definition

/ˌdefəˈnɪʃn̩//ˌdefɪˈnɪʃn̩/

معنی: تعریف، تعیین
معانی دیگر: معنی، چم، تعیین (حدود چیزی)، شرح، بیان، توضیح، روشن سازی، شناسایی، شناسانش، (ضریب قدرت عدسی و عینک) قدرت، (عکس و غیره) میزان وضوح، میزان آشکاری، روشنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of defining or making clear.
مترادف: clarification, elucidation, interpretation
مشابه: demarcation, explanation

(2) تعریف: the statement of the meaning of a word or phrase.
مترادف: meaning, sense, signification
مشابه: explanation, gloss, interpretation

(3) تعریف: the state or condition of being defined, sharply outlined, or clearly distinguished.
مترادف: distinctness, sharpness

جمله های نمونه

1. a definition of his role in . . .
تعیین نقش او در . . . .

2. coordinating definition
تعریف همارا

3. what is the definition of "total"?
معنی "total" چیست ؟

4. this dictionary gives an exact definition of each word
این فرهنگ معنی دقیق هر واژه را می دهد.

5. The term 'partner' requires careful definition.
[ترجمه گوگل]اصطلاح "شریک" نیاز به تعریف دقیق دارد
[ترجمه ترگمان]عبارت شریک به تعریف دقیق نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I made a definition for this word.
[ترجمه Mahla] من یه تعریف برای این کلمه ساختم
|
[ترجمه گوگل]من برای این کلمه تعریف کردم
[ترجمه ترگمان]من برای این کلمه تعریف کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is considerable dispute over the precise definition of 'social class' as a term.
[ترجمه گوگل]بر سر تعریف دقیق «طبقه اجتماعی» به عنوان یک اصطلاح، اختلافات قابل توجهی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بحث های قابل توجهی بر سر تعریف دقیق از طبقه اجتماعی به عنوان یک واژه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Can you give me a definition of this word?
[ترجمه گوگل]میشه تعریفی از این کلمه به من بدید؟
[ترجمه ترگمان]میشه معنی این کلمه رو بهم بگی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The words in the definition are roman / are set in roman type.
[ترجمه گوگل]کلمات در تعریف رومی هستند / در نوع رومی تنظیم شده اند
[ترجمه ترگمان]کلمات در این تعریف، رومی هستند \/ در نوع رومی تنظیم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can you give a more precise definition of the word?
[ترجمه گوگل]میشه تعریف دقیق تری از این کلمه بدید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید تعریفی دقیق تر از این کلمه ارائه دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A clinic for women would, by definition, deal with pregnancy and childbirth.
[ترجمه گوگل]یک کلینیک برای زنان، طبق تعریف، با بارداری و زایمان سروکار دارد
[ترجمه ترگمان]کلینیک برای زنان طبق تعریف، با حاملگی و زایمان سرو کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Neighbours by definition live close by .
[ترجمه سعید رهیده] همسایه ها بنا به تعریف کسانی هستند نزدیک هم زندگی می کنند
|
[ترجمه گوگل]همسایه ها طبق تعریف در نزدیکی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]همسایگان با تعریف زندگی نزدیک به هم زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Definition of best friend? They would let you KNOW when you had something in your teeth!
[ترجمه گوگل]تعریف بهترین دوست؟ وقتی چیزی در دندان هایتان بود به شما اجازه می دادند بدانید!
[ترجمه ترگمان]بهترین دوست؟ وقتی چیزی در your داشتید به شما خبر می دادند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The definition of the digital TV pictures is excellent.
[ترجمه سعید رهیده] وضوح تصاویر تلویزیونهای دیجیتال عالی است
|
[ترجمه گوگل]تعریف تصاویر تلویزیون دیجیتال عالی است
[ترجمه ترگمان]تعریف تصاویر تلویزیون دیجیتال بسیار عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We need to look at a more expansive definition of the term.
[ترجمه گوگل]ما باید به تعریف گسترده تری از این اصطلاح نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به تعریف گسترده تری از این واژه نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Parallel lines are, by definition, lines on the same plane that never join.
[ترجمه گوگل]خطوط موازی طبق تعریف، خطوطی در همان صفحه هستند که هرگز به هم نمی پیوندند
[ترجمه ترگمان]خطوط موازی با تعریف، خطوط روی همان صفحه هستند که هرگز به آن ملحق نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There is no agreed definition of what a comprehensive school should be.
[ترجمه گوگل]هیچ تعریف موافقی از اینکه مدرسه جامع باید چیست وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ تعریفی برای تعریف یک مدرسه جامع وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعریف (اسم)
praise, description, explanation, compliment, portrayal, circumscription, definition, quantification, portraiture

تعیین (اسم)
signification, nomination, specification, designation, determination, definition, fixation

تخصصی

[سینما] کیفیت تصویر - وضوح - وضوح تصویر
[برق و الکترونیک] تعریف - وضوح، تعریف 1. میزان وفاداری تصویر تولید شده توسط گیرنده های تلویزیونی و نمابر به تصویر اصلی 2. میزان تعریف جزئیات خطوط ریز در یک مدار چاپی متناوب با نقشه اصلی 3. میزان وفاداری به جزئیات در تصویر باز تولید شده .
[زمین شناسی] درجه وضوح عکس درجه روشنی و تیزی (sharpness) یک تصویر در عکسبرداری، همچنین قابلیت یک عدسی برای به ثبت رساندن جزییات دقیق.
[نساجی] تعریف
[ریاضیات] تعریف

انگلیسی به انگلیسی

• explanation, meaning, interpretation (as of a word or term)
a definition of a word or term is a statement giving its meaning, especially in a dictionary.
if you say that something has a particular quality by definition, you mean that it has this quality simply because of what it is.
definition is the quality of being clear and distinct.

پیشنهاد کاربران

definition: معنی
definable: قابل معنی
define: معنی کردن، تعریف کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : define
✅️ اسم ( noun ) : definition / definite / definiteness / definitude / definement
✅️ صفت ( adjective ) : definite / definitive / definable / defining
✅️ قید ( adverb ) : definitely / definitively / definably
مفهوم
Love story
عبارت
در ورزش به معنای نمایان ساختن عضله
تعریف کردن
definition ( زبان‏شناسی ) ==واژه بیگانه: definitionواژه مصوب: تعریفتعریف: توصیف معنای یک واژه یا عبارت یا اصطلاح در کتاب های مرجع==definition ( علوم کتابداری و اطلاع رسانی ) ==واژه بیگانه: definitionواژه مصوب: تعریفتعریف: توصیف معنای یک واژه یا عبارت یا اصطلاح در کتاب های مرجع==definition ( اصطلاح شناسی )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مصوب: تعریف
تعریف: بیان توصیفی یک مفهوم به نحوی که آن را از مفهوم های مرتبط با آن متمایز می کند

دوستان در تعریف واژه definition بر حسب تعاریف مندرج در این صفحه ، متوجه خلط تبیینی با واژه concpt از منظر دانش زبانشناسی باشند ! امری که بطور جدی فاصله گذاری معنایی و علمی را می طلبد.
Synonyms:
explanation , clarification , elucidation , interpretation
meaning
sharpness , clarity , distinctness , focus , precision

Synonyms:
explanation , clarification , elucidation , interpretation
meaning
sharpness , clarity , distinctness , focus , precision
توضیح دادن
برای مثال پل پل به چیز یا بنایی میگویند که روی زمبن ساخته نشده و در هوا و زمین معلق است
meaning
[ مفهوم ، کلمه ] تعریف
what's your definition of success
تعریف شما از موفقیت چیست ؟؟ 🛷
زبان 91 ، انسانی 90
تشخیص ( در پزشکی )
توضیح دادن
تعیین جزئیات.
پیشرفت ( کار یا پروژه ) .
مجموعه اسناد مناقصه که توسط کارفرما تهیه شده و به شرکت کنندگان تحویل میشود.
تعریف.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس