deduce

/dəˈduːs//dɪˈdjuːs/

معنی: کم کردن، دریافتن، نتیجه گرفتن، استنباط کردن، تفریق کردن
معانی دیگر: استنتاج کردن، نتیجه گیری کردن، پیامدیابی کردن، برداشت کردن، به قیاس آوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deduces, deducing, deduced
مشتقات: deducible (adj.), deducibly (adv.), deducibility (n.)
(1) تعریف: to draw (a conclusion) by reasoning from given information or general principles.
متضاد: induce
مشابه: conclude, deduct, derive, determine, draw, infer

- From the stale air and the rotting food in the refrigerator, the detective deduced that no one had been living in the apartment for some time.
[ترجمه گوگل] کارآگاه از هوای کهنه و مواد غذایی فاسد یخچال به این نتیجه رسید که مدتی است کسی در آپارتمان زندگی نمی کند
[ترجمه ترگمان] از هوای بیات و غذاهای فاسد در یخچال، کارآگاه نتیجه گرفت که کسی مدتی در آپارتمان نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to trace the derivation or origin of.

جمله های نمونه

1. the facts made me deduce that he wouldn't come
براساس شواهد موجود به این نتیجه رسیدم که او نخواهد آمد.

2. We can deduce a conclusion from the premise.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم از فرضیه نتیجه گیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم نتیجه گیری را از این فرضیه استنتاج کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What can we deduce from these figures?
[ترجمه گوگل]از این ارقام چه نتیجه ای می توانیم بگیریم؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی می توانیم از این ارقام استنتاج کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Love soaked in paper, deduce sadness.
[ترجمه ai] عشقی که روی کاغذ خیس بخورد ( به صورت کاغذی باقی بماند ) ، غم اندوه میاورد.
|
[ترجمه گوگل]عشق آغشته به کاغذ، اندوه را استنباط کن
[ترجمه ترگمان]عشق در کاغذ خیس می شود و غم را استنتاج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We can deduce a lot from what people spend their money on.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم از آنچه مردم پول خود را صرف آن می کنند، استنباط زیادی داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم چیزهای زیادی را از آنچه مردم پول خود را صرف آن می کنند استنتاج کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Using the evidence available it is possible to deduce quite a lot about how these people lived.
[ترجمه گوگل]با استفاده از شواهد موجود می توان مطالب زیادی را در مورد نحوه زندگی این افراد استنباط کرد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از شواهد موجود، امکان استنباط کلی درباره نحوه زندگی این افراد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We deduce from his behaviour that he is trying to gain attention.
[ترجمه گوگل]از رفتار او استنباط می کنیم که او سعی دارد توجه را جلب کند
[ترجمه ترگمان]ما از رفتار او نتیجه می گیریم که او می کوشد تا توجه خود را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We cannot deduce very much from these figures.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم خیلی از این ارقام استنباط کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم از این ارقام بسیار نتیجه بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What did Darwin deduce from the presence of these species?
[ترجمه گوگل]داروین از حضور این گونه ها چه نتیجه ای گرفت؟
[ترجمه ترگمان]داروین از وجود این گونه ها چه استنباط کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police were able to deduce where the fugitive was hiding.
[ترجمه گوگل]پلیس توانست استنباط کند که فرد فراری در کجا مخفی شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس تونست نتیجه بگیره که فراری کجا قایم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What are we to deduce from these remarkable observations?
[ترجمه گوگل]از این مشاهدات قابل توجه چه نتیجه ای می گیریم؟
[ترجمه ترگمان]از این مشاهدات قابل توجه چه نتیجه بگیریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It would, however, be incorrect to deduce that in the nineteenth century only outright deception was commented upon.
[ترجمه گوگل]با این حال، این نادرست است که استنباط کنیم که در قرن نوزدهم تنها فریبکاری آشکار مطرح می شد
[ترجمه ترگمان]با این حال، نادرست است که نتیجه بگیریم که در قرن نوزدهم فقط فریب آشکار در مورد آن مطرح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So I deduce that you feel pain.
[ترجمه گوگل]بنابراین من استنباط می کنم که شما احساس درد می کنید
[ترجمه ترگمان]پس من استنباط می کنم که تو احساس درد می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Darwin's observations led him to deduce that plants and animals could adapt to their surroundings.
[ترجمه گوگل]مشاهدات داروین او را به این نتیجه رساند که گیاهان و حیوانات می توانند با محیط اطراف خود سازگار شوند
[ترجمه ترگمان]مشاهدات داروین او را به این نتیجه رساند که گیاهان و حیوانات می توانند با محیط اطرافشان تطبیق یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You can not deduce from the fact that it was happening at the same time that it was a cause.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید از این واقعیت که در همان زمان اتفاق می افتد استنباط کنید که یک علت بوده است
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید از این حقیقت که در یک زمان به وقوع پیوسته است، نتیجه گیری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

دریافتن (فعل)
comprehend, sense, discover, realize, apperceive, understand, perceive, find out, apprehend, deduce

نتیجه گرفتن (فعل)
gather, derive, conclude, deduce

استنباط کردن (فعل)
induct, elicit, divine, construe, deduce, infer, educe

تفریق کردن (فعل)
subtract, subduct, deduce

تخصصی

[ریاضیات] کاستن، استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، به دست آوردن

انگلیسی به انگلیسی

• infer, draw conclusions, reason
if you deduce that something is true, you reach that conclusion because of what you know to be true.

پیشنهاد کاربران

دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
کلمه ی deduction یک اسم هست و دو معنی داره:
۱. قیاس، نتیجه گیری، استنباط
۲. کسر ( مبلغ )
حالا نکته اینجاست که اگر در معنای قیاس و استنباط باشه، فعلش میشه deduce ( استنباط کردن ) و صفتش هم میشه deductive ( قیاسی، استنباطی )
...
[مشاهده متن کامل]

ولی اگر در معنای کسر مبلغ باشه، فعلش میشه deduct ( کسر کردن ) و صفتش هم میشه deductible ( قابل کسر )
در هر حال، noun ( اسمِ ) همه ی این صفت ها و فعل ها همان deduction می باشد
لطفا این دو را به خاطر داشته باشید چون به هیچ عنوان این فعل ها و صفت ها نمیتونن به جای هم به کار برند و حتما باید با توجه به معنا، از فعل و صفات اونها استفاده کنید

فهمیدن، گرفتن، اطلاع یافتن
he deduced their intent
قیاس ( توجه به این نکته که این واژه در مقابل واژه Induce به معنای استقرا قرار دارد، مهم است ) .
استنباط کردن، استنتاج کردن
برداشت کردن - متوجه شدن
کاستن

بپرس