dangle

/ˈdæŋɡl̩//ˈdæŋɡl̩/

معنی: اویختن، اویزان بودن، اویزان کردن
معانی دیگر: (در مورد چیزی که آویزان است و پس و پیش می رود) تاب خوردن، (روی تاب) آویزان کردن یا بودن، اونگان کردن یا بودن، (با تکان دادن چیز دلخواه - کسی را) وسوسه کردن، پلکیدن، موس موس کردن، طفیلی شدن (بیشتر با: after)، (دستور زبان انگلیسی) معرف آویزان بودن (واژه یا عبارتی که به طور غلط برای وصف به کار رود مثلا: driving through iowa, the trees looked beautiful که این معنی را می رساند که درختان دارند در آیوا رانندگی می کنند!) (modifier dangling می گویند)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: dangles, dangling, dangled
• : تعریف: to hang loosely, esp. with a swinging motion.
مترادف: hang, loll
مشابه: droop, swing, wave

- The baby's legs dangled from the chair.
[ترجمه گوگل] پاهای کودک از صندلی آویزان بود
[ترجمه ترگمان] پاهای بچه از روی صندلی آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A pendant dangled on the gold chain.
[ترجمه گوگل] یک آویز آویزان روی زنجیر طلا
[ترجمه ترگمان] یک آویز روی زنجیر طلا آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't like earrings that dangle.
[ترجمه گوگل] من گوشواره های آویزان را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان] از گوشواره که اویزان است خوشم نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: danglingly (adv.), dangler (n.)
(1) تعریف: to let hang or swing loosely; cause to dangle.
مترادف: loll
مشابه: hang, swing

- She dangled the key from a string.
[ترجمه گوگل] کلید را از یک نخ آویزان کرد
[ترجمه ترگمان] کلید را از نخ آویزان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to offer or seem to offer (something desirable) so as to tempt or motivate.

- She dangled the strip of bacon under the dog's nose.
[ترجمه گوگل] او نوار بیکن را زیر بینی سگ آویزان کرد
[ترجمه ترگمان] او تکه گوشت خوک را زیر بینی سگ تاب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My boss dangled the prospect of a promotion in front of me.
[ترجمه گوگل] رئیس من چشم انداز ارتقاء را در مقابل من آویزان کرد
[ترجمه ترگمان] رئیسم چشم انداز یک ترفیع در جلوی من را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. dangle before (or in front of) someone
(به منظور وسوسه) چیزی را به کسی نشان دادن،چیزی را جلو کسی تکان دادن

2. Mary likes to dangle her men around her.
[ترجمه گوگل]مری دوست دارد مردانش را دور خود آویزان کند
[ترجمه ترگمان]مری دوست دارد مردان را دور و برش اویزان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She hates the girl with the dangle bracelet too.
[ترجمه گوگل]او از دختری که دستبند آویزان دارد نیز متنفر است
[ترجمه ترگمان]اون از اون دختره که دست بند آویخته بود متنفره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Chandeliers dangle over blackjack tables, the only break in the acoustic-tile ceiling.
[ترجمه گوگل]لوسترها روی میزهای بلک جک آویزان هستند، تنها شکستگی در سقف کاشی آکوستیک
[ترجمه ترگمان]Chandeliers در سر میزه ای بلک جک آویزان است، تنها شکستن در سقف آکوستیک (کاشی)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Chains of polyps dangle from a float filled with gas.
[ترجمه گوگل]زنجیرهای پولیپ از یک شناور پر از گاز آویزان است
[ترجمه ترگمان]زنجیره ای کوچکی از a که پر از گاز است آویزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So Scott Kamieniecki continues to dangle, waiting to find out if he will get to pitch in the postseason.
[ترجمه گوگل]بنابراین اسکات کامینیکی همچنان به آویزان شدن ادامه می دهد و منتظر است تا بفهمد آیا او در فصل بعد به میدان می آید یا خیر
[ترجمه ترگمان]بنابراین اسکات Kamieniecki همچنان آویخته و منتظر است تا بفهمد که آیا در the به زمین خواهد رفت یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dangle assorted objects from string near him, so he just has to reach forward slightly to hit them.
[ترجمه گوگل]اشیاء مختلف را از رشته نزدیک خود آویزان کنید، بنابراین او فقط باید کمی به جلو برسد تا به آنها ضربه بزند
[ترجمه ترگمان]اشیا مختلفی که در نزدیکی او قرار دارند را از هم جدا می کند، بنابراین او فقط باید کمی به جلو برود تا به آن ها برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And, of course, there was baby Sam to dangle on his knee.
[ترجمه گوگل]و البته، بچه سام بود که روی زانویش آویزان شود
[ترجمه ترگمان]و البته، بچه بود که سم روی زانویش آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His attempts to dangle babies on his knee had proved disastrous.
[ترجمه گوگل]تلاش او برای آویزان کردن نوزادان بر روی زانوی خود فاجعه آمیز بود
[ترجمه ترگمان]تلاش او برای آویزان کردن بچه هایی که روی زانویش بود، فاجعه به بار آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is a hammock station. You can dangle to wait for the arrival of public transportation.
[ترجمه گوگل]این یک ایستگاه بانوج است می توانید منتظر ورود وسایل حمل و نقل عمومی باشید
[ترجمه ترگمان]این یه ایستگاه hammock شما می توانید منتظر ورود حمل و نقل عمومی باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The babies ornament her ankles, dangle from her pant legs ( Carolyn Chute ).
[ترجمه گوگل]نوزادان مچ پاهای او را تزئین می کنند، از پاهای شلوار او آویزان می شوند (Carolyn Chute)
[ترجمه ترگمان]نوزادان مچ پای او را زینت می دهند، از پاهای لاغر خود اویزان می شوند (کارولین Chute)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't dangle the lights before me. It will do harm to my eyes.
[ترجمه گوگل]چراغ ها را جلوی من آویزان نکن به چشم من آسیب می زند
[ترجمه ترگمان]نورها را جلوی من اویزان نکن به چشم من ضرر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The government should be able to dangle an insolvency law as an incentive to cooperate.
[ترجمه گوگل]دولت باید بتواند قانون ورشکستگی را به عنوان انگیزه ای برای همکاری در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]دولت باید قادر به آویخته کردن یک قانون ورشکستگی به عنوان مشوقی برای هم کاری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I don't want to dangle from a chandelier.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم از لوستر آویزان شوم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم از یک چلچراغ اویزان شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I can not dangle after her. she is so pretty girl that i was captivated by her. she is a fascinated girl.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم به دنبال او آویزان شوم او آنقدر دختر زیبا است که من مجذوب او شدم او یک دختر مجذوب است
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم مواظبش باشم اون خیلی خوشگله که من شیفته اون شدم اون دختر fascinated
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اویختن (فعل)
hang, append, hang out, dangle, loll, slouch

اویزان بودن (فعل)
hang, dangle, overhang

اویزان کردن (فعل)
hang, dangle, impend

تخصصی

[زمین شناسی] آویزان بودن ،آویزان کردن ،آویختن ،آویزان خطای توپولوژیکی هنگامی که یک قوس دارای گرهی با مقدار 1 است. برخلاف undershoot این حالت به پلیگون باز ارتباطی ندارد.

انگلیسی به انگلیسی

• cause to hang or swing loosely; act of hanging; keep someone hanging uncertainly; tempt
if something dangles or if you dangle it, it hangs or swings loosely.

پیشنهاد کاربران

در زبان باستانی لری واژه کهن و آریایی�دنگلوزdengeluz� به معنی آویزان، آویزان بودن وشدن است. این واژه کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�دنگل dangle� به معنی آویزان بودن وشدن در زبان
...
[مشاهده متن کامل]
انگلیسی به کار میرود. درزبان لری حروف نون و گاف به هما شکل کهن خود پشت سرهم به صورت تو دماغی ( غنه ) تلفط میشود. از واژه کهن�دنگلوز�کلمات بسیاری مشتق شده ووارد زبانهای اروپایی ار جمله انگلیسی شده است. کاربرداین واژه کهن درلری:ای گوسون دنگلور کو د قی دار یعنی این گوسفندرا ( برای سلاخی ) به چنگک دار آویزان کن. درواقع�dangle� در انگلیسی کوتاه وخلاصه شده واژه کهن �دنگلوز� است که قسمت آخر آن یعنی � اوز� حذف شده است. پاینده باد زبانهای اصیل وریشه دار ایرانی وآریایی. . .

آویزان کردن - آویزان شدن
طعمه یا تطمیع ( در جاسوسی )

بپرس