demonstrate

/ˈdemənˌstret//ˈdemənstreɪt/

معنی: نشان دادن، اثبات کردن، ثابت کردن، شرح دادن، تظاهرات کردن
معانی دیگر: (از راه استدلال یا آزمایش) اثبات کردن، هایی کردن، (طرز کار چیزی را به منظور فروش و غیره) نشان دادن، سهستن، سهیدن، آشکار کردن، بروز دادن، ابراز کردن، در تظاهرات شرکت کردن، هنگامه گری کردن، اثبات کردن با دلیل

جمله های نمونه

1. to demonstrate the truth of something
حقیقت چیزی را اثبات کردن

2. These figures clearly demonstrate the size of the economic problem facing the country.
[ترجمه A.A] این ارقام بوضوح میزان مشکل اقتصادی را که کشور با آن روبروست اثبات میکنند
|
[ترجمه گوگل]این اعداد و ارقام به وضوح بزرگی مشکل اقتصادی پیش روی کشور را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این ارقام به روشنی اندازه مساله اقتصادی پیش روی کشور را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How do you demonstrate that the earth is round?
[ترجمه A.A] چگونه اثبات میکنید که زمین گرد است؟
|
[ترجمه گوگل]چگونه می توان ثابت کرد که زمین گرد است؟
[ترجمه ترگمان]چگونه ثابت می کنید که زمین گرد است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How do you demonstrate that the pressure remains constant?
[ترجمه گوگل]چگونه ثابت می کنید که فشار ثابت می ماند؟
[ترجمه ترگمان]چگونه ثابت می کنید که فشار ثابت باقی می ماند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My assistant will now demonstrate the machine in action.
[ترجمه گوگل]دستیار من اکنون ماشین را در عمل نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]دستیار من هم اکنون دستگاه را به نمایش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let me demonstrate to you some of the difficulties we are facing.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید برخی از مشکلاتی که با آن روبرو هستیم را به شما نشان دهم
[ترجمه ترگمان]بگذارید برخی از مشکلاتی که با آن مواجه هستیم را به شما نشان دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She felt increasingly frustrated by her inability to demonstrate her ideas.
[ترجمه گوگل]او به دلیل ناتوانی در نشان دادن ایده هایش به طور فزاینده ای احساس ناامیدی می کرد
[ترجمه ترگمان]او به شدت از ناتوانی در نشان دادن عقاید خود ناامید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You have to demonstrate that you are reliable.
[ترجمه گوگل]شما باید ثابت کنید که قابل اعتماد هستید
[ترجمه ترگمان]باید نشان دهید که قابل اعتماد هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Recent events demonstrate the need of change in policy.
[ترجمه گوگل]رویدادهای اخیر نیاز به تغییر در سیاست را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]رویداده ای اخیر نشان دهنده نیاز به تغییر در سیاست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We want to demonstrate our commitment to human rights.
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم تعهد خود را به حقوق بشر نشان دهیم
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم تعهد خود را به حقوق بشر نشان دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We are defending the right to demonstrate.
[ترجمه گوگل]ما از حق تظاهرات دفاع می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از حق تظاهرات دفاع می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These facts demonstrate the folly of the policy.
[ترجمه گوگل]این حقایق نشان دهنده حماقت این سیاست است
[ترجمه ترگمان]این حقایق حماقت سیاست را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thousands of people gathered to demonstrate against the new proposals.
[ترجمه گوگل]هزاران نفر برای تظاهرات علیه پیشنهادهای جدید تجمع کردند
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر برای نشان دادن مخالفت خود علیه طرح های جدید جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The new manager obviously felt the need to demonstrate her authority.
[ترجمه گوگل]مدیر جدید بدیهی است که نیاز به نشان دادن اقتدار خود را احساس می کند
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید مشخصا نیاز به نشان دادن قدرت خود را احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This section will attempt to demonstrate how the Bank of England operates.
[ترجمه گوگل]این بخش سعی خواهد کرد نحوه عملکرد بانک انگلستان را نشان دهد
[ترجمه ترگمان]این بخش تلاش خواهد کرد تا نشان دهد که چگونه بانک انگلستان عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشان دادن (فعل)
introduce, point, display, represent, run, illustrate, show, index, demonstrate, evince, exert, register, indicate

اثبات کردن (فعل)
assert, affirm, aver, demonstrate, prove, corroborate

ثابت کردن (فعل)
stable, evidence, demonstrate, prove, ascertain, freeze, clinch, immobilize, posit

شرح دادن (فعل)
give, relate, depict, illustrate, demonstrate, explain, detail, describe, narrate, fill in

تظاهرات کردن (فعل)
demonstrate

تخصصی

[فوتبال] ثابت کردن-دلیل آوردن
[ریاضیات] ثابت کردن، نشان دادن، به دست آوردن، به نمایش در آوردن، ثبوت، اثبات کردن، برپایی

انگلیسی به انگلیسی

• exhibit, present; display emotion; display public opinion (through a protest march, meeting, etc.); show or illustrate through examples or physical demonstrations
to demonstrate a fact or theory means to make it clear to people.
if you demonstrate something to someone, you show them how to do it or how it works.
if you demonstrate a skill, quality, or feeling, you show that you have it.
when people demonstrate, they take part in a march or a meeting to show that they oppose or support something.

پیشنهاد کاربران

vormachen ( german ) = demonstrate ( englich )
✅Ich mache etwas vor, die anderen machen es nach.
I demonstrate something, the others imitate it.
demonstrate ( v ) =to take part in a public meeting or march, e. g. students demonstrating against the war. demonstration ( n ) , demonstrator ( n )
demonstrate
نشان دادن، نمایان کردن
اثبات کردن
آشکار کردن
به منصۀ ظهور رسانیدن
حاکی بودن از چیزی
به نمایش گذاشتن
ثابت کردن ، اثبات کردن
Synonym : prove
to show something and explain how it works
نشان دادی چیزی و توضیح نحوه کارکرد آن
صحه گذاشتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : demonstrate
اسم ( noun ) : demonstration / demonstrative
صفت ( adjective ) : demonstrative / demonstrable
قید ( adverb ) : demonstratively / demonstrably
پخش کردن
گویای . . . بودن
تشریح کردن
demonstrate ( verb ) = اثبات کردن ( با دلیل و گواه و عدله و مدرک ) ، ثابت کردن، نشان دادن، ارائه دادن، روشن کردن، نمایان کردن/بیان کردن، ابراز کردن، نمایان ساختن، نمایش دادن/توضیح دادن، شرح دادن/تظاهرات کردن، اعتراض کردن، ابراز حمایت کردن
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - These numbers clearly demonstrate the size of the economic problem facing the country.
این اعداد به وضوح بزرگی مشکل اقتصادی پیش روی کشور را نمایان می سازد ( نشان می دهد ) .
2 - Research has demonstrated that babies can recognize their mother's voice very soon after birth.
تحقیقات به اثبات رسانده است که نوزادان می توانند صدای مادر خود را خیلی زود پس از تولد تشخیص دهند.
3 - These problems demonstrate the importance of strategic planning.
این مشکلات اهمیت برنامه ریزی راهبردی را نشان می دهند.
4 - These results demonstrate that our campaign is working.
این نتایج نشان می دهد که کمپین ما جواب می دهد.
5 - Let me demonstrate to you some of the difficulties we are facing.
اجازه دهید برخی از مشکلاتی که با آن روبرو هستیم را به شما نشان دهم.
6 - His sudden departure had demonstrated how unreliable he was.
رفتن ( ترک ) ناگهانی ( غیرمنتظره ) او به اثبات رساند که او چقدر غیرقابل اعتماد است.
7 - students demonstrating against the war
دانش آموزانی که علیه جنگ تظاهرات می کنند.
8 - It is impossible to demonstrate conclusively that the factory is responsible for the pollution.
نمی توان به طور قطعی به اثبات رساند که کارخانه مسئول آلودگی است.
9 - I can show you studies which demonstrate that some forms of alternative medicine are extremely effective.
من می توانم تحقیقاتی را به شما نشان دهم که نشان می دهد برخی از اشکال طب جایگزین بسیار مؤثر هستند.
10 - His answer demonstrated a complete lack of understanding of the question.
پاسخ او عدم درک کامل از این سوال را نشان می داد.
11 - He has demonstrated a genuine interest in the project.
او علاقه واقعی خود را به این پروژه نشان داده است.
12 - students demonstrating against the war
دانش آموزانی که علیه جنگ تظاهرات می کنند.
13 - Thousands of people gathered to demonstrate against the war.
هزاران نفر برای تظاهرات علیه جنگ تجمع کردند.
14 - The surgeon demonstrated the use of lasers for certain operations.
جراح طرز استفاده از لیزر را برای عمل های خاص شرح داد.
15 - He demonstrated how to use the new software.
او نحوه استفاده از نرم افزار جدید را نمایش داد.
16 - Employees have already demonstrated their opposition to the Proposed bill
کارمندان قبلاً مخالفت خود را با لایحه پیشنهادی ابراز کرده اند.

حاکی از آن است که = demonstrate that
حاکی از چیزی است = demonstrate sth
Investigations of human language demonstrate that a language is a extremely complex system
تحقیقات درباره زبان بشر حاکی از آن است که زبان، سیستمی فوق العاده پیچیده است.
To show sth clearly
to show
شرح و اثبات ( ذکر هر دو کلمه )
نشان دهنده
Demonstrate=show=represent
Demonstrate#hide
دو معنی آن↓
نشان دادن >show
اثبات کردن >prove
تلفظ: دِمِنست رِیت
نشان دادن، شرح دادن، آشکار کردن
1 . نشان دادن به وضوح = ابراز کردن
2. نشان دادن علنی خواسته = تظاهرات کردن
بروز دادن
مشخص کردن
مشخص شدن

to show or make something clear
حاکی از
1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن
2. تظاهرات کردن
بازار یابی کردن برای فروش یک محصول
نشان دادن و عرضه کردن یک محصول
نشان دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس