countenance

/ˈkaʊntənəns//ˈkaʊntɪnəns/

معنی: سیما، منظر، رخ، لقاء، قیافه، تشویق کردن، پشتیبانی کردن
معانی دیگر: چهره، رخسار، صورت، رضایت دادن، پذیرفتن، صحه گذاشتن، تایید کردن، تاب آوردن، تحمل کردن، (قیافه ی حاکی از) رضامندی، پشتیبانی، خودداری، متانت، خونسردی، (مهجور) ظاهر، نما، رو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: facial expression or general appearance.
مترادف: aspect, expression, face
مشابه: air, appearance, demeanor, feature, front, look, mien, visage

- The nurse's merry countenance cheered the patients.
[ترجمه گوگل] چهره شاد پرستار بیماران را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان] چهره شاد پرستار بیماران را شاد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the human face or its features.
مترادف: face, features
مشابه: feature, physiognomy

- Her large dark eyes were the most fascinating part of her countenance.
[ترجمه گوگل] چشمان تیره درشت او جذاب ترین قسمت چهره اش بود
[ترجمه ترگمان] چشمان درشت و تیره اش جالب ترین بخش چهره اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: approval or an expression of approval.
مترادف: approval, credence
مشابه: approbation, blessing, favor, sanction

- She gave little countenance to her assistant's proposal.
[ترجمه گوگل] او به پیشنهاد دستیارش توجه چندانی نکرد
[ترجمه ترگمان] از پیشنهاد دستیارش ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His parents refused to give their countenance to the marriage.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش حاضر نشدند به این ازدواج رضایت دهند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از این ازدواج خودداری می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: countenances, countenancing, countenanced
مشتقات: countenanced (adj.)
• : تعریف: to allow, approve, or tolerate.
مترادف: allow, approve of, sanction, stand, stand for, tolerate
متضاد: discountenance
مشابه: condone, encourage, permit

- I cannot countenance your irresponsible behavior.
[ترجمه گوگل] من نمی توانم رفتار غیر مسئولانه شما را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان] من نمی توانم رفتار irresponsible را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a clear countenance
قیافه ای متین

2. a glum countenance
قیافه ای درهم

3. a manly countenance
قیافه ای مردانه

4. his rugged countenance inspired confidence in us
چهره ی پر چروک و مصمم او به ما قوت قلب می داد.

5. keep one's countenance
خودداری کردن (به ویژه از خنده)،بروز ندادن

6. he will not countenance the use of violence by the police
او به اعمال خشونت از سوی پلیس رضایت نخواهد داد.

7. i will never countenance lying
هرگز دروغ پردازی را نخواهم پذیرفت.

8. give (or lend) countenance (to something)
حمایت کردن،تایید کردن

9. put (or stare) out of countenance
از رو بردن،خیط کردن،شرمگین کردن

10. he entered the room with a gloomy countenance
با قیافه ای درهم وارد اتاق شد.

11. when i opened the door, the fierce countenance of the landlord came to my view
در را که باز کردم سیمای خشم آلود صاحب خانه جلوم پدیدار شد.

12. Jake would not countenance Janis's marrying while still a student.
[ترجمه گوگل]جیک با ازدواج جنیس در دوران دانشجویی موافقت نمی کرد
[ترجمه ترگمان]جیک از ازدواج با جنیس در حالی که هنوز یک دانش آموز بود صورت نمی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her father won't countenance her marrying a foreigner.
[ترجمه گوگل]پدرش قبول نمی کند که او با یک خارجی ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]پدرش با یک بیگانه ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The school will not countenance bad behaviour.
[ترجمه گوگل]مدرسه رفتار بد را تحمل نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]مدرسه رفتار بدی نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I made a fierce countenance as if I would eat him alive.
[ترجمه گوگل]قیافه‌ای درنده کردم که انگار او را زنده می‌خورم
[ترجمه ترگمان]قیافه ای خشن به خود گرفته بودم که انگار زنده او را می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They would not countenance our suggestion.
[ترجمه گوگل]آنها پیشنهاد ما را قبول نمی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به پیشنهاد ما توجه نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Father refuses to give countenance to your plans.
[ترجمه گوگل]پدر حاضر نیست به برنامه های شما توجه کند
[ترجمه ترگمان]پدر از نقشه شما امتناع می ورزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He was of noble countenance.
[ترجمه گوگل]او قیافه شریفی داشت
[ترجمه ترگمان]از قیافه نجیبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Abetted by her husband, she refused to countenance the renunciations which Henry was to make in the peace treaty.
[ترجمه گوگل]او با حمایت شوهرش از انصراف‌هایی که هنری در قرارداد صلح می‌کرد، خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]از این که هنری با شوهرش آشتی کرده بود، از این که هنری قرار بود در معاهده صلح شرکت کند، خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

منظر (اسم)
countenance, face, physiognomy, sight, appearance, aspect, phantom, perspective, image, facet, visage, phase, guise, spectrum, facies, fantom

رخ (اسم)
countenance, face, castle, visage, slot, rook, roc, slit

لقاء (اسم)
countenance, face

قیافه (اسم)
countenance, face, gesture, sight, look, semblance, expression, mien, gest, leer, snoot

تشویق کردن (فعل)
abet, encourage, cheer, countenance, patronize, eulogize, inspirit, grace

پشتیبانی کردن (فعل)
countenance, support, backup, aid, champion, prop, rally, second

انگلیسی به انگلیسی

• appearance, face, features; support, encouragement
tolerate, permit; approve, support
someone's countenance is their face; a literary use.
if you countenance something, you agree with it and allow it to happen; a formal use.

پیشنهاد کاربران

۱. سیما. چهره. قیافه ۲. تایید. حمایت. پشتیبانی ۳. تایید کردن. صحه گذاشتن بر. مجاز دانستن ۴. تحمل کردن ۵. حمایت کردن. پشتیبانی کردن
مثال:
The countenances of the faithless will be contorted.
چهره ی کافران کج و معوج خواهد شد.
� سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا�
مجاز دانستن، تأیید کردن
حمایت کردن

بپرس