنی: عازم

جمله های نمونه

1. i am departing for kashan tomorrow
فردا عازم کاشان هستم.

مترادف ها

عازم (صفت)
departing, setting off, leaving, starting out, going out, intending

انگلیسی به انگلیسی

• leaving, going

پیشنهاد کاربران

برونگرا
عدول
تعویض شیفت
در ایستگاه ها یا فرودگاه و . . .
به معنی خروجی می باشد.

جدا شدن
1. she departing from some of the basic principles of Sigmund Freud
او از برخی از اصول اساسی زیگموند فروید جدا می شود.
ترک کردن

بپرس