doctrine

/ˈdɑːktrən//ˈdɒktrɪn/

معنی: اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت
معانی دیگر: (جمع) تعالیم، آموزه، (مذهب و حزب و غیره) اعتقاد، (جمع) معتقدات، مرام، آیین، شریعت، اصل علمی، سیاست، اصل سیاسی، روش سیاسی، بربست، هند، بنداد، (حقوق) اصل، قانون، قاعده، افراس، افراه، عقیده

جمله های نمونه

1. a sound doctrine
عقیده ی مورد قبول

2. the monroe doctrine
اصل مونرو،دکترین مونرو

3. The document expressed some ambivalence over the doctrine of predestination.
[ترجمه گوگل]این سند ابهاماتی را در مورد دکترین جبر بیان می کرد
[ترجمه ترگمان]این سند نشانه ای از تقدیر ازلی را ابراز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were all committed to the doctrine of social equality.
[ترجمه کونی] ببین از همون اولطم کونت میخارید.
|
[ترجمه گوگل]همه آنها به دکترین برابری اجتماعی متعهد بودند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها به اصول برابری اجتماعی متعهد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some religions include a doctrine of personal immortality.
[ترجمه گوگل]برخی از ادیان شامل آموزه جاودانگی شخصی هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از ادیان شامل یک نظریه بقای فردی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He expounded traditional Calvinism with its high doctrine of church order .
[ترجمه گوگل]او کالوینیسم سنتی را با دکترین عالی نظم کلیسا تشریح کرد
[ترجمه ترگمان]آیین کالون آیین کالون را با اصول بالای نظم کلیسا تشریح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This belief was irreconcilable with the Church's doctrine of salvation.
[ترجمه گوگل]این باور با دکترین نجات کلیسا سازگاری نداشت
[ترجمه ترگمان]این عقیده با اصول رستگاری کلیسا آشتی ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He erected a new doctrine of precedent.
[ترجمه گوگل]او یک دکترین جدید از پیشینه را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]او یک دکترین جدید را بنا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thompson reconciled the doctrine of heat with that of mechanics in 185
[ترجمه گوگل]تامپسون در سال 185 آموزه گرما را با نظریه مکانیک آشتی داد
[ترجمه ترگمان]تامسون نظریه گرما را با خواص مکانیک در ۱۸۵ تطبیق داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If Rawls' theory is based on a doctrine of neutrality it is a doctrine of comprehensive neutrality.
[ترجمه گوگل]اگر نظریه رالز مبتنی بر دکترین بی طرفی است، نظریه بی طرفی همه جانبه است
[ترجمه ترگمان]اگر نظریه Rawls مبتنی بر یک نظریه بی طرفی است، نظریه بی طرفی جامع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is important that the springboard doctrine be understood in its context.
[ترجمه گوگل]مهم است که دکترین سکوی پرشی در متن آن درک شود
[ترجمه ترگمان]مهم است که اصول تخته پرش در متن آن درک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The doctrine had a far-reaching, devastating impact.
[ترجمه گوگل]این دکترین تأثیری گسترده و ویرانگر داشت
[ترجمه ترگمان]این دکترین تاثیر بسیار گسترده و مخربی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The caveat emptor doctrine has been mitigated by the implied terms as to quality.
[ترجمه گوگل]دکترین caveat emptor توسط اصطلاحات ضمنی در مورد کیفیت کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]The emptor caveat با عبارات ضمنی به عنوان کیفیت جبران شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yet company law doctrine has failed to acknowledge this.
[ترجمه گوگل]با این حال، دکترین حقوق شرکت نتوانسته است این را تصدیق کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، اصول قانون شرکت نتوانسته اند این موضوع را تایید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The whole doctrine of res judicata was based on considerations of judicial policy, was of great importance but was not paramount.
[ترجمه گوگل]کل دکترین res judicata مبتنی بر ملاحظات سیاست قضایی بود، از اهمیت زیادی برخوردار بود، اما از اهمیت بالایی برخوردار نبود
[ترجمه ترگمان]کل دکترین res مبتنی بر ملاحظات سیاست قضایی بود، از اهمیت زیادی برخوردار بود، اما اهمیت زیادی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصول (اسم)
course, root, rhythm, doctrine, tenet

طریقت (اسم)
principle, credo, doctrine, creed

گفته (اسم)
dictum, statement, saying, sentence, parol, doctrine, ditty

تعلیم (اسم)
schooling, training, edification, pedagogy, doctrine, didactics, teaching, tuition

مکتب (اسم)
school, training, experience, doctrine, primary school

حکمت (اسم)
philosophy, saying, motto, wisdom, doctrine

تخصصی

[حقوق] نظریه، دکترین، اصل، قاعده
[ریاضیات] تز، دکترین

انگلیسی به انگلیسی

• something which is taught; belief, tenet; teachings of a religion or branch of knowledge
a doctrine is a principle or belief, or a set of principles or beliefs.
a doctrine is also a statement of official government beliefs and aims; used in american english.

پیشنهاد کاربران

استراتژی ، سیاستراهبردی ، سیاست
خط مشی ، تعهد ، نگرش
نظام . مثلا. در فلسفه امروزی انواع متنوع و مختلفی از نظام های اخلاقی - آموزه های اخلاقی - سیستم های اخلاقی فایده گرایی وجود دارد.
Principles به معنای اصول
عقیده . اصول. مکتب
doctrine ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: رهنامه
تعریف: بیانیه‏ای مکتوب دربارۀ سیاست رسمی حکومت، به‏ویژه در زمینۀ سیاست خارجی و راهبرد نظام
معرفت
It's out of doctrine
از معرفت بدوره
در فلسفه کلمهdoctrine فقط معنا آموزه دارد
عقیده، اصول، تعلیمات، مجموعه عقاید پیروان یک مکتب علمی و یا فلسفی و یا ادبی، اصول عقاید، دکترین
جهان بینی
تز
دکترین، رهنامه
باور ، باورداشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس