corresponding

/ˌkɔːrəˈspɑːndɪŋ//ˌkɒrɪˈspɒndɪŋ/

معنی: مکاتبه کننده، مکاتبهای
معانی دیگر: متناظر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: correspondingly (adv.)
(1) تعریف: similar in function, purpose, or the like.
مشابه: akin, alike, analogous, cognate, parallel

(2) تعریف: in a functional relation with something else.

- the data and its corresponding computer program
[ترجمه گوگل] داده ها و برنامه کامپیوتری مربوط به آن
[ترجمه ترگمان] داده ها و برنامه کامپیوتری مربوط به آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: handling communication by letters.

جمله های نمونه

1. The war, and the corresponding fall in trade, have had a devastating effect on the country.
[ترجمه گوگل]جنگ و کاهش تجارت متعاقب آن، تأثیر مخربی بر کشور داشته است
[ترجمه ترگمان]جنگ و سقوط مربوطه در تجارت اثر مخربی بر کشور داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. All rights carry with them corresponding responsibilities.
[ترجمه گوگل]تمامی حقوق دارای مسئولیت های مربوطه است
[ترجمه ترگمان]کلیه حقوق مذکور مسئولیت های مربوطه را به عهده دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fewer houses are available, but there is no corresponding decrease in demand.
[ترجمه گوگل]خانه های کمتری در دسترس است، اما کاهش متناظری در تقاضا وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از خانه ها در دسترس هستند، اما کاهشی در تقاضا وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sales are up 10% on the corresponding period last year.
[ترجمه گوگل]فروش نسبت به مدت مشابه سال گذشته 10 درصد افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]فروش در دوره مشابه سال گذشته ۱۰ درصد افزایش داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Redskins lost to the Cowboys in the corresponding game last year.
[ترجمه گوگل]رداسکینز در بازی مشابه سال گذشته به کابوی ها باخت
[ترجمه ترگمان]تیم Redskins در بازی مشابه سال گذشته به the باخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What we required you to do is corresponding to the contract.
[ترجمه روح اله اسماعیلی سراجی] چیزی که ما نیاز داشتیم شما انجامش دهید مربوط به قرارداد است.
|
[ترجمه گوگل]آنچه ما از شما خواسته ایم انجام دهید مطابق با قرارداد است
[ترجمه ترگمان]کاری که ما باید انجام دهید مربوط به قرارداد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All rights have corresponding responsibilities.
[ترجمه گوگل]همه حقوق دارای مسئولیت های مربوطه هستند
[ترجمه ترگمان]همه حقوق مسیولیت های مربوطه را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It has name corresponding to the facts.
[ترجمه گوگل]نامی مطابق با حقایق دارد
[ترجمه ترگمان]نام آن متناظر با واقعیت ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Give each picture a number corresponding to its position on the page.
[ترجمه Mahmoud Mehrabi] به هر کدام از تصاویر مطابق با جای آن در صفحه یک عدد بدهید
|
[ترجمه گوگل]به هر تصویر یک عدد متناسب با موقعیت آن در صفحه بدهید
[ترجمه ترگمان]به هر کدام یک عدد مربوط به موقعیت خود در صفحه را بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She stopped corresponding with him after the death of her mother.
[ترجمه گوگل]پس از مرگ مادرش مکاتبه با او را متوقف کرد
[ترجمه ترگمان]پس از مرگ مادرش دیگر با او ارتباط نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A change in the money supply brings a corresponding change in expenditure.
[ترجمه گوگل]تغییر در عرضه پول، تغییر مربوطه را در مخارج به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]تغییری در تامین پول باعث تغییر در هزینه ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've been corresponding with several experts in the field.
[ترجمه گوگل]من با چندین متخصص در این زمینه مکاتبه کرده ام
[ترجمه ترگمان]من با چندین متخصص در این زمینه مرتبط بوده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A second section then analyses the corresponding drift towards a more repressive style of policing in this country.
[ترجمه گوگل]بخش دوم سپس انحراف متناظر به سمت سبک سرکوبگرانه تر پلیس در این کشور را تحلیل می کند
[ترجمه ترگمان]بخش دوم، انحراف متناظر را به سبک repressive از سیاست گذاری در این کشور تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They have been corresponding with fourth-graders in schools that neighbor missions, up and down the state, via e- mail.
[ترجمه گوگل]آنها از طریق ایمیل با دانش آموزان کلاس چهارم در مدارسی که همسایگان مأموریت دارند، بالا و پایین ایالت، مکاتبه کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها با دانش آموزان کلاس چهارم در مدارس مربوط به ماموریت های همسایه، بالا و پایین دولت از طریق ایمیل بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مکاتبه کننده (صفت)
corresponding

مکاتبهای (صفت)
corresponding

تخصصی

[نساجی] برابر - مطابق
[ریاضیات] مربوط به خود، متناظر، نظیر به نظیر، متقابل، هم پاسخ، متناظر، مطابق

انگلیسی به انگلیسی

• similar, analogous, comparable, parallel
you use corresponding to indicate that one thing is similar or related to another; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مذکور، ذکر شده
همانند، متناظر، برابر، مشترک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : correspond
اسم ( noun ) : correspondence / correspondent
صفت ( adjective ) : corresponding
قید ( adverb ) : correspondingly
مکاتبه
متقابل ، متناظر
it was a hot day in Tir ( the fourth month of the Iranian Calendar
corresponding to June - July ) ,
یک روز گرم ماه تیر ( ماه چهارم تقویم ایرانی ) معادل با ماه جون و جولای بود .
report their corresponding emotions
گزارش هیجانات مربوطه
بعضی جاها هم معنای متناظر میده، یعنی این در برابر اون. مثل یک دایره که سمت چپ متناظر سمت راسته. برای همین معنای مکاتبه هم میده یعنی دو نفر برای هم می نویسند و به هم پاسخگو هستند. معنای مربوطه هم از این معناها دور نیست، یعنی فلان احساس مربوط به فلان عمله. یک نوع معنای تعامل و انعکاس و رفتار متقابل در این کلمه هست.
...
[مشاهده متن کامل]

نسبی
متضاد absolute مطلق کامل
Relative calm آرامش نسبی
مطابق
مشابه، متناظر
نظیر به نظیر
متناسب
در حقوق متقابل متناظر متقارن
مربوطه، متناظر، مربوط
متناظر، مطابق
به نقل از هزاره:
مطابق
موافق
مساوی
برابر
همانند
نظیر
شبیه
مشابه
( ریاضی ) متناظر، متقابل
تطبیقی
متناظر
همتا، همانند
مربوط به خود، متناظر، مطابق
مربوط، مربوطه
نویسنده ی مکاتب
نویسنده ی مکاتبه کننده
قرینه
هم رده
مکاتبه کننده
مربوط - مربوطه
مشابه

مسئول
متقابل، متناظر، برابر، مطابق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس