cumbersome

/ˈkəmbərsəm//ˈkʌmbəsəm/

معنی: مایه زحمت، سنگین، بطی ء
معانی دیگر: (آنچه که به خاطر بزرگی و یا وزن زیاد سر و کار با آن مشکل باشد) سخت کاربرد، دست و پا گیر، گت و گنده، دشوارکار، ثقیل، دیرحرکت، کند، (آدم) لندهور، آهسته، بطئی، سنگین و بد کار، (ماشین آلات) بدقلق، طاقت فرسا، بطی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cumbersomely (adv.), cumbersomeness (n.)
(1) تعریف: awkward or unmanageable because of size, shape, or weight.
مترادف: awkward, bulky, clumsy, ponderous, unmanageable, unwieldy
متضاد: manageable
مشابه: hefty

- It's a sturdy backpack, but it's too cumbersome for serious hiking.
[ترجمه فاروق] این کوله پشتی سنگین است، ولی برای پیاده روی خیلی سنگین است.
|
[ترجمه گوگل] این یک کوله پشتی محکم است، اما برای پیاده روی جدی بیش از حد دست و پا گیر است
[ترجمه ترگمان] این یک کوله پشتی سنگین است، اما برای پیاده روی جدی بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: causing trouble or unwanted exertion.
مترادف: burdensome, laborious, onerous, troublesome
متضاد: convenient
مشابه: difficult, oppressive, trying

- Tracking down all the information was a cumbersome task.
[ترجمه گوگل] ردیابی همه اطلاعات کار دشواری بود
[ترجمه ترگمان] ردیابی همه اطلاعات یک کار سخت گیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. cumbersome administrative procedures
روش های مدیریت وقت گیر و کم سود

2. cumbersome technical terms
واژه های فنی قلمبه سلمبه

3. her suitcases were old and cumbersome
چمدان های او قدیمی و حمل آنها مشکل بود.

4. it was an angry and cumbersome bear
خرس خشمناک و گت و گنده ای بود.

5. The organization has promised to eliminate cumbersome and unnecessary bureaucracy.
[ترجمه گوگل]این سازمان قول داده است که بوروکراسی دست و پا گیر و غیر ضروری را حذف کند
[ترجمه ترگمان]این سازمان قول داده است که بوروکراسی غیرضروری و غیرضروری را حذف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Although the machine looks cumbersome, it is actually easy to use.
[ترجمه گوگل]اگرچه دستگاه دست و پا گیر به نظر می رسد، اما در واقع استفاده از آن آسان است
[ترجمه ترگمان]اگرچه این ماشین دست و پا گیر است، اما استفاده از آن آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They're making efforts to streamline their normally cumbersome bureaucracy.
[ترجمه گوگل]آنها تلاش می کنند تا بوروکراسی معمولی دست و پا گیر خود را ساده کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش هایی را برای ساده کردن تشریفات اداری و دشوار خود انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Doctors are complaining that the system is cumbersome and bureaucratic.
[ترجمه گوگل]پزشکان از اینکه سیستم دست و پا گیر و بوروکراتیک است شکایت دارند
[ترجمه ترگمان]پزشکان شکایت دارند که این سیستم پیچیده و bureaucratic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And he comes with no cumbersome race card.
[ترجمه گوگل]و او بدون کارت مسابقه دست و پا گیر می آید
[ترجمه ترگمان]و او با هیچ کارت رقابتی دست و پا گیر نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The room was dominated by an enormous, cumbersome leather armchair.
[ترجمه گوگل]روی اتاق یک صندلی راحتی چرمی بزرگ و دست و پا گیر بود
[ترجمه ترگمان]اتاق تحت تسلط یک صندلی دسته دار بزرگ چرمی سنگین قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This ambitious and cumbersome attraction was totally out of keeping with the Niagara ambience, but Barnett persisted.
[ترجمه گوگل]این جاذبه جاه طلبانه و دست و پا گیر کاملاً با محیط نیاگارا سازگاری نداشت، اما بارنت پافشاری کرد
[ترجمه ترگمان]این جاذبه بلند پروازانه و دست و پا گیر کاملا از محیط نیاگارا دور بود، اما بارنت همچنان پافشاری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the procedures for establishing relief are cumbersome and have given rise to delays in settling a Name's tax liability.
[ترجمه گوگل]اما رویه های ایجاد معافیت دست و پا گیر است و باعث تاخیر در تسویه بدهی مالیاتی یک نام شده است
[ترجمه ترگمان]اما رویه های برای ایجاد آسایش، دست و پا گیر بوده و منجر به تاخیر در رسیدگی به مسوولیت مالیاتی یک نام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Moreover, the deportation process is cumbersome and designed to protect immigrants' rights.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، روند اخراج دشوار است و برای حمایت از حقوق مهاجران طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، فرآیند تبعید، دست و پا گیر بوده و برای حفاظت از حقوق مهاجران طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is a little too cumbersome to be charming, although that bassline becomes increasingly frightening.
[ترجمه گوگل]برای جذاب بودن کمی بیش از حد دست و پا گیر است، اگرچه آن خط بیس به طور فزاینده ای ترسناک می شود
[ترجمه ترگمان]این کمی سخت است که جذاب باشیم، هر چند که bassline به طور فزاینده ای ترسناک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These administrative units are too cumbersome.
[ترجمه گوگل]این واحدهای اداری بیش از حد دست و پا گیر هستند
[ترجمه ترگمان]این واحدهای اجرایی خیلی دست و پا گیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مایه زحمت (صفت)
cumbersome

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

بطی ء (صفت)
slack, sluggish, lazy, cumbersome, loggy, logy, snail-paced

انگلیسی به انگلیسی

• awkward, unwieldy, bulky, burdensome, inconvenient
something that is cumbersome is large and heavy and therefore difficult to carry, wear, or handle.
a cumbersome system or process is complicated and inefficient.

پیشنهاد کاربران

ی ترجمه عامیانه و خوب برای این لغت کلمه " لَش" میتونه باشه
اما معنای دقیترش:
1 - سیستم یا پروسه ای " خیلی کند" باشه و "سخته" باهاش کار کنی
2 - "سنگین و دشوار"
3 - ( برای لغات ) کلمه ای که combersome باشه "خیلی طولانی و پیچیده"ست
cumbersome:
1 ) دشوار/ سخت/ طاقت فرسا/ دست و پا گیر ( یک پروسه یا یک سیستم )
" به دلیل دشوار بودن و کند پیش رفتن"
2 ) سنگین/ گت و گنده
3 ) قلمبه سلمبه/ ثقیل ( کلمات یا عبارات )
چغر بد بدن
سخت
پیچیده
مشکل
دشوار
طاقت فرسا
سنگین
بدقلق
Awkward, burdensome, weighty, unmanageable
بدبار
سنگین
[کامپیوتر ( برنامه نویسی ) ] دشوار یا بدقلق
سخت. . . طاقت فرسا

بپرس