deformity

/dəˈfɔːrməti//dɪˈfɔːmɪti/

معنی: بدشکلی، دشدیسگی، نقص خلقت
معانی دیگر: دژ دیسی، زشتی، بدریختی، از ریخت افتادگی، آهوناکی، معیوب شدن، (اخلاقی) کژراهی، زشت خویی، انحراف، فساد، گمراهی، اندام دژدیس، عضو معیوب و بدشکل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: deformities
(1) تعریف: the condition of being deformed, misshapen, or distorted.

(2) تعریف: a malformation or disfigurement of the body.

(3) تعریف: a moral or aesthetic defect or distortion.

جمله های نمونه

1. deep burns which have caused the deformity of his hands
سوختگی های ژرف که موجب دژدیسی دست های او شده است

2. Beauty gains little, and homeliness and deformity lose much, by gaudy attire.
[ترجمه گوگل]زیبایی به دست نمی آید، و خانه داری و بدشکلی چیزهای زیادی را از دست می دهد، با لباس های شیک
[ترجمه ترگمان]زیبایی، کم و بیش زیبا است و زشت و زشت، با لباس های پرزرق و برق، از دست می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The injury resulted in a deformity of the hip joint.
[ترجمه علی] جراحت باعث تغییر شکل ( بد فرمی ) مفصل هیپ شد
|
[ترجمه گوگل]این آسیب منجر به تغییر شکل مفصل ران شد
[ترجمه ترگمان]جراحت منجر به نقص مفصل مفصل ران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Drugs taken during pregnancy may cause physical deformity in babies.
[ترجمه گوگل]داروهای مصرف شده در دوران بارداری ممکن است باعث بدشکلی فیزیکی در نوزادان شوند
[ترجمه ترگمان]داروهایی که در دوران بارداری مصرف می شوند ممکن است موجب نقص بدنی در کودکان شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was born with a slight deformity of the foot which made him limp.
[ترجمه گوگل]او با یک تغییر شکل جزئی در پا به دنیا آمد که باعث لنگش او شد
[ترجمه ترگمان]او با یک نقص جزیی پایش به دنیا آمد که او را شل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gloag had a deformity of the right arm and a somewhat high-pitched voice, but overall made a forceful impression.
[ترجمه گوگل]گلوگ یک تغییر شکل بازوی راست و صدایی تا حدودی بلند داشت، اما در مجموع تأثیری قوی بر جای گذاشت
[ترجمه ترگمان]Gloag دارای بدشکلی در بازوی راست و صدای بسیار محکم بود، اما به طور کلی یک تاثیر قوی بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hideousness of aspect, deformity of instinct, troubled him not, and did not arouse his indignation.
[ترجمه گوگل]زشت بودن جنبه، بدشکلی غریزه، او را آزار نمی داد و خشم او را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]تغییر قیافه، نقص جسمانی، او را می آزرد، و خشم خود را بر نمی انگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Demyelination progressed as the kyphotic deformity became more severe, initially affecting the anterior funiculus and later extending to the lateral and then the posterior funiculus .
[ترجمه گوگل]دمیلیناسیون با شدیدتر شدن بدشکلی کیفوتیک پیشرفت کرد و در ابتدا فونیکول قدامی را تحت تأثیر قرار داد و بعداً به سمت جانبی و سپس فونیکولوس خلفی گسترش یافت
[ترجمه ترگمان]demyelination با سرعت بیشتری پیشرفت کرد و در ابتدا بر the قدامی تاثیر گذاشت و بعد از آن به جانبی و سپس the عقبی بسط پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Furthermore, posterior laminectomy will increase kyphotic deformity and instability.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، لامینکتومی خلفی، تغییر شکل کیفوتیک و ناپایداری را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، laminectomy خلفی باعث افزایش بدشکلی و ناپایداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The kyphotic deformity is frequently attributed to "poor posture" resulting in delayed diagnosis, and treatment indications remain debated because the natural history has not been clearly defined.
[ترجمه گوگل]ناهنجاری کیفوتیک اغلب به «وضعیت نامناسب» نسبت داده می‌شود که منجر به تشخیص تاخیری می‌شود، و نشانه‌های درمان همچنان مورد بحث است زیرا تاریخچه طبیعی به وضوح تعریف نشده است
[ترجمه ترگمان]نقص بدنی اش معمولا به \"وضعیت ضعیف\" نسبت داده می شود که منجر به تشخیص تاخیر شده می شود و نشانه های رفتاری همچنان مورد بحث هستند زیرا تاریخ طبیعی به وضوح تعریف نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The small chin deformity was a commen developmental deformity of the jaw.
[ترجمه گوگل]بدشکلی کوچک چانه یک ناهنجاری رشدی شایع فک بود
[ترجمه ترگمان]نقص شکل چانه کوچک، نقص رشد فک رو به رشد فک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their characterlstic associated abnormalities include peripheral pancytopenia, hyperpigmentation, deformity of the thumbs and genital hypoplasia.
[ترجمه گوگل]ناهنجاری های مرتبط با خصوصیات آنها شامل پان سیتوپنی محیطی، هیپرپیگمانتاسیون، تغییر شکل انگشتان شست و هیپوپلازی تناسلی است
[ترجمه ترگمان]ناهنجاری های مادرزادی آن ها شامل pancytopenia محیطی، hyperpigmentation، بدشکلی the و hypoplasia تناسلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bones begin to grind against each other, leading to pain and deformity.
[ترجمه گوگل]استخوان ها شروع به ساییدن روی یکدیگر می کنند که منجر به درد و تغییر شکل می شود
[ترجمه ترگمان]استخوان ها به هم فشرده می شوند و منجر به درد و نقص عضو می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Leprosy was known to have a long incubation period-a fact considerably at odds with popular misconceptions about instant deformity.
[ترجمه گوگل]جذام به داشتن یک دوره نهفتگی طولانی شناخته شده است - واقعیتی که به طور قابل توجهی با تصورات غلط رایج در مورد تغییر شکل فوری در تضاد است
[ترجمه ترگمان]جذام به عنوان یک دوره کمون طولانی شناخته شده بود - حقیقتی که به طور قابل توجهی در تضاد با تصورات نادرست رایج در مورد بدشکلی فوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. During the course of dissections of cadaver club feet he recognized the role of muscles and tendons rather than bones in this deformity.
[ترجمه گوگل]در طول دوره تشریح پاهای چاقوی جسد، او نقش ماهیچه‌ها و تاندون‌ها را به جای استخوان‌ها در این بدشکلی تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]در طی دوره کالبد شکافی جسد او، او نقش ماهیچه ها و تاندون ها را به جای استخوان در این نقص تشخیص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدشکلی (اسم)
malformation, deformity

دشدیسگی (اسم)
deformity

نقص خلقت (اسم)
deformity

انگلیسی به انگلیسی

• physical distortion, disfigurement, abnormality
a deformity is a part of someone's body which is the wrong shape.
deformity is the condition of having a deformity.

پیشنهاد کاربران

کژاندامی، دژاندامی، کژدیسی، دژدیسی، بدریختی
بدشکلی ظاهری
بدریختی
دامپزشکی و علوم دامی
تغییر شکل، بدشکلی

بپرس