cord

/ˈkɔːrd//kɔːd/

معنی: سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن
معانی دیگر: بند، رشمه، چله، نخ کلفت، (هر نیرو یا چیزی که پیوند دهد یا به هم ببندد) پیوند، همبند، رشته، (جمع) شلوار مخمل کبریتی، (کالبدشناسی) بخش ریسمان مانند، تار، (معیار فروش هیزم) یک کپه هیزم (به حجم 3/6 متر مکعب یا بسته ای به طول 2/4 متر و به پهنای 1/2 متر و به بلندی 1/2 متر)، بسته ی هیمه، (پارچه) مخمل کبریتی، هریک از راه راه های مخمل کبریتی و پارچه های مشابه، شیار، (برق) سیم (که یک سر آن دو شاخ دارد و در پریز جای می گیرد و سر دیگر آن به ابزار برقی مثل رادیو و غیره وصل است)، (با ریسمان) بستن، محکم کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thick string or twine.
مشابه: line, mesh, tie, twine

- We strung a cord between two trees and used it as a clothesline.
[ترجمه امیر خالقی] ما یک طناب بین دو درخت بستیم و از آن به عنوان بندرخت استفاده کردیم.
|
[ترجمه گوگل] یک بند ناف بین دو درخت گذاشتیم و از آن به عنوان بند رخت استفاده کردیم
[ترجمه ترگمان] یک طناب بین دو درخت به هم وصل کردیم و از آن به عنوان یک clothesline استفاده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The box was tied up with two strong cords.
[ترجمه گوگل] جعبه را با دو طناب محکم بسته بودند
[ترجمه ترگمان] جعبه با دوتا طناب محکم بسته شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a flexible electrical cable with a protective covering, used to supply power from an outlet to an appliance.
مشابه: cable

- Did you connect the power cord?
[ترجمه گوگل] سیم برق رو وصل کردی؟
[ترجمه ترگمان] سیم برق رو وصل کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any part of the body resembling a cord, such as the spinal cord.

(4) تعریف: a unit of volume used for fuel wood, equal to 128 cubic feet or 3.6 cubic meters, arranged in a pile measuring four by four by eight feet.

(5) تعریف: a binding, restraining, or restrictive force.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cords, cording, corded
(1) تعریف: to provide a cord for (an appliance).

(2) تعریف: to stack (fuel wood) in cords.

(3) تعریف: to tie or bind with a cord or cords.

جمله های نمونه

1. spinal cord
نخاع شوکی،مغز حرام

2. umbilical cord
بند ناف

3. vocal cord
تار صوتی،تار آوا

4. communication cord
(انگلیس - در اتوبوس و ترن) طناب زنگ (ریسمان یا طنابی که وقتی آن را بکشند زنگی به صدا در می آید)

5. an extension cord (or wire)
سیم رابط

6. he jerked the cord and the puppet jumped
او ریسمان را محکم کشید و عروسک جهش کرد.

7. he tied a cord around the box
او ریسمانی دور جعبه بست.

8. several yarns are twisted together to make a cord
برای ساختن ریسمان چندین نخ بهم تابیده می شود.

9. The child is their only cord.
[ترجمه گوگل]کودک تنها بند ناف آنهاست
[ترجمه ترگمان]کودک تنها سیم آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fishes were strung together on a cord.
[ترجمه گوگل]ماهی ها روی طناب به هم بسته شده بودند
[ترجمه ترگمان]ماهی ها طناب را به هم وصل کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wound the cord around a wheel.
[ترجمه گوگل]طناب را دور چرخ پیچید
[ترجمه ترگمان]سیم را دور یک چرخ پیچاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our host ran a long extension cord out from the house and set up a screen and a projector.
[ترجمه گوگل]میزبان ما سیم بلندی را از خانه بیرون کشید و یک صفحه نمایش و یک پروژکتور نصب کرد
[ترجمه ترگمان]میزبان سیم رابط بلندی را از خانه بیرون کشید و یک صفحه نمایش و یک پروژکتور را تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was a soft nodule on my vocal cord.
[ترجمه گوگل]یک ندول نرم روی تار صوتی من وجود داشت
[ترجمه ترگمان] یه برآمدگی نرم روی نخاع من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He knotted the cord of his dressing-gown.
[ترجمه گوگل]بند لباسش را گره زد
[ترجمه ترگمان]بند لباسش را گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Bind the ends of the cord together with thread.
[ترجمه گوگل]انتهای بند ناف را با نخ به هم بچسبانید
[ترجمه ترگمان]سر نخ را با نخ ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیم (اسم)
string, chord, argent, silver, cord, wire, bream, line, money, pus

زه (اسم)
gut, string, chord, cord, bowstring, catgut, whipcord, hypotenuse

خیط (اسم)
cord, braid, thread, yarn

ریسمان (اسم)
string, chord, cord, line, thread, cable, rope, warp

وتر (اسم)
chord, cord, thews, hypotenuse, tendon, nerve, sinew

طناب (اسم)
loop, cord, rope, tow, lasso, lariat

طناب نازک (اسم)
cord

رسن (اسم)
cord, line, sling, rope

تخصصی

[برق و الکترونیک] سیم رسانایی نازک، عایقف و بسیار نرم . این اصطلاح در مورد کابل میکروفون، کابل تلفن خانگی، کابل دو سیمه و سایل خانگی و کابل رابط بین موش ( mouse ) وکامپیوتر به کار میرود .
[نساجی] قیطان - نخ - ریسمان - نخ لاستیک اتومبیل
[ریاضیات] سیم، ریسمان

انگلیسی به انگلیسی

• rope; string, wire; thread
bind with a cord, tie, bind
cord is a type of strong, thick string.
a cord is also a piece of electrical wire covered in insulation material such as rubber or plastic which is attached to an electrical item in order to connect it to the electricity supply.
cords are trousers made of corduroy.

پیشنهاد کاربران

مازه، طناب
cor /cord
از نظر ریشه شناسی به معنای قلب، هسته، صمیمیت هست.
مثال:
Core
Accord
Concord
Cordial
Cordiality
Cornerstone
Discord
Discordant
Courage
Esprit de corps
...
[مشاهده متن کامل]

Cardiac
Cardiologist
Cardiovascular
Cardiopulmonary
Cardiorespiratory
Court
Courtesy
courteous

در کتابی که ترجمه می کردم به معنای lanyard یا در واقع افسار استفاده شده بود. درست مانند افسار اسب.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙
an anatomical structure ( as a nerve or tendon ) resembling a cord especially : UMBILICAL CORD
ساختار مربوط به کالبدشکافی ( به عنوان یک عصب یا تاندون ) شبیه طناب؛ بند ناف
cord ( مهندسی بسپار - الیاف )
واژه مصوب: رَسَن 1
تعریف: رشته منسوجی که از تاباندن یا بافتن یا چندلاکنی تک رشته ها به دست می آید
زنگ توقف در اتوبوس
کابل سیم
سیم استارت زنی =سیم هندل ( ابزارآلاتی مانند ماشین چمن زنی و . . . )
سیم رابط، سیم سیار
نخاع
In fact, in very simple animals, reflex is the main function of the cord.
1. رشته ضخیم یا طناب نازک
2. در حالت جمع : لباسی که از مخمل دوخته شده
3. سیم الکتریکی که دارای پوشش است و برای اتصال های الکتریکی استفاده شود.
4. ( در انگلیسی آمریکایی ) الوار چوب که برای سوزاندن تیکه شوند. ( مثلا برای شومینه و . . . )

سیم تلفن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس