divine

/dɪˈvaɪn//dɪˈvaɪn/

معنی: کشیش، الهی، خدایی، عبادتی، یزدانی، قابل رحمانی، غیب گویی کردن، فال گرفتن، استنباط کردن
معانی دیگر: ربانی، ملکوتی، مذهبی، دینی، (عامیانه) خوشایند، زیبا، دل پسند، معرکه، عالی، روحانی، پیش گویی کردن، آینده بینی کردن، (از روی غریزه یا شم) دریافتن، درک کردن، مقدس، سپنتا، اشویی، آسمانی، وابسته به الهیات، معقول و منقول، نیکو، بسیار خوب، عالم الهیات، یزدان شناس، حدس زدن، گمان زدن، تخمین زدن

جمله های نمونه

1. divine illumination
نور الهی

2. divine inspiration
الهام خداوند

3. divine intervention
دخالت خداوند

4. divine justice
عدالت خدا،دادبخشی الهی

5. divine providence saved him from certain death
مشیت الهی او را از مرگ حتمی نجات داد.

6. divine retribution in the form of storm and floods
تنبیه الهی به صورت توفان و سیل

7. divine worship
عبادت مذهبی

8. that divine spark included in every human being
آن جرقه ی الهی موجود در هر انسان

9. the divine will
مشیت الهی

10. a puritan divine
کشیش پیوریتان

11. man-made laws and divine laws
قوانین بشری و قوانین الهی

12. your cooking is simply divine
آشپزی تو واقعا عالی است.

13. he submitted his will to divine authority
اراده ی خود را به خواست خداوند تسلیم کرد.

14. there seemed to be a divine presence in the room
چنین به نظر می رسید که یک وجود آسمانی در اتاق است.

15. to err is human, to forgive divine
اشتباه کار انسان است و بخشش کار خدا

16. to err is human, to forgive divine
گمراه شدن کار بشر و بخشودن کار خداست.

17. (a. pope) to err is human; to forgive, divine
خطا کار انسان ها است بخشش کار خداوند.

18. that prophet claimed to be a new manifestation of the divine spirit
آن پیامبر ادعا می کرد که تجلی نوینی از روح الهی است.

19. he believed that there was no traffic between the human and the divine
او معتقد بود که میان انسان و خدا رابطه ای وجود ندارد.

20. He went to church, perhaps seeking divine inspiration.
[ترجمه ب گنج جو] جستجوی راه حق اونو به کلیسا و معبد کشوند.
|
[ترجمه گوگل]او به کلیسا رفت، شاید به دنبال الهام الهی بود
[ترجمه ترگمان]به کلیسا می رفت، شاید در جستجوی الهام آسمانی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Some fans seem to regard footballers as divine beings.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد برخی از هواداران فوتبالیست ها را موجودات الهی می دانند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که برخی از هواداران فوتبال را به عنوان موجودات الهی تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. It is the divine will.
[ترجمه گوگل]اراده الهی است
[ترجمه ترگمان]این اراده الهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The reason is easy to divine.
[ترجمه گوگل]دلیل الوهیت آسان است
[ترجمه ترگمان]دلیل آن آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. I don't believe that astrologers are able to divine.
[ترجمه گوگل]من اعتقاد ندارم که اخترشناسان قادر به الوهیت باشند
[ترجمه ترگمان]من اعتقاد ندارم که طالع بینی قادر به الاهی بودن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Their new house is quite divine!
[ترجمه گوگل]خانه جدید آنها کاملاً الهی است!
[ترجمه ترگمان]خانه جدیدشان کاملا آسمانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Some people saw the epidemic as divine justice.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم این همه گیری را عدل الهی می دانستند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد این بیماری همه گیر را عدالت الهی می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. "This food is divine," they murmur, falsely.
[ترجمه گوگل]به دروغ زمزمه می کنند: «این غذا الهی است»
[ترجمه ترگمان]آن ها به دروغ می گویند: \" این غذا الهی است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The congregation assisted at divine service.
[ترجمه گوگل]جماعت در خدمت الهی کمک کردند
[ترجمه ترگمان]گروهی که در مراسم نماز کلیسا شرکت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشیش (اسم)
abbe, padre, priest, clergyman, provost, cleric, evangelist, druid, cassock, divine, ecclesiastic, churchman, herdsman, shaveling

الهی (صفت)
celestial, divine

خدایی (صفت)
divine

عبادتی (صفت)
divine, devotional

یزدانی (صفت)
divine

قابل رحمانی (صفت)
divine

غیب گویی کردن (فعل)
divine

فال گرفتن (فعل)
presage, divine, soothsay

استنباط کردن (فعل)
induct, elicit, divine, construe, deduce, infer, educe

انگلیسی به انگلیسی

• theologian, scholar of religion; priest, member of the clergy
foretell the future; find water or another substance using a divining rod; sense, intuitively understand
pertaining to god (or a god); like god (or a god); heavenly; religious, sacred; especially good or beautiful
something that is divine belongs or relates to a god or goddess.
some people use divine to describe things that they like or enjoy very much; used in old-fashioned, informal speech.
if you divine something that you did not know before, you learn it by guessing or by being very sensitive; a literary use.

پیشنهاد کاربران

خوب، خوشایند
The food was simply divine
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : divine / divinize
✅️ اسم ( noun ) : divinity / divination / diviner / divinization
✅️ صفت ( adjective ) : divine / divinatory
✅️ قید ( adverb ) : divinely
الوهیت
divine intervention
دخالت خداوند
غیب گویی
پیشگویی
استنباط کردن، درک کردن، دریافتن
حکمت
adjective
1 : relating to or coming from God or a god
◀️divine will/law/love/inspiration
They prayed for divine intervention/help.
The pharaohs of ancient Egypt were considered divine. ◀️ [=were considered to be gods]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a divine ruler [=a ruler who is believed to be a god]
◀️divine beings
2 [more divine; most divine] informal somewhat old - fashioned : very good
◀️This pie is divine. [=heavenly]
◀️You look divine
Divine soles of goddess
verb
[ obj] formal literary : to discover or understand ( something ) without having direct evidence
He divined [= ( more commonly ) sensed] her unhappiness◀️ before she said a word.
◀️divine the answer to a question
Divinely
adverb
◀️a divinely inspired Prophet
◀️divinely [=wonderfully] clever

الهام شدن
وحی شدن
خدادادی
Angel
فرشته
گمانه زنی، یافتن منابع زیر زمینی مانند آب و مواد معدنی ( با میل یافت زنی )
فرشتگانی. فرشته وش
قشنگ - زیبا ( زبان قدیمی )
الهی، خدایی، مقدس، آسمانی
عالی، معرکه
الهی، مقدس، آسمانی
عالی
a divinely inspired idea
تشخیص
منزه و پاک

الهه ی زیبایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس