debate

/dəˈbeɪt//dɪˈbeɪt/

معنی: بحی، مباحثه، مناظره، مذاکره، مذاکرات پارلمانی، مناظره کردن، مباحثه کردن، مطرح کردن، سر و کله زدن
معانی دیگر: بحث، گفتمان (بیان یا مبادله ی عقاید یا استدلال های دو یا چند طرف مقابل هم)، بگومگو، جر و بحث، بحث کردن، مورد بحث قرار دادن، گفتمان کردن، جر و بحث کردن، بگومگو کردن، صلاحدید کردن (به ویژه با خود)، سبک و سنگین کردن، تامل و تعمق کردن، (آموزش) علم و هنر مناظره و سخنوری، در کاوش، (مهجور) مجادله کردن، دعوا و مرافعه کردن، بحک، منازعه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a discussion of two opposing viewpoints, usu. in a formal meeting or assembly.
مترادف: deliberation, disputation
مشابه: argument, controversy, disagreement, discussion, dispute

- The debate in Congress over the issue of voting machines continues.
[ترجمه گوگل] بحث در کنگره بر سر موضوع ماشین های رای گیری همچنان ادامه دارد
[ترجمه ترگمان] بحث در کنگره بر سر مساله ماشین های رای گیری ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a formal, structured, and usu. public contest in which two speakers, or two teams of speakers, argue opposing viewpoints on a specific proposition.
مشابه: argumentation, competition, contest

- Tonight's debate will be on the topic of the future use of coal as an energy source.
[ترجمه گوگل] مناظره امشب در مورد استفاده آینده زغال سنگ به عنوان منبع انرژی خواهد بود
[ترجمه ترگمان] بحث امشب در مورد استفاده آینده از زغال سنگ به عنوان یک منبع انرژی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their team argued brilliantly, and they won the debate easily.
[ترجمه گوگل] تیم آنها به طرز درخشانی بحث کردند و آنها به راحتی در مناظره پیروز شدند
[ترجمه ترگمان] تیم آن ها به طور درخشانی استدلال می کرد و آن ها به راحتی مناظره را برنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: debates, debating, debated
(1) تعریف: to discuss or argue different points of a matter.
مترادف: argue, contend, dispute
مشابه: altercate, deliberate, oppose

- There is no use debating with them; they've already made up their minds.
[ترجمه گوگل] بحث کردن با آنها فایده ای ندارد آنها قبلا تصمیم خود را گرفته اند
[ترجمه ترگمان] بحث کردن با آن ها فایده ای ندارد؛ آن ها تصمیم خود را گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to engage in a formal debate.
مترادف: contend

- The two teams will debate this evening.
[ترجمه گوگل] دو تیم عصر امروز با هم مناظره خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] دو تیم امشب با هم بحث و گفتگو خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: debater (n.)
(1) تعریف: to discuss or argue (an issue or issues).
مترادف: argue, contend, controvert, discuss, dispute
مشابه: bandy, oppose, protest

- The town council will be debating the issue of whether or not to build another parking garage downtown.
[ترجمه گوگل] شورای شهر در مورد ساخت یا عدم ساخت پارکینگ دیگری در مرکز شهر بحث خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] شورای شهر درباره این موضوع بحث خواهد کرد که آیا قرار است یک پارکینگ دیگر در مرکز شهر ایجاد کند یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to contend with in a formal debate.
مترادف: contend

- When she debated the senator in the last election, she came out well.
[ترجمه گوگل] وقتی او در انتخابات گذشته درباره سناتور مناظره کرد، نتیجه خوبی داشت
[ترجمه ترگمان] وقتی با سناتور در آخرین انتخابات بحث می کرد، از خانه بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to ponder or consider; think over.
مترادف: consider, deliberate, ponder
مشابه: cogitate, contemplate, meditate, reason

- I am debating whether to go or just stay home.
[ترجمه گوگل] من در حال بحث هستم که بروم یا فقط در خانه بمانم
[ترجمه ترگمان] من دارم با خودم بحث می کنم که برم یا خونه بمونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a debate team
تیم مناظره

2. interscholastic debate
مناظره ی میان دبیرستانی

3. the debate between the ancients and the moderns
بحث میان باستانیان و متاخرین

4. a four-way debate
بحث چهار نفره

5. a lively debate
بحث داغ

6. a spirited debate
یک بحث داغ

7. a tempestuous debate
بحث پر شور

8. a vehement debate
یک بحث پرشور

9. their fervid debate ended in a fight
بحث داغ آنها به زد و خورد کشید.

10. after a long debate
پس از بحث طولانی

11. they protracted the debate
آنها بحث را به درازا کشاندند.

12. to reopen a debate
بحثی را دوباره آغاز کردن

13. a blow-by-blow account of their debate
شرح کلیه ی جزئیات مناظره آنها

14. his murder caused much political debate
قتل او منجر به جر و بحث سیاسی زیادی شد.

15. they engaged in a furious debate
آنها به مناظره ی پر شوری پرداختند.

16. interjection of new issues into our debate
درافکنی موضوعات جدید در بحث و مذاکرات ما

17. to amplify a point in a debate
در مناظره نکته ای را شرح و بسط دادن

18. i've taken a course in speech and debate
من کلاسی درباره ی سخنرانی و مناظره برداشته ام.

19. an arsenal of statistics to be used in a debate
مجموعه ای از آمار برای به کار بردن در مناظره

20. There was some lively debate at this week's seminar.
[ترجمه گوگل]در سمینار این هفته بحث های پر جنب و جوشی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]بحث های پرشوری در این سمینار در این هفته برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The motion under debate was put to a vote.
[ترجمه گوگل]طرح مورد بحث به رای گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]این حرکت در حال حاضر به رای گیری گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She won the debate hands down.
[ترجمه گوگل]او در مناظره دست به دست شد
[ترجمه ترگمان]او دست مباحثه را پایین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Meanwhile the debate on European political and monetary union continues.
[ترجمه گوگل]در همین حال، بحث در مورد اتحادیه سیاسی و پولی اروپا ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، بحث در مورد اتحادیه سیاسی و سیاسی اروپا ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The debate about the origins of the universe has been going on throughout recorded history.
[ترجمه گوگل]بحث در مورد منشاء جهان در طول تاریخ ثبت شده در جریان بوده است
[ترجمه ترگمان]بحث در مورد منشا جهان در سراسر تاریخ ثبت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The debate is centred around two conflicting theories.
[ترجمه گوگل]این بحث حول دو نظریه متضاد متمرکز است
[ترجمه ترگمان]این بحث حول دو نظریه متناقض متمرکز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. After a long debate, the House of Commons approved the bill.
[ترجمه گوگل]پس از بحث های طولانی، مجلس عوام این لایحه را تصویب کرد
[ترجمه ترگمان]پس از یک بحث طولانی، مجلس عوام لایحه را تصویب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The debate was getting too philosophical for me.
[ترجمه گوگل]بحث برای من خیلی فلسفی می شد
[ترجمه ترگمان]مناظره برای من بیش از حد فلسفی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He bowled down his opponent in the debate.
[ترجمه گوگل]او در مناظره حریف خود را به زمین زد
[ترجمه ترگمان]او حریف خود را در مناظره به زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهی (اسم)
quarrel, brabble, debate, altercation, discussion, argument, argumentation, controversy, jangle, contestation, polemics

مباحثه (اسم)
discourse, contention, debate, discussion, argument, controversy, disputation

مناظره (اسم)
dispute, debate, discussion, argument, argumentation, disputation, contestation

مذاکره (اسم)
talk, consultation, debate, discussion, parley, conference, colloquy, negotiation, interview

مذاکرات پارلمانی (اسم)
debate

مناظره کردن (فعل)
debate

مباحثه کردن (فعل)
dispute, debate, dissert

مطرح کردن (فعل)
consider, debate, moot, discuss, table, bring up, propound, expose to discussion

سر و کله زدن (فعل)
dispute, argue, altercate, bicker, argufy, debate

انگلیسی به انگلیسی

• argument; discussion
argue; discuss; consider
a debate is a discussion in which people express different opinions about a subject.
when people debate something, they discuss it fairly formally, putting forward different views.
if you debate what to do, you think about possible courses of action before deciding what to do.
if something is open to debate, it has not been proved to be true or has not been firmly decided upon.

پیشنهاد کاربران

بحث
مثال: There was a heated debate about the new policy.
یک بحث داغ درباره سیاست جدید برگزار شد.
بحث، مناظره
مجادله/مناظره
The debate between positivists and post - positivists
مجادله اثبات گرایان و پسااثبات گرایان
debate ( v, n ) ( dɪˈbeɪt ) =to discuss sth, before making a decision, e. g. Politicians will be debating the bill later this week. debating ( n ) , debatable ( adj ) , debater ( n )
debate
کلنجار
جدل
No debate there
حرفی نیست، بحثی نیست، شکی درش نیست، قبول دارم.
چانه زنی
مناقشه
A formal discussion
بحث و مناظره کردن
بحث و گفتگو رسمی
اختلاف نظر داشتن
گفتمان را باید در برابر Discussion به کار گرفت.
Debate بگومگو
A matter of/for debate
اصطلاحی ست برای بیان"موضوعی که مردم درباره آن اختلاف نظر دارند و بحث میکنند"
با خود فکر کردن
گفت و شنود
مبحث
Formal discussion
مجادله
جر و بحث کردن
To debate is to seriously discuss something with someone
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس