deferred

/dəˈfɜːrd//dɪˈfɜːd/

معنی: دیرفرست
معانی دیگر: (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

جمله های نمونه

1. deferred payment
(خرید کالا) خرید قسطی،خرید به شرط پرداخت در آینده

2. deferred shares
(سهام) سهامی که سود آن را پس از پرداخت سود سهام دیگران می دهند

3. a deferred annuity
سهامی که سود آن با تاخیر معینی پرداخت می شود

4. he deferred his departure
او رفتن خود را به تاخیر انداخت.

5. she always deferred to the wishes of her husband
او همیشه تسلیم خواسته ی شوهرش بود.

6. the project was deferred not relinquished
طرح به تاخیر افتاد ولی از آن صرفنظر نشد.

7. she wanted me to jump first and i deferred
او می خواست که من اول بپرم و من قبول کردم.

8. The department deferred the decision for six months.
[ترجمه گوگل]این وزارتخانه تصمیم گیری را به مدت شش ماه به تعویق انداخت
[ترجمه ترگمان]این اداره این تصمیم را به مدت شش ماه به تعویق انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The decision has been deferred indefinitely.
[ترجمه گوگل]این تصمیم برای مدت نامعلومی به تعویق افتاده است
[ترجمه ترگمان]این تصمیم برای مدت نامعلومی موکول شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The decision has been deferred by the board until next month.
[ترجمه گوگل]این تصمیم توسط هیئت مدیره به ماه آینده موکول شده است
[ترجمه ترگمان]این تصمیم تا ماه آینده به تعویق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ship deferred its sailing because of bad weather.
[ترجمه گوگل]کشتی به دلیل آب و هوای بد حرکت خود را به تعویق انداخت
[ترجمه ترگمان]کشتی به خاطر هوای بد به حرکت خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Diagnosis was deferred pending further assessment.
[ترجمه گوگل]تشخیص در انتظار ارزیابی بیشتر به تعویق افتاد
[ترجمه ترگمان]این تشخیص برای ارزیابی بیشتر معوق ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were deferred to just because they were men.
[ترجمه گوگل]آنها فقط به دلیل اینکه مرد بودند به تعویق افتادند
[ترجمه ترگمان]آن ها را به خاطر این که انسان بودند، به تعویق انداخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sentence was deferred for six months.
[ترجمه گوگل]محکومیت به مدت شش ماه به تعویق افتاد
[ترجمه ترگمان] محکوم به اعدام شش ماه مجازات شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We deferred the decision to her.
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری را به او موکول کردیم
[ترجمه ترگمان]ما این تصمیم را به او موکول کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We have already discussed the problem of making deferred aversive consequences effective.
[ترجمه گوگل]ما قبلاً در مورد مشکل مؤثر کردن پیامدهای ناپسند معوق بحث کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما قبلا درباره مشکل ایجاد پیامدهای aversive معوق بحث کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیرفرست (صفت)
deferred

تخصصی

[حقوق] معوق، موجل، به بعد موکول شده

انگلیسی به انگلیسی

• postponed, delayed, put off to a later date

پیشنهاد کاربران

معوق ( مالی )
معوق
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه ( در معنای به تعویق انداختن ) اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : defer
✅️ اسم ( noun ) : deferral / deferment
✅️ صفت ( adjective ) : deferred
✅️ قید ( adverb ) : _
موجل ( حقوق )

پرداختنی - مانند مالیات معوق یا مالیات پرداختنی
به تعویق افتاده . معوقه
به بعد موکول شده
نقل شده ( مثل پرداخت های به تعویق افتاده ) - معوق ( مثل حساب های معوق ) - به تاخیر افتاده
نازل کردن

بپرس