distinction

/ˌdɪˈstɪŋkʃn̩//dɪˈstɪŋkʃn̩/

معنی: برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح
معانی دیگر: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه

جمله های نمونه

1. the distinction between good and evil
فرق بین نیکی و بدی

2. a nice distinction between two meanings of a word
تمایز دقیق میان دو معنی یک واژه

3. a very nice distinction
تمایز بسیار پرظرافت

4. a writer of distinction
نویسنده ای ممتاز

5. to serve with distinction
با سربلندی خدمت کردن

6. to win a distinction for bravery
به خاطر شجاعت نشان گرفتن

7. to graduate from college with distinction
از دانشگاه با امتیاز فارغ التحصیل شدن

8. he was awarded a pass with distinction
او را با درجه ی ممتاز قبول کردند.

9. There is often no clear distinction between an allergy and food intolerance.
[ترجمه گوگل]اغلب هیچ تمایز واضحی بین آلرژی و عدم تحمل غذایی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در اغلب موارد تمایز روشنی بین عدم تحمل آلرژی و غذا وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When distinction disguises the smile, is the final farewell tune.
[ترجمه گوگل]وقتی تمایز لبخند را پنهان می کند، آخرین آهنگ خداحافظی است
[ترجمه ترگمان]زمانی که تمایز، لبخند را تغییر می دهد، آهنگ وداع نهایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has great distinction of manner.
[ترجمه گوگل]او تمایز زیادی در رفتار دارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش با اخلاق و رفتارش فرق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There's a clear distinction between the dialects spoken in the two regions.
[ترجمه گوگل]تمایز واضحی بین لهجه‌های رایج در این دو منطقه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تمایز آشکاری بین the که در این دو منطقه گفته می شود وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Philosophers did not use to make a distinction between arts and science.
[ترجمه Hadis] فیلسوفان عادت نداشتند بین هنر و علم فرق قائل شوند
|
[ترجمه گوگل]فیلسوفان برای تمایز بین هنر و علم استفاده نمی کردند
[ترجمه ترگمان]فلاسفه از ایجاد تمایز میان هنرها و علوم استفاده نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is a writer of real distinction.
[ترجمه a_pbox] او نویسنده ای واقعاً ممتاز است
|
[ترجمه گوگل]او نویسنده‌ای با تمایز واقعی است
[ترجمه ترگمان]او نویسنده برجسته ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has gained a distinction in various fields of scholarly studies.
[ترجمه گوگل]او در زمینه های مختلف مطالعات علمی ممتازی کسب کرده است
[ترجمه ترگمان]او در زمینه های مختلف مطالعات علمی تمایزی قائل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. All groups are entitled to this money without distinction.
[ترجمه فرزین] تمامی گروه ها فارغ از تفاوت شایسته دریافت این پول هستنو
|
[ترجمه گوگل]همه گروه ها بدون هیچ تفاوتی مستحق دریافت این پول هستند
[ترجمه ترگمان]همه گروه ها سزاوار این پول بدون تمایز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We must draw a clear distinction between right and wrong.
[ترجمه گوگل]ما باید بین درست و نادرست تمایز واضح قائل شویم
[ترجمه ترگمان]باید بین درست و غلط تمایز آشکاری ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This company makes no distinction between the sexes.
[ترجمه گوگل]این شرکت هیچ تفاوتی بین جنسیت قائل نیست
[ترجمه ترگمان]این شرکت هیچ تفاوتی بین زن و مرد ایجاد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برتری (اسم)
influence, power, leadership, precedence, advantage, preponderance, excellence, superiority, supremacy, preference, priority, profit, predominance, vantage, primacy, hegemony, distinction, predomination, prominence, salience, saliency, headship, majesty, excellency, predominancy, pre-eminence

تشخیص (اسم)
specification, discernment, assessment, diagnosis, recognition, distinction, contradistinction, denotation

سر بلندی (اسم)
fame, gratification, glory, distinction, celebrity

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

تمیز (اسم)
discernment, distinction, identification, difference, contradistinction, discrimination

فرق (اسم)
top, vertex, distinction, sinciput, odds, difference, contradistinction, crown, discrimination, inequality

رجحان (اسم)
privilege, excellence, preference, predominance, distinction, predilection, predominancy

ترجیح (اسم)
preference, distinction

تخصصی

[ریاضیات] تشخیص، بازشناخت، فرق، امتیاز، برتری، ترجیح، تفاوت، تمایز

انگلیسی به انگلیسی

• difference, uniqueness; excellence; honor, mark of honor
a distinction is a difference between similar things.
if you draw or make a distinction between two things, you say that they are different.
distinction is the quality of being excellent.

پیشنهاد کاربران

تفاوت، تمیز
مثال: There's a clear distinction between right and wrong.
تفاوت روشنی بین درست و غلط وجود دارد.
distinction:وجه تمایز
distinctive: متمایز کردن
distinct: واضح ، روشن
برجسته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distinguish
✅️ اسم ( noun ) : distinction / distinctness
✅️ صفت ( adjective ) : distinct / distinctive / distinguishable / distinguished
✅️ قید ( adverb ) : distinctly / distinctively
اختلاف
تفاوت
تمایز
تمایز
برتری
درجه ی ممتاز ( در فارغ التحصیلی )
تمایز،
جدا شناخت
to draw a comparison/a parallel/an analogy/a distinction between two events
بیان/ابراز کردن یا بزبان آوردن ( وجه ) تمایز
excellence
برتری
تفکیک ، جداسازی
تمایز
وجه تمایز
تمییز ( حقوق )
مشتقات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس