do well


معنی: موفق شدن
معانی دیگر: خوب (یا سالم) بودن، 1- موفق بودن، کامیاب بودن 2- (بیمار) رو به بهبود بودن

جمله های نمونه

1. Great men’s sons seldom do well.
[ترجمه گوگل]پسران مردان بزرگ به ندرت خوب عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]پسران مردان بزرگ به ندرت خوب کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Better to do well than to say well.
[ترجمه ایلیا] بهتر ه که کار خوب انجام بدی تا اینکه خوب حرف بزنی
|
[ترجمه گوگل]خوب انجام دادن بهتر از خوب گفتن است
[ترجمه ترگمان]بهتر از این است که بهتر بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is better to do well than to say well.
[ترجمه الهه] به جای اینکه خوب حرف بزنیم بهتر است که خوب کار کنیم
|
[ترجمه گوگل]خوب انجام دادن بهتر از خوب گفتن است
[ترجمه ترگمان]بهتر از این است که خوب حرف بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do well is better than say well.
[ترجمه گوگل]خوب انجام دادن بهتر از خوب گفتن است
[ترجمه ترگمان]خیلی بهتر از آن است که بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Not to say well, but to do well.
[ترجمه گوگل]نه برای گفتن خوب، بلکه برای خوب انجام دادن
[ترجمه ترگمان]گفتنش خوب نیست، اما برای انجام دادن کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Say well is good, but do well is better.
[ترجمه گوگل]بگویید خوب خوب است، اما خوب انجام دادن بهتر است
[ترجمه ترگمان]بگویید خوب است، اما خوب عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I have great faith in you-I know you'll do well.
[ترجمه گوگل]من به شما ایمان زیادی دارم - می دانم که به خوبی انجام خواهید داد
[ترجمه ترگمان]من به تو ایمان دارم - می دونم که کارت رو خوب انجام میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Do one thing at a time, and do well.
[ترجمه گوگل]یک کار را در یک زمان انجام دهید و خوب انجام دهید
[ترجمه ترگمان]یک کار را در یک زمان انجام بدهید و کار خوبی انجام بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A business can't do well without good management.
[ترجمه گوگل]یک کسب و کار بدون مدیریت خوب نمی تواند به خوبی انجام شود
[ترجمه ترگمان]کسب وکار بدون مدیریت خوب نمی تواند خوب عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You would do well to remember who is paying the bill.
[ترجمه گوگل]بهتر است به یاد داشته باشید که چه کسی قبض را پرداخت می کند
[ترجمه ترگمان]بهتر است به خاطر داشته باشید که چه کسی این لایحه را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The flowers do well in sandy soil.
[ترجمه گوگل]گلها در خاک شنی خوب عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]گل ها در خاک شنی به خوبی عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You would do well to consider all the options before buying.
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از خرید همه گزینه ها را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]خوب است تمام گزینه های پیش از خرید را در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You shouldn't always have to kill yourself to do well.
[ترجمه گوگل]برای انجام کارهای خوب، همیشه نباید خود را بکشید
[ترجمه ترگمان]تو همیشه نباید خودت رو به کشتن بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It doesn't necessarily follow that you're going to do well academically even if you're highly intelligent.
[ترجمه گوگل]لزوماً به این معنی نیست که شما از نظر تحصیلی موفق خواهید شد حتی اگر بسیار باهوش باشید
[ترجمه ترگمان]لزوما به این معنی نیست که شما در تحصیلات عالی عمل خواهید کرد، حتی اگر بسیار باهوش هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موفق شدن (فعل)
get on, prosper, do well, succeed, get rich, make good, make out, thrive, make it

انگلیسی به انگلیسی

• act in the best interest of oneself or everybody else's; succeed; do good

پیشنهاد کاربران

۱ ) ( بیمار ) رو به بهبود بودن - خوب یا سالم بودن
۲ ) موفق بودن - کامیاب بودن
MEANING
1 ) if someone who has been ill is doing well, they are becoming healthy again
2 ) to be successful, especially in work or business
...
[مشاهده متن کامل]

💠 A: You will have a love affair that will rock your world.
B: It's certainly Zolleikha.
C: Who is she?
B: The sexy one.
. . .
D: Dr. Johnson.
You saw the patient in bed 38?
A: I visited her this morning, she was doing well.
D: But she's pretty bad now.
A: How so?
D: Jaundice and high fever.
A: Impossible.
Perhaps, it's due to her choleostitis?
D: I'm saying high fever.
It's because of the blood.
The infected blood that we got from that bastard Sameri.
This is not his first time.
B: Just a moment. I want to talk to you.
. . .
C: Why is nitpicking so much?
حادثه ای عاشقانه برای شما رخ میدهد که دنیاتان را سخت تکان خواهد داد.
حتماً زلیخاست.
زلیخا دیگه کیه؟
کمر باریکه. . . 🙂
. . .
دکتر جانسون
مریض تخت ۳۸ امروز دیدین؟
امروز صبح ویزیتش کردم. حالش خیلی خوب بود.
اما الان افتضاحه.
چطور مگه؟
یرقان و تب شدید.
عجیبه. . .
دکتر، مال کلستیستیس ش نباشه؟
میگم تب داره.
از خون ه.
خون های آلوده این مرتیکه دئیوس سامری.
این دفعه اول دوم ش که نیست.
وحید صبر کن کار ت دارم.
. . .
این داوود زاده هم سخت یه این سامری پیله کرده هااا. .

کاری را بخوبی انجام دادن
● موفق بودن، عملکرد خوبی داشتن
● در حال بهبودی بودن، دروان نقاهت رو پشت سر گذاشتن ( در این حالت فعل استمراری میاد doing well )
به نقل از هزاره:
1 - موفق بودن، خوب پیش رفتن
2 - بهبود یافتن، خوب شدن؛ حالِ ( کسی ) خوب بودن، حال ( کسی ) رضایتبخش بودن
عملکرد خوبی داشتن
به خوبی عمل میکنند.
to benefit or fare better from, or be prudent or responsible by, doing some specific task or action
to find success financially and/or in one's career
prosper
thrive
succeed

بپرس