days


روزها، هر روز

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: during the daytime regularly.

- She works days.
[ترجمه گوگل] او روزها کار می کند
[ترجمه ترگمان] اون روزها کار می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. days of old
ایام سابق

2. days (or years) of plenty
روزها (یا سال های) رونق و فراوانی

3. days of wine and roses
ایام خوش،دوران کامیابی و خوشی

4. eight days
هشت روز

5. five days ago
پنج روز پیش

6. for days on end
روزهای متوالی

7. four days from now, that's to say monday
چهار روز دیگر یعنی دوشنبه

8. four days in a row
چهار روز پی درپی

9. his days were minced into hours and each hour was devoted to a particular task
روزهای او به ساعت تقسیم شده بودند و هر ساعت به کار ویژه ای اختصاص داشت.

10. nineteen days
نوزده روز

11. palmy days
روزهای موفقیت آمیز

12. seventy days after norooz a snow fell . . .
ز بعد هفتاد نوروز یک برفی افتاد . . .

13. seventy days after norooz, a snow fell . . .
زبعد هفتاد یک برفی افتاد . . .

14. the days ran into weeks
روزها به هفته ها کشید.

15. these days business is brisk
این روزها کاسبی روبراه است.

16. these days he has a lot on his mind
این روزها فکرش بسیار مشغول است.

17. thirty days hath september
سپتامبر سی روز دارد.

18. two days after her birthday, i sent her a belated birthday card
دو روز پس از زاد روزش کارت تبریک دیر شده ی خود را فرستادم.

19. two days later they discovered his body near the river
دو روز بعد جسد او را در کنار رودخانه یافتند.

20. two days of stormy weather
دو روز هوای طوفانی

21. few days back
چند روز پیش

22. after three days of battle, his nerves snapped
(مجازی) پس از سه روز نبرد اعصاب او خراب شد (از هم گسیخت).

23. after two days we regained the shore
پس از دو روز به ساحل رسیدیم.

24. during horse-and-buggy days traveling was slower
در زمان اسب و درشکه مسافرت آهسته تر صورت می گرفت.

25. during pioneer days
در ایام مهاجران اولیه

26. during the days preceding his death
طی روزهای پیش از مرگ او

27. every few days
هر چند روز (هر چند روز یکبار)

28. for forty days he wandered in the wilderness
او چهل روز در بیابان سرگردان بود.

29. he sleeps days and works nights
روزها می خوابد و شب ها کار می کند.

30. in those days
در آن روزگار

31. in those days kansas city was my home
در آن ایام کانزاس سیتی منزلگاه من بود.

32. in those days the idea of nationality and frontiers did not exist
در آن روزها اندیشه ی هویت ملی و مرز گرایی وجود نداشت.

33. in those days they used to carry the mail on horseback
آن روزها نامه رسانی را با اسب انجام می دادند.

34. the blissful days we spent together
ایام خوشی که با هم بودیم

35. the blistering days of summer
روزهای بسیار گرم تابستان

36. the dire days of bombing raids
دوران وحشتناک بمباران های هوایی

37. the happy days of my youth
روزهای خوش جوانی من

38. the irretrievable days of my youth!
ایام باز نیافتنی جوانی من !

39. two whole days
دو روز تمام

40. value the days of your youth!
قدر ایام جوانی را بدان !

41. warm spring days that quicken the earth
روزهای گرم بهاری که زمین را زنده می کند.

42. (it's) early days (yet)
(انگلیسی - عامیانه)هنوز زود است،هنوز اول کار است

43. after a few days in the desert, our arms and faces were completely tanned
پس از چند روزی در صحرا بازوان و صورت هایمان کاملا برنزه شدند.

44. ah! the fleeting days of my youth!
آه ! ایام زودگذر جوانی من !

45. i number the days until we meet again
من روزشماری می کنم تا تو را دوباره ببینم.

46. in the early days of the film industry
در نخستین روزهای صنعت فیلمبرداری

47. in the early days of the west
در دوران نخستین غرب (امریکا)

48. it takes five days to unload this ship
باراندازی این کشتی پنج روز طول می کشد.

49. one of these days they will finally get him
یکی از این روزها بالاخره به حسابش خواهند رسید.

50. she beguiled her days with reading
او روزهای خود را با مطالعه (خواندن) سپری می کرد.

51. she lived her days happily
او ایام خود را به خوشی به سر می برد.

52. swift runs the days of youth
روزگار جوانی به سرعت می گذرد.

53. they used ten days in crossing the mountains
آنها برای عبور از کوه ها ده روز صرف کردند.

54. to spend one's days in study
ایام خود را به مطالعه گذراندن

55. year less ten days
یکسال ده روز کم

56. one of those days
یکی از آن روزهای کذایی،روز بدبیاری

57. a sentence of 20 days imprisonment can be mitigated to 10
حکم زندان 20 روزه را می توان به 10 روز تخفیف داد.

58. a week has seven days
هفته هفت روز است.

59. he stayed here two days and went on to the next town
دو روز اینجا ماند و به شهر بعدی رفت.

60. he was furloughed two days ago
دو روز پیش به او مرخصی دادند.

61. he wished his prison days were over
آرزو کرد که دوران زندانش تمام بشود.

62. in all my born days
در همه ی عمرم

63. indian gurus devoted several days to meditation
مرتاضان هندی چندین روز را صرف مکاشفه می کردند.

64. it snowed for three days
سه روز برف آمد.

65. one of those sunny days that elate the heart of young and old
یکی از آن روزهای آفتابی که قلب پیر و جوان را مملو از شعف می کند

66. over the next few days
طی چند روز آینده

67. remembrances of my childhood days
یادآوری روزهای کودکی من

68. the bulk of his days are spent quietly
اکثر روزهای خود را به آرامی می گذراند.

69. their cruise lasted five days
دریا گردی آنها پنج روز طول کشید.

پیشنهاد کاربران

دوران ، روزها
یعنی روزها روزگار
Dayیعنی روز
Daysیعنی روز ها ممنون از نگاهاتون
روزگار
ایام

بپرس