defame

/dəˈfeɪm//dɪˈfeɪm/

معنی: خوار کردن، بد نام کردن
معانی دیگر: (قدیمی) بدنام کردن، آبروی کسی را بردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: defames, defaming, defamed
مشتقات: defamer (n.)
(1) تعریف: to damage or destroy the reputation of (a person, group, or institution) by making unfavorable and unjust statements.

- He was accused of seeking to defame the government.
[ترجمه گوگل] او متهم به بدنام کردن دولت بود
[ترجمه ترگمان] او به دنبال بدنام کردن دولت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to attack the reputation of; denigrate; libel.
متضاد: laud
مشابه: assassinate, attack, blacken, cloud, denigrate, libel, malign, smear, spatter, traduce, vilify, wrong

- These political ads defame the character of the opponent.
[ترجمه گوگل] این تبلیغات سیاسی شخصیت حریف را بدنام می کند
[ترجمه ترگمان] این تبلیغات سیاسی شخصیت حریف را بدنام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The article is an attempt to defame an honest man.
[ترجمه گوگل]این مقاله تلاشی برای بدنام کردن یک مرد صادق است
[ترجمه ترگمان]مقاله تلاش برای بدنام کردن یک مرد شریف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We expect politicians to defame each other in an election year.
[ترجمه گوگل]ما انتظار داریم که سیاستمداران در سال انتخابات یکدیگر را بدنام کنند
[ترجمه ترگمان]ما انتظار داریم که سیاستمداران در سال انتخابات یکدیگر را بدنام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The newspaper denies any intention to defame the senator's reputation.
[ترجمه گوگل]این روزنامه هرگونه قصد برای بدنام کردن شهرت سناتور را رد می کند
[ترجمه ترگمان]این روزنامه هر گونه قصد برای بدنام کردن شهرت سناتور را رد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Of course, teachers can also sue individuals who defame them.
[ترجمه گوگل]البته معلمان می توانند از افرادی که آنها را بدنام می کنند نیز شکایت کنند
[ترجمه ترگمان]البته، معلمان نیز می توانند از افرادی شکایت کنند که آن ها را بدنام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. CNN host Kafudi vicious attacks on abusive defame China to insult the Chinese people's remarks.
[ترجمه گوگل]CNN میزبان حملات وحشیانه کافودی به توهین آمیز چین برای توهین به اظهارات مردم چین است
[ترجمه ترگمان]مجری سی ان ان، Kafudi حملات وحشیانه به توهین سو استفاده از چین برای توهین به اظهارات مردم چین را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their attempt to defame China will get nowhere.
[ترجمه گوگل]تلاش آنها برای بدنام کردن چین به جایی نخواهد رسید
[ترجمه ترگمان]تلاش آن ها برای بدنام کردن چین به هیچ کجا نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Disseminating for the purpose of undermining or weakening the Soviet regime slanderous fabrications which defame the Soviet state and social system.
[ترجمه گوگل]انتشار مطالب تهمت آمیز به منظور تضعیف یا تضعیف رژیم شوروی که باعث بدنامی دولت و نظام اجتماعی شوروی می شود
[ترجمه ترگمان]جعل سازی برای هدف از بین بردن یا تضعیف رژیم اتحاد جماهیر شوروی، ساخته است که دولت شوروی و نظام اجتماعی را بدنام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When you meet somebody who you do not like, do not defame him, it is silence.
[ترجمه گوگل]وقتی کسی را ملاقات می کنی که دوستش نداری، او را بدنام نکن، این سکوت است
[ترجمه ترگمان]وقتی با کسی روبه رو می شوی که دوستش نداری، از او خوشت نمی آید، این سکوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To attack the character or reputation of; speak ill of; defame.
[ترجمه گوگل]حمله به شخصیت یا شهرت؛ بد صحبت کردن بدنام کردن
[ترجمه ترگمان]برای حمله به شخصیت یا شهرتی که در آن به وجود آورده بود بد و بیراه می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

بد نام کردن (فعل)
vilify, blemish, attaint, asperse, defame, denigrate, malign, traduce, calumniate, lynch

انگلیسی به انگلیسی

• slander, libel, discredit, malign
if you defame someone or something, you say something bad and untrue about them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

افترا. بدنام کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : defame
اسم ( noun ) : defamation
صفت ( adjective ) : defamatory
قید ( adverb ) : _

بپرس