doodad

/ˈduːˌdæd//ˈduːˌdæd/

معنی: اسباب، ابزار
معانی دیگر: (عامیانه)، (چیز بی ارزش و گاهی زینتی) زیورآلات ارزان، خرت و پرت، خرمهره، مطلب کوچکی که از نظر فراموش شده وبخاطر نمی رسد

جمله های نمونه

1. Slide past the latest Apple doodad and turn the page on Elizabeth Arden's latest offering.
[ترجمه گوگل]از آخرین نسخه Apple doodad عبور کنید و آخرین پیشنهاد الیزابت آردن را ورق بزنید
[ترجمه ترگمان]از آخرین محصولات Apple استفاده کنید و آخرین پیشنهاد الیزابت آردن را ورق بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She eased the ball - shaped doodad back into its socket.
[ترجمه گوگل]او توپ را به شکل دود در سوکتش باز کرد
[ترجمه ترگمان]او the به شکل توپ را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The relationship between the widget and the doodad is fairly clear.
[ترجمه گوگل]رابطه بین ویجت و doodad نسبتاً واضح است
[ترجمه ترگمان]رابطه بین ویجت و the نسبتا واضح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She jabs at more buttons on the remote control doodad.
[ترجمه گوگل]او دکمه‌های بیشتری روی کنترل از راه دور doodad می‌زند
[ترجمه ترگمان]او به دکمه های بیشتر در کنترل از راه دور دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That's a mantelpiece cluttered up with all kinds of doodad.
[ترجمه گوگل]این یک شومینه پر از انواع دوداد است
[ترجمه ترگمان]این یک طاقچه است که با انواع ابزار آلات به هم ریخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's simple, it's elegant, you can slip it in your pocket, but it's got the great doodad when you need it.
[ترجمه گوگل]ساده است، شیک است، می توانید آن را در جیب خود قرار دهید، اما در مواقعی که به آن نیاز دارید، دود عالی دارد
[ترجمه ترگمان]ساده است، خیلی زیباست، می توانی آن را توی جیبت بگذاری، اما وقتی به آن نیاز داری، ابزار بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She began walking with a cane, and needed a fancy electronic doodad to tell her when her cup of tea was full.
[ترجمه گوگل]او با یک عصا شروع به راه رفتن کرد و به یک دود الکترونیکی فانتزی نیاز داشت تا به او بگوید کی فنجان چایش پر شده است
[ترجمه ترگمان]شروع به قدم زدن با عصا کرد و به یک ابزار تجملی احتیاج داشت که وقتی فنجان چایش پر بود به او بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

ابزار (اسم)
implement, tool, gadget, doodad, instrumentation, gizmo

انگلیسی به انگلیسی

• decorative object, accessory
a doodad is the same as a doodah; used in american english.

پیشنهاد کاربران

بپرس