dignity

/ˈdɪɡnəti//ˈdɪɡnɪti/

معنی: بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی
معانی دیگر: والایی، بزرگ منشی، جاهمندی، شایستگی، متانت، فرهمندی، اورنگ، احترام، مقام رفیع، فرهت، فرهی، نیک نامی، شهرت، خوش نامی، شکوهمندی، جلال، هیمنه، جبروت

جمله های نمونه

1. the dignity of his rank
بلندی رتبه او

2. his deeds lent dignity both to he himself and his family
اعمال او خود و خانواده اش را نیک نام کرد.

3. a detraction from the dignity of a party leader's position
کاهش اعتبار مقام رهبری حزب

4. finally, he rose to the dignity of a judgeship
بالاخره به مقام رفیع قضاوت ارتقا یافت.

5. behavior that is incompatible with the dignity of teaching
رفتاری که مغایر شاءن معلمی است

6. her presence imparted an air of dignity to the ceremony
حضور او به مراسم عظمت بخشید.

7. all human beings are born free and equal in dignity and rights
همه ی انسان ها آزاد و از نظر ارزش و حقوق مدنی برابر آفریده شده اند (اعلامیه ی حقوق بشر).

8. Only a truly free person has human dignity.
[ترجمه گوگل]فقط یک انسان واقعاً آزاد دارای کرامت انسانی است
[ترجمه ترگمان]تنها یک فرد واقعا آزاد کرامت انسانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He sat with such regal dignity.
[ترجمه گوگل]با چنین وقار سلطنتی نشست
[ترجمه ترگمان]او با چنان وقار و شاهوار نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The family faced their ordeal with dignity and courage.
[ترجمه هادی س] خانواده با شایستگی و شجاعت با آزمون سخت خود روبرو شدند
|
[ترجمه گوگل]خانواده با عزت و شجاعت با مصیبت خود روبرو شدند
[ترجمه ترگمان]خانواده با وقار و شجاعت با آن ها روبرو شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a man of dignity and calm determination.
[ترجمه گوگل]او مردی با وقار و آرام است
[ترجمه ترگمان]او مردی با وقار و عزمی راسخ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prisoners should be treated with regard for human dignity .
[ترجمه گوگل]با زندانیان باید با رعایت کرامت انسانی رفتار شود
[ترجمه ترگمان]زندانیان باید با احترام به حیثیت انسانی رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He longs for a society in which the dignity of all people is recognized.
[ترجمه گوگل]او آرزوی جامعه ای را دارد که در آن حیثیت همه مردم به رسمیت شناخته شود
[ترجمه ترگمان]او آرزوی جامعه ای را دارد که در آن کرامت همه مردم به رسمیت شناخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They should be treated with the dignity proper to all individuals created by God.
[ترجمه گوگل]با آنها باید با کرامتی که برای همه افراد آفریده شده خداست رفتار کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها باید با وقار تمام افراد ایجاد شده توسط خداوند رفتار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I struggled to regain some dignity.
[ترجمه گوگل]تقلا کردم تا کمی حیثیت را به دست بیاورم
[ترجمه ترگمان]من تقلا کردم که یک کم وقار و متانت را به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگی (اسم)
amplitude, enlargement, hauteur, eminence, magnitude, dignity, grandeur, bigness, magnificence, voluminosity, bulkiness, headship, gentility, formidability, eminency, lordship

برو (اسم)
dignity, honor, honour

مقام (اسم)
post, stand, capacity, dwelling, residence, domicile, order, function, office, status, position, mode, title, tone, eminence, dignity, rank, pew, station, eminency, portfolio

خطر (اسم)
risk, hazard, jeopardy, peril, dignity, importance, danger

مرتبه (اسم)
position, time, degree, dignity, stair

رتبه (اسم)
order, degree, grade, rating, dignity, rank, stratum, station, step

وقار (اسم)
gravity, elegance, dignity, solemnity, poise, serenity, solemnization

شان (اسم)
status, dignity, grandeur, rank, importance

جاه (اسم)
eminence, dignity, pomp, eminency

سربزرگی (اسم)
dignity, greatness

انگلیسی به انگلیسی

• respected position, nobility; honor
if someone behaves with dignity, their behaviour is calm, impressive, and worthy of respect.
dignity is also the quality of being worthy of respect.
someone's dignity is the sense they have of their own importance or worth.

پیشنهاد کاربران

شرافت
وقار
بزرگ منشی
کرامت
متانت
فرهمندی
آرامش توام با کیفیت و جدیت
شرافت
Human Dignity = شرافت انسانی
a calm and serious manner that deserves respect
1 - متانت، بزرگ منشی
She accepted the criticism with quiet dignity.
He brings a quiet dignity to the role.
the fact of being given honor and respect by people
...
[مشاهده متن کامل]

2 - شان، منزلت، کرامت، جایگاه، مقام
the dignity of work
Slavery destroys human dignity.
The awful thing about old age is losing your dignity.
We felt that the way she was treated was lacking in dignity.

شخصیت
شرف
National dignity
سربلندی، سرافرازی، عزت ملی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : dignify
اسم ( noun ) : dignity
صفت ( adjective ) : dignified
قید ( adverb ) : _
کرامت
بزرگ منشی
باعزت
سنگینی
formal�reserve�or seriousness of manner, appearance, or language
2:�the quality or state of being�worthy, honored, or�esteemed
منزلت و احترام
bearing indicative of self - respect or appreciation of the formality
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
آبرو
حرمت ، منزلت
تشخص
متانت کرامت وقار
منزلت
شان
مقام
کرامت
۱ ) کرامت - حرمت
۲ ) شان - مقام - منزلت - ارزش ( انسانی )
We conduct ourselves with dignity and discretion
با همدیگه با کرامت و ملاحظه رفتار می کنیم
منزلت - شان - حرمت - پاکدامنی - ارزش
شان و حیثیت/وقار
تشخص ( معادل ابداعی نجف دریابندری )
کرامت؛ فضیلت؛ حرمت؛ شأن
grace
وقار _متانت که در اخلاق و شخصیت کسی هست
احترام

شأن، منزلت
ارزش، کرامت
شرافت داشتن، شرف
شرافت
غرور، جدیت
Pride, seriouness
متانت
عزت نفس، کرامت
منزلت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس